روز اول ماه مبارک رمضان با مادری به همراه یکی از دوستانم در قائم شهر دیدار داشتیم، مادر مجید محمدی گل افشان در حال قرائت قرآن بود که با دیدن ما بسیار خوشحال شد. پای درد دل او نشستیم. وی در مورد پسرش مجید با ما صحبت کرد.
وی اشاره کرد ما خانواده، خوشحال از این که فرزندمان به دنبال تحصیل رفته است و پدرش برای همین امر تعدادی کتاب برای مجید فرستاده بود، غافل از اینکه رهبران سازمان او را در آلمان شکار می کنند و به عراق می برند.
مادر مجید گفت بعد از سالیان، سال 82 با پسرم در اشرف ملاقات کردم به او گفتم به ایران برگرد من همه مسائل ترا حل می کنم، و تمام زندگی ام را پایت می گذارم.
متاسفانه بعد از آن سال دیگر رهبران سازمان به هیچ خانواده ای اجازه ملاقات ندادند و سودای دیگری در سر داشتند، با عراقیها درگیر شدند که مجید در درگیری پاهایش را از دست می دهد. نفرین برمسعود و مریم این دو باعث همه مصیبتها هستند آنها در صددند بچه های ما را در عراق نابود کنند.
خانم بابائی که از این وقایع متاثر شده بود گفت بعد از این ماجرا من دیگر حال و روزی درستی ندارم با خودم صحبت می کردم و می گفتم کاش که مجید به آلمان نمی رفت مثل برادرش در ایران دستگیر، و روانه زندان می شد حداقل سرگذشت او مثل برادرش رقم می خورد برادرش بعد از مدتی زندانی به زندگیش برگشت و در کنار ما شرافتمندانه زندگی می کند.
وی در حالی که قرآن جلویش باز بود دستهایش را رو به آسمان گرفت و آرزو کرد و از خدا خواست تا قبل از مرگش یکبار دیگر فرزندش را در آغوش بگیرد، سپس رو به ما کرد و گفت من منتظرخبرهای خوش از جانب شما هستم.
محمد رضا گلی