چو می بینی که نابینا و چاه است – اگر خاموش بنشینی گناه است
اخیرا ایمیل هایی از جانب برخی اعضا و هواداران سازمان مجاهدین خلق در اروپا، که با من آشنائی قبلی داشته اند، به دستم رسیده است که محتوای آنها شایان تأمل و تعمق است. اینکه آنان، که برخی حتی اعلام جدائی هم نکرده اند، در شرایط فعلی برای من ایمیل داده و از وضعیت سازمان و خودشان می گویند نیز به نوبه خود قابل توجه است.
در ایمیلی از جانب یکی از کسانی که تصور می شود هنوز عضو سازمان است وی نوشته بود که بعد از بحث و فحص های مفصل جهت کناره گیری از سازمان، نهایتا مسئولین از وی خواستند تا چیزی از جداشدن خود نزد هوادارانی که او را می شناسند بروز ندهد و طوری وانمود کند که گوئی هنوز عضو تشکیلات است. او همچنین تهدید شده بود که اگر کسی بوئی از جداشدنش ببرد آن وقت سازمان هم می داند چگونه با او برخورد کند.
در ایمیل دیگری، یکی از هواداران سازمان که سالیان سال است هوادار سازمان می باشد نوشته است که هر بار سؤالی از مسئولین سازمان می پرسم با الفاظی نظیر “خجالت بکش”، “شرم نمی کنی؟”، “حیا کن” پاسخ داده می شود و به جای اینکه تلاش کنند جواب سؤالم را داده و مرا توجیه نمایند فقط نگران این هستند که مبادا سؤالات من به سایر هواداران سرایت کند و تنها از من خواسته می شود که این سؤالات را جای دیگری تکرار نکرده و به ذهن سایرین انتقال ندهم.
یکی از هواداران که از زمان های خیلی قبل او را می شناسم نوشته بود که فضای مسئله داری در میان هواداران به شدت رشد کرده و افراد سؤالاتی که قبلا جرأت طرح آنها را نداشتند مطرح می نمایند. او نوشته بود که هواداران در میان خود حول مسائلشان صحبت می کنند و همه به این نتیجه رسیده اند که سازمان فقط به دنبال ممانعت از رشد روزافزون جریان مسئله داری است و انگار دغدغه دیگری ندارد و هرگز در صدد توجیه نیروها و پاسخ به سؤالاتشان بر نمی آید.
مواردی که بیشتر مورد سؤال قرار می گیرد حول رفتن به عراق و همکاری با صدام حسین علیه میهن و ملت و همچنین اصرار بر ماندن در عراق در حال حاضر و به کشتن دادن نفرات است که سازمان نه تنها پاسخی نمی دهد بلکه سؤال کننده را سرکوب نموده و تهدید می کند که از این حرفها دیگر تکرار نشود. حتی در مواردی سؤال کننده مورد بازخواست قرار گرفته که چه کسی چنین سؤالاتی را در ذهن او فرو نموده و با چه کسانی در ارتباط می باشد. مسئولین مراقب هستند که افراد پاسیو و مسئله دار یکدیگر را پیدا نکنند. رهنمود سازمان به جداشدگان اینست که باید سکوت کنند تا کسی متوجه نشود که آنها جدا شده اند و در این خصوص حتی تهدید هم میشوند.
یک نفر نوشته بود که به مسئول سازمان در شهرمان گفتم که همه میدانند سازمان در باتلاق عراق گیر کرده و استراتژی ارتش آزادیبخش ملی به بن بست رسیده و سازمان راه پس و پیش ندارد؛ اما مسئول مربوطه در کمال تعجب به جای اینکه حرف مرا رد کند و تلاش نماید تا مرا نسبت به عکس این موضوع توجیه و قانع نماید تنها از من خواست که این موضوع را در بین هواداران دیگر اشاعه ندهم و از من در این رابطه قول گرفت.
همچنین نوشته بودند که مسئولین سازمان به شدت روی اعضا و هواداران دقیق هستند تا متوجه شوند که چه کسانی احیانا گرفته و درخود هستند و فورا با آنها برخورد کرده و خصوصا تلاش میکنند متوجه شوند که اخیرا با چه کسی یا کسانی صحبت داشته اند. همچنین در خلال نوشته ها متوجه شدم که نوشته های آقای مصداقی که مستند و مستدل تنظیم شده اند، بویژه در خصوص شخص مسعود رجوی، فوق العاده تأثیر گذار بوده بطوری که مسئولین سازمان از شنیدن نام او نیز برآشفته میشوند. همچنین جدائی آقایان یغمائی، قصیم، و روحانی و اظهارات آنان هم فوق العاده در باز شدن باب سؤالات در بین هواداران مؤثر بوده است.
سؤالی که از جانب بسیاری از هواداران، با وجودی که مرز سرخ اعلام شده، به کرات مطرح می شود اینست که در شرایط فعلی مسعود رجوی کجاست و چرا به اصلی ترین مسائل روز و سؤالات هواداران پاسخ نمی دهد. در جواب، مسئولین مسائل امنیتی را مطرح می کنند که به هیچ عنوان قانع کننده نیست چرا که مریم رجوی، که سازمان ادعا میکند او هدایت اعضا را به عهده دارد، آشکارا فعالیت و مسافرت می کند و هیچگونه مشکلی او را تهدید نمی نماید. اگر سازمان و کشورهای غربی توانسته اند حفاظت مریم رجوی را تأمین کنند قطعا حفاظت مسعود رجوی که قبلا هم ۵ سال در پاریس اقامت و فعالیت آشکار داشت را هم می توانند تأمین نمایند و این بهانه ای بیش نیست و این دلیل کسی را قانع نمیکند.
در یک ایمیل یکی از کسانی که بی سروصدا از سازمان جدا شده مطرح می کرد که با مسئولین سازمان مدام بحث داشته که خطی که سازمان تا به حال به جلو برده به هیچ نتیجه ای نرسیده است، که در جواب تنها به این بسنده شده که او چیزی سرش نمی شود و حق ندارد در اموری که صلاحیت ندارد دخالت کند و نظر بدهد. او نوشته است که در حال حاضر تنها با برنامه های تفریحی و سرگرمی هواداران را نگاه می دارند و واقعا هیچکدام از آنها نمی توانند در برابر مردم عادی یا کسانی که از ایران می آیند دفاعی از عملکرد سازمان داشته یا کسی را احیانا جذب نمایند.
ایمیل یکی از جداشدگانی که هیچ فعالیتی علیه سازمان ندارد برایم خیلی جالب بود که نوشته بود: “خودم تا قبل از اینکه پایم از عراق به اروپا برسد در این توهم بودم که مردم از سازمان و از رجوی حمایت می کنند؛ اما بعد از گذشت این سالها و برخورد با خانواده و دوستان و ایرانیان مختلف و حتی شهروندان اروپائی دریافتم که سازمان در میان مردم نه تنها وجهه ای ندارد بلکه فوق العاده منفور است. چندی قبل بطور اتفاقی سه تن از اعضای سازمان را دیدم و با آنها در همین رابطه صحبت کردم که جالب است یکی از آنها اذعان نمود که سازمان بدنام شده و مردم از آنها فرار می کنند.”
با تعدادی از اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت که به ایران تردد داشتند و مایل نبودند نامشان علنی شود نیز دیدار و گفتگو داشتم. یکی از آنها می گفت که با وجودی که بارها به نفرات سازمان گفته ام که دیگر خط و خطوطشان را قبول ندارم اما باز سراغ من آمده و درخواست کمک مالی می کنند. او می گفت که به فردی که برای گرفتن کمک مالی آمده بود گفته است که دارد به ایران برای دیدار با خانواده می رود که مسئول مربوطه توصیه کرده که این کار را مخفیانه و بدون اینکه کسی متوجه شود انجام دهد وگرنه خودش می داند. یعنی عبور از مرز سرخ رفتن به ایران میتواند قابل قبول باشد اما بیان آن در میان سایر هواداران اشکال دارد و کسی نباید بفهمد.
یکی از هواداران فعلی سازمان نوشته بود که مسئولین میگویند که مبارزه بها دارد و باید خود هواداران بهای مبارزه را بپردازند و از سازمان طلبکار نباشند. به نوشته او مسئولین سازمان ادعا میکنند که در زمان شاه وقتی مجاهدین خلق دستگیر میشدند طوری دفاعیه خود را می نوشتند که حتما اعدام شوند. او نوشته است که با خودش فکر کرده که قطعا مسعود رجوی و مهدی ابریشم چی و سایر مسئولینی که در زندان شاه بودند از این نوع دفاعیه ها ننوشته اند چرا که اعدام نشده اند اما جرأت نکرده بود اینرا به مسئول مربوطه بگوید.
آنچه از خلال این ایمیل ها و دیدارها دریافتم اینست که مسئله داری در میان اعضا و هواداران سازمان در اروپا به جریان تبدیل شده و از دست سازمان هم خارج گردیده است و سازمان تمام تلاش خود را بکار می گیرد تا از سرایت این موضوع به دیگران ممانعت به عمل آورد. تنها نگرانی سازمان اینست که اپیدمی رها کردن سازمان و بازگشت به ایران که هم اکنون به جریانی فراگیر تبدیل شده گسترش یابد و فضای ساختگی که سازمان بوجود آورده از بین برود و به قول معروف سر کلاف باز شود. هم اکنون سازمان به شدت تلاش میکند و تمام سعی خود را بکار میگیرد تا اعضا و هواداران نفهمند که کدام یک از اعضا جدا شده و کدام یک از جداشدگان به ایران تردد دارند.
مسئولین بالاتر تلاش میکنند علت مسئله داری را بدرفتاری مسئولین پائین تر با اعضا و هواداران جلوه دهند حال آنکه کاملا روشن است که عدم پاسخگوئی رهبری فرقه به انبوه سؤالات و ابهامات بوجود آمده در خصوص سیاست و عملکرد سازمان کار را به اینجا کشانده است. در دیدار با یکی از حامیان سابق شورای ملی مقاومت در تهران وی میگفت کارمان به جائی رسیده که در کنار جان بولتون از یک طرف و القاعده از طرف دیگر ایستاده ایم و کسی هم جوابگو نیست. او میگفت مسعود رجوی در سال ۱۳۵۰ دستگیر شد و به انفرادی اوین رفت و از آن زمان از انفرادی بیرون نیامده است.
اما فضای ترس از جداشدن هنوز بطور عموم در بین اعضا و هواداران وجود دارد و برخی مطرح میکردند که واقعا جدا شدن علنی از سازمان بسیار سخت است و از شانتاژ و جنگ روانی سازمان میترسند و سؤال میکردند که چگونه میشود بر این ترس فائق آمد. آنان حتی نگران خانواده خود نیز در این رابطه هستند و میگویند از ترس آسیب رسیدن به آنها سکوت اختیار کرده اند وگرنه مایل هستند ماهیت سازمان را به همه نشان دهند.
من در نامه های جداگانه و همچنین در دیدارها جواب های خودم را به این دوستان دادم اما در کل سخنم با هواداران اینست که باید جو و فضای ترس ایجاد شده توسط سازمان را به هر نحو شکست و لازم است افرادی که از سازمان جدا میشوند اینرا به صراحت اعلام کنند و اجازه بدهند تا دیگرانی که مسئله دار هستند نیز در جریان قرار گیرند و زمینه نجات آنان هم فراهم گردد. سازمان از ترفند های کنترل ذهن روانی استفاده میکند و به این ترتیب افراد را در اسارت ذهنی نگاه میدارد و لازم است در برابر این ترفندهای فرقه ای ایستاد و از چیزی نترسید.
کسانی که از سازمان جدا شده و نسبت به خیانت های گسترده رجوی، چه به ملت ایران و چه به اعضا و هواداران سازمان، دست به افشاگری می زنند نه تنها کارشان خیانت نیست برعکس به وظیفه انسانی خود در قبال کسانی که با اهداف این فرقه و رهبریش آشنا نیستند عمل می نمایند. برخی افراد ناآشنا با ماهیت فرقه ای سازمان مجاهدین خلق ممکن است در معرض این تهدید که فریب خورده و در دام این فرقه بیفتند قرار دارند که وظیفه کسانی که نسبت به این موضوع آگاهی دارند اینست که آنان را نسبت به خطرات احتمالی آگاه نمایند. هر کس موجبات جداشدن یک فرد از سازمان را فراهم آورد او را از اسارتی برده وار نجات داده و به زندگی عادی انسانی بازگردانده است.