از بدو تأسیس انجمن نجات خراسان رضوی و در پی فعالیتهای خیرخواهانه و انساندوستانه اعضای آن در راستای رهایی اسرای گرفتار در فرقه بدنام رجوی شمار زیادی از اعضای اغفال شده با جدایی از آن فرقه تبهکار با یک تصمیم قاطع (رجوی سوز) به خاک زیبای وطن و کانون گرم و پُر مهر خانواده بازگشتهاند که طی مراسم و جشن کوچکی در دفتر انجمن نجات خراسان رضوی به خانوادههایشان تحویل داده شدند. این بار نیز شاهد بازگشت یکی دیگر از عزیزان بنام علی محمد خاتمی پس از 27 سال اسارت در یک فرقه مخرب تروریستی به خاک وطن و ورود به دفتر انجمن بودیم.
در میان اعضای خانواده حضور خواهرانش بسیار چشمگیر و در عین حال عمیقاً تکان دهنده بود. آنان بعد از 27 سال برادرشان را میدیدند؛ او سال 1366 در حالیکه در کسوت یک سرباز ارتش جمهوری اسلامی ایران در مقابله با تجاوز دشمن بعثی به میدان شتافته بود به اسارت مجاهدین که در کنار ارتش صدام علیه ایران میجنگیدند درآمد و به پشت صحنه(نیروهای بعثی) انتقال یافت و از آن پس در پستوی دستگاه مغزشویی و کنترل ذهن رجوی اغفال شد و گذر عمر و خصوصاً ایام جوانیاش را به دور از خانواده به تباهی کشاند که مطلقاً قابل جبران نبوده و نیست.
در لحظه ورود علی محمد خاتمی عضو رها شده از چنگال فرقه رجوی به دفتر انجمن برادران و خواهران و دیگر اقوامش هنگام در آغوش کشیدن علی محمد با تمام خشم فریاد میزدند: «مرگ و نفرین ابدی بر رجوی خائن». رجوی باعث شد ۲۷ سال تمام فرزندمان از مهر و محبت خانواده به دور باشد و آنگاه تمامی اعضای خانواده از بابت چنین نعمتی خدا را شکر کردند و از زحمات مسئولین انجمن نجات و نهادهای امنیتی کشور در خصوص رهایی عزیزشان از چنگال رجوی تشکر و قدردانی کردند.
من از این همه احساسات در قالب گریه، خنده و حیرت که در جمع این خانواده بروز کرده بود به یاد روز بازگشت خودم افتادم که چگونه از دیدن خانوادهام و در عین ناباوری مادرم را در آغوش گرفته و مثل کودکی که گمشده باشد و اکنون مادرش را پیدا کرده گریه میکردم. ضمن تبریک و تهنیت به خانواده محترم علی محمد خاتمی از بابت بازگشت عزیزشان به خاک وطن از علی محمد پرسیدم: الان که در جمع خانواده هستی چه احساسی داری؟ علی محمد با نگاه به من به سختی بغضش را فرو خورد و در حالیکه در طرفین خود خواهران و بچههای آنها را میدید گفت: "هم شرمندهام و هم خیلی خوشحال. شرمندهام که واقعاً میدانم خانوادهام بابت من خیلی سختی کشیدند بخصوص پدر و مادرم که غم ندیدن آنها همیشه در من خواهد بود…"
ایشان در حالیکه گریه امانش نمیداد و به تک تک اعضای خانوادهاش نگاه میکرد با مسلط شدن به خودش و آه کشیدن گفت: مرگ و لعن ابدی بر رجوی خائن و مزدور. لعنت و نفرین بر تو رجوی خائن که چه خانوادههایی را از هم پاشیدی و تخم غم و اندوه در دلها افشاندی. ولی من کوتاه نمیآیم هر چند جبران خسارات زندگیام که رجوی خائن مسبب آن بود میسر نیست ولیکن به رجوی میگویم تا رهایی یکایک اسیران لیبرتی و اضمحلال نهایی فرقه تبهکارت کوتاه نخواهم آمد و هر آنچه از دست و توانم برآید فروگذار نخواهم بود و کماکان به افشاگری علیه مناسبات فرقه رجوی ادامه خواهم داد. من به درخواست خودم بیش از یکسال را در هتل بغداد گذراندم و مفتخرم از جمله کسانی بودم که در افشای مقر ۴۹، محل عیاشی رجوی مشارکت فعال داشتم که فیلم آن بارها از رسانههای ملی ایران هم پخش شد. فعالیت من آنقدر برای رجوی و فرقهاش گران تمام شد که بر علیه من پروندهسازی کردند و چه اهانتها و برچسبها و… زدند و مطمئنم که باز چنین لاطائلاتی را تکرار خواهند کرد ولیکن با توکل بر خدا مرا باکی نیست چون عزم جزم دارم که مابقی عمرم را در معیت خانواده و روشنگری علیه مناسبات فرقهای رجوی کوشا باشم، اگر خدا بخواهد و عمری باقی باشد.