همین هوادار که با تعدادی از زنان سازمان در پاریس در ارتباط کاری می باشد ایمیل دیگری فرستاده و از قول یکی از آنان نوشته است:
“این روزها بند ج در رابطه با زنان در اردوگاه لیبرتی تشدید شده و زنان را موظف کرده اند تا:
ساعت ها وقت خود را صرف کنند تا صدای خود را از زن بودن به مرد بودن تغییر دهند.
رنگ پوست خود را با زیر آفتاب ایستادن و در معرض گرد و خاک قرار گرفتن عوض کنند.
به هیچ وجه خودشان را در معرض دید مردان قرار ندهند.
هیچگونه اشعه ای از خود در مقابل مردان ساطع ننمایند.
در بحث معروف به بند ج ضوابطی به اجرا گذاشته میشود که زنان را موظف می نماید آنها را برای به اصطلاح مقابله با حس زنانه “جلب توجه” به دقت و به صورت کامل بکار ببندند. برخی از این ضوابط عبارتند از:
سفیدی صورت خود را تغییر داده و از حالت زن بودن خارج شده و به شکل مردها در آیند.
دستهای خود را با کارهای سخت نظیر کندن زمین، پر کردن کیسه شن، سنگر سازی، کار با ماسه و سیمان، و غیره زبر و ضمخت نمایند.
به هیچ عنوان حق استفاده از کرم یا نظایر آن برای پوست صورت و دست های خود ندارند.
حق ندارند کفش پاشنه دار و کفشی که صدای پاشنه آن به گوش برسد بپوشند.
حق ندارند لباس های رنگی بپوشند و همه باید از فرم های یک دست استفاده کنند.
حق کار در آشپزخانه به تنهائی را ندارند و بعد از کار هم بازرسی میشوند. دلیل آن البته روشن است که از ذکر آن خودداری می کنم.”
ایمیل دیگری داشتم از یکی از جداشدگان سازمان مجاهدین خلق که خواسته نام و مکانش را بازگو نکنم اما مطلبش را عینا منعکس نمایم که در زیر آورده میشود:
“من یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق در اروپا بودم. با خیلی از زنان سازمان در رده های بالا ارتباط داشتم. با تعدادی گپ و گفت و به قول سازمان محفل داشتیم. آنها بعضا مطالبی در خصوص مریم رجوی به من میگفتند. مثلا در مورد کسالت و بیماری، برای آزمایش رفتن، خرید لباس و اینکه خیاط های بسیار ماهر برایش آورده میشود، خرید لوازم آرایش بسیار گرانقیمت، پخت غذای مخصوص توسط آشپز مخصوص، و غیره. عکس هائی هم در این رابطه یکی از این خواهرها به من داده است و الان هم با بعضی از آنها در تماس هستم و ارتباط دارم و بعضی مسائل را به من میگویند.
آنچه که مطلب اصلی است و میخواهم منعکس شود این است که چه شد که از سازمان جدا شدم. شنیده ام که میگویند حس کینه در زنان بیشتر از مردان است. بهرحال یک روز همینطور که به عکس هائی که داشتم نگاه میکردم یاد آن حرفهای مریم افتادم که در عراق به خواهرها میگفت که عاشق صورت های آفتاب سوخته و دستان پینه بسته زنان سازمان است، اما برای خرید لوازم آرایش خودش افراد را تحت فشار میگذاشت که حتما باید فلان مارک باشد و اگر قدری مطابق میلش نبود زمین و زمان را به هم می دوخت و پرخاش میکرد.
در شرح حال بتول سلطانی هم که میخواندم دیدم که برخوردهای تند مسئولش با وی باعث کینه به دل گرفتن و فرارش از قرارگاه اشرف شده بود. به هر صورت من هم با دیدن این تناقضات با خودم گفتم کسی که مدام دم از جامعه بی طبقه توحیدی میزند هنوز به قدرت نرسیده اینطور زنان بخت برگشته را استثمار میکند و مدل زندگی شاهانه براه انداخته است، حالا اگر به قدرت برسد چکار خواهد کرد.
موضوع دیگر اینکه در بحث به عقد رجوی درآوردن همه اعضای شورای رهبری که واسطه آن هم خود مریم بود یک مسئله غیرقانونی و خلاف شرع و خلاف عرف هم اتفاق افتاده است. اگر رجوی به آیات قرآن استناد میکند تا ازدواجش با تمامی زنان شورای رهبری را توجیه کند و زنان را به بردگی بگیرد از نظر همان قرآن ممنوعیت هائی وجود دارد که رعایت نکرده است. مثلا مادر و دختر یا دو خواهر را یکجا به عقد خود در آورده است. مثال های آن زیاد است که برای حفظ حرمت افراد نام نمی برم.
مطلبی در خصوص ازدواج و صیانت نسل در موضعگیری که ظاهرا در خصوص غزه مریم عنوان “نسل کشی” را بکار برد داشتم. موضعگیری ظاهری از این جهت گفتم که اطلاع دقیق دارم که نفرات سازمان در مناطق یهودی نشین برخی کشورها روزهای شنبه میز کتاب گذاشته و به جهت اینکه دل یهودیان را بدست بیاورند می گویند که دوست اسرائیل هستند. بهرحال کسی که مخالف نسل کشی است خودش و شوهرش طرح هائی پیاده کرده اند که مصداق عینی زوال نسل است.
در سازمان مجاهدین خلق از سال ۱۳۶۸ که انقلاب ایدئولوژیک همگانی شد و تا سال ۱۳۷۲ کامل گردید خانواده وجود ندارد. البته در مواردی هم که به صورت غیرشرعی و نامعلوم بارداری اتفاق افتاده فورا با سقط جنین خاتمه یافته است.
مسعود و مریم رجوی از طلاق علی الدوام صحبت میکردند و همیشه میگفتند که حتی بعد از سرنگونی هم این روند ادامه دارد. اما مهدی ابریشم چی یک بار در یک نشست برای هواداران گفت: “چه کسی میگوید ما ازدواج و حق بچه دار شدن نداریم، با پیروزی انقلاب و رفتن به ایران ازدواج کرده و بچه دار خواهیم شد”. البته تصور نمیکنم زمانی که انقلاب پیروز شود اگر کسی باقی مانده باشد در سن بچه دار شدن باشد.
از این موضوع بگذریم. موضوع بعدی اینکه مریم که همیشه دم از مقاومت و مبارزه میزند چرا حالا یک بار برای نمونه خودش اعتصاب غذا نکرده، تحصن نکرده، دست به خودسوزی نزده، و همیشه بهترین شرایط را برای خودش فراهم میکند. اطلاع دارم که او اوقات فراغتش را با گربه اش بازی میکند. گویا سگ هم خواسته بوده که او را منصرف کرده اند. اما برای نیروهای زن در عراق تا آن زمان که در اشرف بودند و حالا که در لیبرتی هستند زندگی سنگری شبانه روزی و شرایط سخت تجویز می نماید.
مریم اوقات دیگرش را برای تفریح با شوهر سابقش مهدی ابریشمچی و دیگر دوستان به باغ و مزرعه میروند و سیب و گلابی می چینند. البته مدام هم مهمانی میدهد و همسایگان را دعوت میکند. در سازمان خانواده نداریم که همدیگر را دعوت کنند و مهمانی خانوادگی بدهند و تنها مریم است که وضع مالی خوبی دارد و میتواند مهمانی های پر خرج بدهد. اگر وقت گیر آورد و کار دیگری نداشت بازنشسته های خارجی را جمع میکند و باز ترتیب مهمانی میدهد و با آنها به اختلاط مشغول میشود. بعضا به مناسبت های ماه رمضان و سالگرد تأسیس سازمان و غیره هم برنامه هائی ترتیب میدهد و از این بازنشستگان دعوت به عمل می آورد. ایام کریسمس و نوروز و غیره هم که باشد برنامه دید و بازدید و هدیه دادن باز با همین بازنشستگان و همسایگان براه است.
مریم در پاریس زندگی اش را میکند. حالا اینکه افراد در عراق در چه وضعیتی هستند و چرا آنها را بی جهت آنجا نگاه داشته و چه کسی بیمار است و چه کسی می میرد و آینده این افراد چه میشود و غیره به ایشان ربطی ندارد. اگر یک عضو سازمان در حال مرگ باشد هیچ ارتباطی به مریم رجوی ندارد اما خواب شب او قطعا به مریم ربط دارد و باید فورا گزارش نماید که چه خواب دیده و چقدر با ارزش های سازمان زاویه داشته است.”