وزنه بزرگی که سنگینی اش بیش از بلف های رجوی بود

استراتژی سرنگونی و آلترناتیوسازی توسط فرقه مجاهدین وزنه بزرگی بود که سنگینی اش بسا فراتر از بلف ها و توان رهبری تروریست مجاهدین بود. این وزنه بزرگ و سنگین را صدام حسین دیکتاتور وقت عراق روی دوش رجوی ها قرار داد.
وقتی پروسه های فرقه مجاهدین را دنبال می کنید می بینید شعارها ماکزیمم شعاع عملشان در چار چوب ترورهای کور و عملیات های داخله و نهایتأ مین گذاری و بمب گذاری و آلوده کردن آب چشمه ها در منطقه کردستان ایران بوده است.
اما به محض امضای قرارداد ننگین با صدام و آمدن سیستم رهبری فرقه به عراق، صدام در قبال خاک و امکانات به مجاهدین وزنه سنگینی را روی دوش رجوی قرار داد که تا آن زمان رجوی شعار خلق قهرمان و مردم مردم خود را با همان شانه به طور فرمالیستی حمل می کرد. لذا از آن نقطه دیگر خبری از این نمایش های خلق قهرمان و… نبود و نماند.
از آنجایی که ماهیتأ این گروه و فرقه تروریستی با استراتژی و تئوری آلترناتیو و سرنگونی هم خوانی نداشت به همین دلیل بدون کمترین اندیشه تمامی شرایط صدام را پذیرفت و پرچمی را برداشت که تاکتیک های اجرایی و روزمره آن از بیرون از خود مشخص و برنامه ریزی می شد (یعنی حزب بعث).
رجوی چون فی الواقع می دانست شعار سرنگونی در قد و قواره یک فرقه و چند هزار نفر او نیست و اصلأ خودش هم می دانست و بارها اذعان کرده بود که هروقت پشت گوش خود را دیدیم حرکت ارتش آزادیبخش را هم به سوی تهران خواهیم دید.
به همین دلیل او این شعار و استراتژی غیر عملی و غیر واقعی را به ناچار پذیرفته بود و هیچ گونه ایمان و اعتقادی پشت آن نبود. به همین علت این وزنه سنگین مدام روی شانه های رجوی سنگینی می کرد و از آن طرف هم حتی اعتماد نیروهای خودش را و آخرین قطرات حساب و کتاب هایش در داخل را هم باخته بود.
در این چنین شرایط و اوضاع و احوالی رجوی با شرایط خاص عراق و سقوط صدام روبرو شد. لذا فرصت را مغتنم شمرد و آن بار سنگین را با تسلیم خود به نیروهای امریکایی در عراق و تقدیم سلاح و ادوات و انحلال ارتش آزادی بر زمین گذاشت  وبرای توجیه و فرار از اعتراف و غلط کردم گویی عملأ خودش برای همیشه از صحنه خارج شد.
قمپزها و بلف های رجوی در قدم بعد جای خود را به شعار تو خالی دیگری تحت عنوان قیام و سرنگونی و یا سرنگونی با قیام داد. از آن پس رهبری فرقه مجاهدین مشکلشان این بود که اصلا حتی حمایت نیم بند یک درصد خانواده های اعضای خود را هم به همراه نداشت تا دم از یک قیام سرنوشت ساز بزند.
رجوی خودش خوب می داند خلق قهرمان ایران هر جنایت کار و خائنی را بر او ترجیح می دهد به همین دلیل اینک رجوی دل خوش کنکی به نام جنگ و آتش در منطقه جای همان استراتژی گذشته اش قرار داده و ارتش آزادیبخش سابق رجوی کفه دوم ترازوی داعش است و ایدئولوژی نظامی و ساختار و آموزش آنها از آرشیو های صدام سیراب شده و هیچ گونه سنخیتی با قیام ندارند و اینها قیام نیست بلکه این وحشی گری 15 قرن پیش است و یک کپی رایت و خنثی از آن هم در لیبرتی زنگ زده و دیگر از رده خارج شده است.
 

خروج از نسخه موبایل