در ادامه جلسه فرصتی داد که خانواده ها بتوانند به طرح سوالات خود پرداخته وازآقا رضا پاسخ بگیرند. دراین خصوص خانواده عضو اسیر یوسف مبرهن ازآقا رضا پرسیدند وقتی به لیبرتی منتقل شدید تفاوتی با اسارتگاه اشرف نداشت و دست بازنداشتید که فرارکنید؟
آقا رضا ضمن توضیح مبسوطی ازجمله گفتند:" لابد شما خانواده ها خوب اطلاع دارید که رجوی مطلقا تمایل نداشت ماها ازاشرف کنده شویم وبه لیبرتی انتقال داده شویم چرا که اشرف یک ظرف مناسب برای کنترل وبه اسارت نگهداشتن ماها بود ونمی خواست این ظرف مطلقا شکاف بردارد لذا تا توانست درامرانتقال ما به لیبرتی که دولت عراق وکمیساریای عالی پناهندگان پشت آن بودند, کارشکنی کرد ومدتها به تعویق انداخت وبا فشاری که ازطرف دولت عراق وسازمان ملل روی فرقه رجوی اعمال میشد که می باید این انتقال یکجا دراسرع وقت صورت بگیرد رجوی تن به آن نداد وبا اکراه دردسته ها ی 300 و400 نفری ما را به لیبرتی بردند که البته این امربه وی تحمیل شد چرا که همواره میگفت اشرف برای ما مرزسرخ است وآنقدربه این بهانه پافشاری داشت که دراشرف بماند که النهایه نیزشماری به استعداد 100 نفررا دراشرف باقی گذاشت که مثلا حافظ اموال اشرف که اهدایی صدام ودرواقع اموال مردمان عراق محسوب میشد باشند! اشرفی که خود بهترمی دانید به واسطه مخالفت عشایربا حضورجماعت رجوی درعراق که سالیان درهمدستی با صدام علیه شهروندان عراقی دست به خیانت وجنایت زده بود , بمثابه یک بشکه باروت بود که هرلحظه انفجارآن میرفت کمااینکه دیدید درچندنوبت که رجوی مسبب آن بود به اشرف حمله شد وشماری را به قربانگاه فرستاد وآخرین حمله بود که اشرف بالکل گل گرفته شد ولیکن قیمتش را عزیزان شما دادند یعنی با 52 یا 53 کشته که البته خیلی دردناک بود وازآقای پوراحمد شنیدم که 5 تن ازآن قربانیان ازاسرای استان گیلان بودند که خانواده هایشان همیشه درسوگ آنان نشستند".
درخصوص وضعیت لیبرتی درقیاس با اسارتگاه اشرف آقا رضا افزودند:" ابتدا به ساکن عراقیها طوری طراحی کرده بودند که هرچهارنفرمان دریک بنگال باشیم وبرایمان تلویزیون هم آورده بودند وحتی به تلفن هم دسترسی داشتیم وسعی کردند که راحت باشیم خداوکیلی ازهرحیث مشکلی نداشتیم وهربارکه میخواستیم به امداد پزشکی عراقی می رفتیم ومشکلاتمان حل بود ولیکن چندی نگذشت که سران فرقه متوجه شدند اوضاع دارد خراب میشود یعنی ازکنترل آنان داریم خارج میشویم لذا دست به کارشدند ومتناسب با خواست خود افراد را به طورفشرده دریک بنگال وبقول شما کانکس جای دادند که کنترل بیشتری داشته باشند. به دستورمسولین فرقه مجبورشدیم با ترکیب چند بنگال سالن های جلسه ونشست عملیات جاری درست کنیم وخلاصه هم وقت مان را پرمیکردند وهم اینکه به مقاصد شوم خود می رسیدند. هرچند درآن مدت شماری ازلیبرتی فرارکردند ولی این عمل براحتی امکان پذیرنبود وریسک داشت. درادامه طوری شده بود که نمی توانستیم دونفره صحبت بکنیم ویا تک نفرتردد داشته باشیم وهمان چارچوب های بسته وکنترل شده اشرف داشت درلیبرتی اعمال میشد که چنین هم شد. ازصبح تا شب درجلسه بودیم ودروغ تحویل ما می دادند که نکند بخواهیم مناسبات را ترک کنیم ومتاسفانه ما هم نه اینکه تصویرروشنی ازبیرون ازلیبرتی نداشتیم خیلی چیزها را باورمی کردیم وبه آن زندان تن می دادیم.
خانواده عضواسیررضا حسن زاده ازآقا رضا پرسیدند شما آمارکشته های حمله به اشرف را 52 یا 53 تن اعلام کردید. سوالم اینستکه خلاصه 52 تن قربانی شدند یا 53 تن؟
درپاسخ به این سوال آقا رضا گفتند: " والله این قضیه داستان دارد. رجوی اعلام کرده که درجریان آن درگیری که البته هنوزکم وکیف آن مشخص نشده 52 تن ازاعضایش کشته شدند ودرکنارش با توسل به یک سناریویی اعلام کرده که پنجاه وسومین نفرکه ازآن بعنوان خائن نام برده شخصی بنام مسعود دلیلی بوده که جداشده بوده ومیخواسته مهاجمین را به سمت مقررجوی که به مقر49 معروف بود هدایت کند ودراین داستان بقول فرقه چون عراقیها به شخص رجوی دست پیدا نکردند عصبانی شدند وهمانجا مسعود دلیلی را هم کشتند که داشت با آنان همکاری میکرد "!
مسول جلسه درادامه توضیحات آقا رضا وارد بحث شدند ودراین خصوص گفتند " درحقیقیت قضیه چیزدیگری است. مسعود دلیلی که ازقضا بواسطه عملیات تروریستی که دردهه شصت درداخل کشوروهمین گیلان داشت نورچشمی شخص رجوی محسوب میشد وسالیان ازاعضای تیم حفاظت نزدیک رجوی بود. شخصا با این شخص اولین باردرزندان لاهیجان دردهه شصت آشنا شدم وبعد هم درسال 1365 که پس ازبه شهادت رساندن شماری درشهرهای گیلان ازجمله آستانه اشرفیه متواری وازکشورخارج شده بود درپایگاههای رجوی درعراق دیدم. این شخص که عملا چوب دوسرنجس شده همچنانکه که اشاره کردم سالیان درمقررجوی بودند ودرحفاظت نزدیک وی مسولیت داشتند ولیکن متعاقب سرنگونی صدام وفروپاشی تشکیلات رجوی ومتواری شدن مسعود رجوی که دیگرنبود که پاسخگوی ناراضیان باشد, این شخص هم بتدریج مساله داروخلع مسولیت شد ویک جورهایی بریده بود که یکماه قبل ازخروج خودم ازفرقه آخرین بار وی را درسیطره خروجی اشرف دیدم که درموضع راننده بخش اطلاعات فرقه کار میکرد ومسولیت داشت وحسابی هم به هم ریخته بود. این شخص پارسال تصمیم به جدایی ازفرقه میگیرد وازلیبرتی فرارمیکند وخودرابه نیروهای عراقی میرساند ومدتی هم درهتل بغداد بسرمیبرد. خودم ازاین قضیه باخبرشده بودم ولی بواسطه قتل هایی که درداخل کشورمرتکب شده بود امکان بازگشت به داخل کشورنداشت چرا که شاکی خصوصی داشت وطبعا می بایست دادگاهی ولاجرم محکوم به اعدام می شد.لذا ابتدا به ساکن تصمیم گرفت که برای شروع یک زندگی جدید به خارجه برود. رجوی خیلی خوب می دانست که وی حامل اطلاعات زیادی ازمناسبات مافیایی وخصوصا زندگی شخصی رجوی دارد ومیتواند به مجرد اینکه پایش به خارجه برسد برای رجوی خیلی خطرناک باشد وطبعا دست به روشنگری علیه رجوی بزند لذا سناریوازاین لحظه به بعد شکل گرفت که ازطرق هایی توانستد با وی درهتل ارتباط برقرارکنند ویک جورهایی با وعده و وعید خامش کردند که مجددا به اشرف برگردد واگرنخواست درمناسبات بماند اورا با تقبل هزینه های لازم به اروپا خواهند فرستاد که متاسفانه مسعود دلیلی فریب میخورد وخام میشود وبه اشرف برمیگردد شواهد وقرائن هم چنین است که جداشدگان مقیم هتل بغداد هم شهادت دادند که مدتی بود که دیگرمسعود دلیلی را درهتل ندیدند وغیبش زده بود وبعدها مشخص شد که وی به اشرف برگشته است. فکرمیکنم با این تفاصیل متوجه امرشدید که چه بلایی سرمسعود دلیلی آمد. بله رجوی که کینه عمیقی ازنورچشمی سابق خود که حال بریده بود داشت درآن وانفسا یعنی درجریان درگیری دهم فروردین ماه 1392 وی را به فجیع ترین شکل ممکن به قتل رسانید وعکسهایی که ازوی منتشرشد صورتش را با اسید سوزانده بودند وبدین صورت ازنظرما شمارقربانیان رجوی دردهم فروردین 1392 همان رقم 53 تن میباشد."
خانواده عظیم راد محمدعلی زاده ازاسرای لیبرتی ازآقا رضا درخصوص سیر و روند تحولات عراق وآینده اعضای نگون بخت درلیبرتی سوال کردند که خلاصه بچه هایمان میشود که روزی مثل شما به خاک مادری شان وخانواده خود برگردند؟
آقا رضا که با طرح این سوال خیلی متاثرشده بود روبه مادرعظیم گفت " شخصا آرزو دارم که فرزندان تک تک شما موفق به جدایی ازفرقه رجوی بشوند وبا بازگشت به کشورودنیای آزاد ازشر رجوی راحت بشوند وشماها هم با درآغوش کشیدن جگرگوشه هایتان شادمان بشوید. والله با بحرانی که الان درعراق بوجود آمده هرچیزی ازجمله حمله به لیبرتی محتمل است رجوی که خواستش اینستکه بچه های شما درآنجا تلف شوند وخودش ازآن خون درراستای رسیدن به قدرت بهره ها ببرد مگرنمی بینید که تا یکی ازاسرای لیبرتی قربانی میشود سریعا مریم قجرکه خدا لعنتش کند عکس آنان را درقاب میگذارد ومیخواهد با مظلوم نمایی ازامریکا وسایربیگانگان طلب مشروعیت بکند دیگرغافل ازاینستکه یک جریان سیاسی باید که ازمردم خود مشروعیت بگیرد که البته بنظرم رجوی وجریانش یک فرقه مخرب وتروریستی است که به مردم خودش سالیان است که با وطن فروشی پشت کرده ومرتکب خیانت بزرگ ونابخشودنی شده است.
درادامه صحبتهای آقا رضا مسول جلسه افزودند:" با این توصیف مسولیت تک تک شما خانواده ها درخصوص رهایی بچه هایتان منتفی نیست. تابحال این شما بودید که با تحصن سه ساله مقابل اسارتگاه اشرف پوزه رجوی را به خاک مالیدید وموجب رسوایی وی شدید وهمچنین محصول بلافصل فعالیتهایتان رهایی شمارزیادی ازاسرا دراشرف ولیبرتی ازجمله آقا رضا شدید. شما با ارتباط فعال باانجمن نجات که ازآن شماست توانستید صدها نامه ودرخواست استمداد به وجدانهای بیداربشری ازجمله سازمان ملل ودولت عراق وبسا نهادهای حقوق بشری دیگربنویسید وبمثابه اهرم فشارروی رجوی باشید. یک قلم شما بودید که اشرف درش گل گرفته شده است وگرنه مطمئن باشید اشرف حفاظتش تضمین نبود ومیتوانست درصورت حضوراعضا درآنجا تلفات بازهم بیشتری داشته باشد ضمن اینکه ازلیبرتی یک راه نفسی بازشد وهرچند قطره چکان ولی شماری بلاخره به دنیای آزادرسیدند وراحت شدند حال هم این شما هستید که کما فی السابق باید ارتباط فعال ولاینقطع با فرزندنتان درانجمن نجات داشته باشید وبه فعالیت خود ضریب بزنید ودرصورت لزوم به عراق اعزام بشوید وسایرفعالیت های انساندوستانه درراستای رهایی تک تک عزیزانتان ازچنگال رجوی."
دراین لحظه خانواد ها یکصدا نسبت به هرگونه همکاری با انجمن نجات اعلام آمادگی کردند وافزودند که ازقضا این ما هستیم که باید ازشما اعضای انجمن نجات قدردانی وتشکربکنیم چونکه دارید اززندگی خود برای ما مایه میگذارید وجالب بود که فی البدایه یکی ازحاضرین درجلسه متنی را درخصوص اعزام به عراق ومحکومیت فرقه رجوی تهیه کرد وهمگان پایش امضاء نمودند.
جلسه دیگرخیلی صمیمی شده بود وبگوبخند درجمع خانواده ها بیداد میکرد که اینبارجعفرحسن زاده ازبرادران رضا حسن زاده عضواسیرلیبرتی که درجریان حضورش درمقابل اسارتگاه اشرف بتوسط گماشته های رجوی ازناحیه سربشدت زخمی شده بود (فیلم آن درسایت نجات موجود است) به شوخی ازآقارضا پرسید که خداوکیلی کاری با تونداریم ولی بگوچندتا سنگ به سمت خانواده ها پرتاب کردی؟ آقا رضا که شرمنده به نظرمی رسید یواشکی گفت والله من با وجود فشاری که به من آوردند که به سمت خانواده ها سنگ پرتا ب کنم نکردم ولی دیگردستور رجوی بود وماهم بی خبرازدنیا که انگارداریم با دشمن خود می جنگیم!
دراین وانفسا مسول جلسه هم به طنزگفتند " اینطورنمی شود قصاص حق شماست ولیکن شامل حال من نمیشود چونکه من قبل ازحضورشما دراشرف جدا شده بودم ولی بعد جلسه درمحوطه بیرونی همین انجمن نجات آقا رضا را تا می توانید سنگباران کنید ودلی ازعزا درآورید! که خانم سپیده راد محمدعلیزاده که خود بسا سنگ ازگماشته های رجوی خورد با خنده گفت " باشه قبول ولی آقای پوراحمد بدانید که قبل ازهمه سنگ بزرگه مال شماست…
دیگرفرصت و امکان پرسش وپاسخ وتبادل نظرنداشتیم ولذا ختم جلسه دوونیم ساعته اعلام شد ونوبت به گرفتن عکس یادگاری جمعی وهمچنین هرخانواده باآقا رضا رسید و تقریبا یک ملاقات جداگانه هم فی مابین خانواده ها وآقا رضا درحاشیه جلسه صورت گرفت که درادامه گزارش به آن هم خواهیم پرداخت.