حاوی روشنگری و مطالب مهمی درباره دخالت های فرقه رجوی در سوریه و عراق
یا سلام خدمت خوانندگان عزیز:
پایگاه اطلاع رسانی ندای حقیقت، در ادامه آگاهی بخشی بیشتر به خوانندگان فرهیخته که در پی شناخت بیشتری از واقعیات سازمان مجاهدین هستند تلاش دارد مصاحبه های علمی و تحقیقی با اعضای ارشد و جدا شده این تشکیلات داشته باشد تا ضمن روشنگری های بیشتر بصورت دقیق تری با ماهیت و عملکردهای سازمان مجاهدین که اکنون به فرقه ای تمام عیار تبدیل شده است آشنا شویم.
مصاحبه ذیل از طرف خانم مریم سنجابی با آقای قربانعلی حسین نژاد عضو ارشد و قدیمی (سابق) سازمان انجام شده است. این مصاحبه حاوی مطالب مهم و جدیدی است که برای اولین بار به آن پرداخته شده و پرده دیگری از واقعیات درون فرقه رجوی را عیان می کند..از تمام کوشش های جناب آقای حسین نژاد که در این گفتگوی صمیمی شرکت نمودند کمال سپاس و قدر دانی بعمل می آید.
اشاره:
آقای قربانعلی حسین نژاد یکی از اعضای قدیمی و نجات یافته سازمان مجاهدین و دارای مدرک فوق لیسانس در رشته زبان و ادبیات عربی می باشد. ایشان مترجم و استاد درجه یک زبان عربی در سراسر تشکیلات سازمان وبدون جایگزین بودند.
ایشان به مدت ۳۰ سال در داخل تشکیلات سازمان مجاهدین در کشورهای مختلف و بیشتر در فرانسه و عراق تماما کارش ترجمه متون و کتابها و اطلاعیه ها و نشریات و سایتهای سازمان و حساسترین نامه ها و اسناد و بیانیه ها و پیامها در بالاترین سطح به زبان عربی و نیز ترجمۀ مطبوعات و رسانه های عربی بوده و تجربه بسیار زیادی در این زمینه دارد و در این سال ها حدود ۶۰ کتاب از فارسی به عربی ترجمه کرده و هم چنین سه کتاب آموزش پایه و متوسط و پیشرفتۀ عربی و یک کتاب روشها و اصول ترجمه و یک فرهنگنامۀ فارسی به عربی در این مدت تألیف کرده است.
در طول زمانی که در درون تشکیلات در عراق بودند سه بار اقدام به فرار نمودند که هر سه بار ناموفق بود که نهایتا بار چهارم موفق به خروج از کمپ لیبرتی می شوند.
ایشان بیش از ۲۵ سال در قسمت روابط خارجی سازمان و در ارتباط با دولتمردان عراقی در زمان صدام و پس ازآن بوده است و همچنین در جریان کارهای غیر قانونی بخش روابط عراق در سازمان برعلیه دولت کنونی و پروژه سازی های آن و دخالتهایش در امور عراق می باشد.
یک دختر ایشان زینب حسین نژاد همچنان گروگان سازمان می باشد و دختر کوچکترش در ایران زندگی می کند.
آقای حسین نژاد در اردیبهشت ۹۱ به کمک هیأت بازدید کنندۀ یونامی (نمایندگی سازمان ملل در عراق) از کمپ لیبرتی در بغداد موفق به جدایی از سازمان و فرار از حصارهای تشکیلاتی آن شدند و پس از ۹ ماه توانستند با کمک کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد به فرانسه منتقل شده و در آنجا بدلیل سابقه اقامت و پناهندگی شان مجددا حق اقامت و پناهندگی فرانسه را به دست بیاورند.
وی هم اکنون یکی از منتقدین و فعالین بر علیه فرقه رجوی و یکی از فعالان در زمینه مسائل حقوق بشری در فرانسه می باشد.
۱٫ خانم سنجابی: ضمن تشکر و قدردانی از پذیرش مصاحبه از طرف شما آقای حسین نژاد می خواستم وضعیت سازمان مجاهدین یا همان فرقه رجوی را در شرایط فعلی درکشور عراق یک بررسی کوتاهی کرده و بفرمایید آن را چگونه می بینید.
ج: آقای حسین نژاد: ضمن تشکر از شما … درپاسخ سوالتان می دانید که، رهبری سازمان مجاهدین مانند همیشه و همچون مواضعش طی تمام این سه دهه مبنی بر حساب باز کردن روی حوادث بیرونی و توجیه شکستهایش با تحلیلهای مبتنی بر عوامل خارج از اراده اش بدون هیچگونه انتقاد از خود ادعایی اش از جمله حتی با مقصر شمردن خود افراد سازمان از شکست جنگ شهری بعد از ۳۰ خرداد گرفته تا شکست جنایتکارانه و مفتضحانۀ عملیات احمقانۀ موسوم به فروغ جاویدان و تا جمع شدن بساط فریب و نیرنگ مترسکی به نام ارتش آزادیبخش بعد از سقوط اربابش صدام و… اکنون نیز برای حفظ تشکیلات وارفته اش از فروپاشی و در نتیجه حفظ آتوریتۀ خود بر باقی ماندۀ افرادش در عراق و خارجه روی تحولات عراق از جمله بازگشت نیروهای آمریکایی در نتیجۀ بحران ناشی از جنایتهای گروه تروریستی ضد انسانی داعش و روی کار آمدن اربابان و شرکای سابق بعثی یا بعثی تبارش در عراق حساب باز کرده است همچنان که کشتار قربانیان خود در اشرف و لیبرتی را که از عراق و کشورهای خارجه به آنجا کشانده بود و نتیجۀ دخالتهایش در امور عراق یعنی همان زمینه سازیها و جاده صاف کنی هایش برای این کشتارها بود و حتی موارد فوت و مرگ و میر ناشی از تلف کردن عمر و جسم و روان افراد را تماما و از هر جنبه و بدون کوچکترین تردیدی در نادرست بودن سیاستهایش به عوامل بیرونی نسبت می دهد. ولی تمام این حسابها و ترفندها اکنون دیگر نقش بر آب شده بویژه حساب رهبری این فرقه روی پیشروی های اولیۀ داعش در عراق که از آن با عنوان مسخره و مضحک «پیشروی انقلابیون و عشایر عراق» نام می برد امروز با موضعگیریها و بسیجها و ائتلافهای بین المللی و حتی مواضع اربابان امروزش تماما غلط از آب در آمده بطوریکه رهبری علنی اش به نمایندگی ویترینی مریم رجوی هم آوا با باد جهانی و در تلاش برای همرنگ شدن با جماعت و محیط و محکومیت جنایتهای داعش از سوی مردم جهان با یک چرخشمداری تمام عیار شروع به اعلام کشف جدیدش! یعنی تروریست و بنیادگرا بودن داعش کرده است!!
ولی اکنون دیگر با توجه به شرایط عراق طرفهای بین المللی و خود دولت عراق به کشورهای جهان آزاد که بسیاری از پناهندگان سابق آنها هم اکنون اسیر این فرقه در عراق می باشند و نیز به رهبری فرقۀ رجوی فشار وارد می کنند که در درجۀ اول افرادی که از قبل پناهندگی کشورهای اروپایی و آمریکا را داشتند که قبلا حدود ۹۵۰ نفر بودند و اکنون به حدود ۸۵۰ نفر بالغ می شود به کشورهای مربوطه منتقل شوند.
به نوشتۀ برخی رسانه های عراقی منابع آگاه در وزارت خارجۀ عراق چندی پیش فاش کردند که تعداد ۸۵۰ نفر از افراد سازمان مجاهدین خلق مقیم اردوگاه لیبرتی در بغداد، در کشورهای آمریکا، کانادا، آلبانی و رومانی اسکان داده خواهند شد. این منابع خاطر نشان ساختند که یک توافق بین عراق و این کشورها مبنی بر تقسیم افراد این سازمان به وجود آمده که قبل از پایان سال جاری ۲۰۱۴ انتقال آنها صورت خواهد گرفت. این منابع گفتند که دولت عراق بویژه وزارت خارجه علیرغم همۀ مشکلاتی که عراق شاهد آن است با کشورهای جهان برای انتقال افراد سازمان مجاهدین خلق از عراق گفتگو می کند.
با واقع بینی تمام و بدون هیچگونه ایده آلیسم می گویم که دیگر سازمان مجاهدین خلق پایان یافته و وضعیتش مثل وضعیت رژیم شاه در آخرین روزهای قبل از سرنگونیش می باشد که سرنگونیش در آن روزها برای همگان مسلم بود و علتش سیاستهای رجوی از آغاز رهبریش از همان سال ۵۷ می باشد یعنی مجازات طبیعی جنایتها و اعمال ضد ملی و ضد ایرانیش را می بیند.
۲٫ خانم سنجابی: آیا فکر می کنید سازمان مجاهدین واقعا قصد خروج از عراق را دارد؟ اگر بخواهد نفرات اسیر در کمپ لیبرتی را خارج کند آیا این امکان را دارد یا خیر؟
ج: آقای حسین نژاد: نه خیر رهبری سازمان مجاهدین به هیچوجه قصد خروج از عراق ندارد و اگر واقعا چنین قصدی داشت از اول سقوط رژیم صدام یعنی در همان سال ۲۰۰۳ می توانست با توجه به امکانات وسیع مالی و حقوقی که در خارج کشور داشت و نتیجۀ پولهای کلان میلیاردی بود که از نفت عراق گرفته بود از جمله به قول خود مسعود رجوی به ما در یکی از نشستهای اشرف ۸۵۰۰ وکیل در کشورهای مختلف گرفته بود و می گفت: هر تک نفر شما سه وکیل دارد!! بله می توانست همۀ افراد بویژه یک سوم تعدادشان را که از قبل پناهندگی کشورهای اروپایی و آمریکا و کانادا را داشتند و یا دارای ملیت آن کشورها بودند به خارجه منتقل کند در حالیکه به جای این کار از همان اول خط و برنامۀ کاری رهبری سازمان مجاهدین گرفتن استاتو و حق بقا در عراق بود و تمام امکانات مالی و حقوقی خود را در این جهت بسیج کرده و می کند.
رهبری این سازمان علیرغم ادعای گاه و بیگاه ظاهریش فعالیت و هزینه هایش در جهت اعزام به کشور ثالث نیست و در داخل تشکیلات نیز که من بودم بخصوص در داخل لیبرتی شاهد بودم تماما به افراد تلقین می شود که تا مرگ اینجا خواهید ماند و با هر گونه لحظه داشتن در پرواز هواپیماها در فرودگاه نزدیک لیبرتی و هوای کشور ثالث در سر داشتن مبارزه می شود و باید فرد فاکت آنرا به عنوان فاکت بورژوازی و زندگی راحت بنویسد و جلوی جمع بخواند تا مورد توهین و تحقیر و تمسخر قرار بگیرد زیرا رهبری سازمان می داند که در این شرایط فلاکت بار سازمان خارج رفتن مساوی با رفتن افراد دنبال زندگی است و نه مبارزه. مسعود رجوی به ما در اشرف می گفت لیبرتی خیلی از لحاظ امنیتی بهتر از اشرف است چون جلوی دید جهان قرار دارد و مثل اشرف منطقۀ دور افتاده ای نیست بلکه زیر پنجره ها و دید سفارت آمریکا و بغل فرودگاه بغداد می باشد و دفاتر تمام سازمانهای بین المللی در آنجا قرار دارد لذا آنجا امن و امان است!! در حالیکه همان لیبرتی را موقعی که آمریکاییها در آنجا اقامت داشتند هر هفته با موشک و خمپاره می کوبیدند. رجوی کشته شدن همه را بهتر از رفتن به خارجه می داند چرا که خارجه رفتن را مساوی با فروپاشی سازمان و شکست استراتژیک یعنی عقب نشینی و بازگشت از مسیری که آن را بی برگشت می نامید می شمارد و در صورت رفتن به خارجه علاوه بر فروپاشی و بریدن افراد اشرف و لیبرتی حتی هوادارانش در خارجه نیز که امروز او را از موضع دلسوزی دعوت به بازگشت به خارجه می کنند خواهند برید و حد اقل بسیار به اصطلاح مسأله دار و پرتناقض خواهند شد، از این رو رجوی کشته شدن همه را آنهم نه در اشرف دور افتاده بلکه جلوی چشم سازمانهای بین المللی و آمریکا بهتر از فروپاشی و رفتن نیروهایش به دنبال زندگی می داند تا به نیروهایش بگوید که ما راه حسین و عاشورا را می رویم!! در حالیکه نوع و سابقه و ماهیت مبارزۀ او با نوع و سابقه و ماهیت مبارزۀ امام حسین زمین تا آسمان متفاوت است چرا که اولا امام حسین از صحنه فرار نکرد تا یارانش را به چنگ دشمن بسپارد و خودش به ساحل عافیت پناه ببرد و ثانیا امام حسین مرتکب هیچگونه جنایاتی که او کرده است نشده بود و اصلا جنگ را او شروع نکرد بلکه عاشورا یک جنگ دفاعی تمام عیار بود و تمام تلاش امام حسین این بود که جنگ در نگیرد و بگذارند او به مدینه برگردد ولی چون نگذاشتند راهی جز مقاومت و شهادت تا آخرین نفر نیافت چرا که نمی توانست تسلیم شود و با یزید بیعت کند، همچنین در شرایط امروز و بعد از اینهمه کارشکنیها و اصرار برای ماندن در عراق همه مردم ایران و عراق و حتی حامیان سازمان رجوی در خارجه شخص او و سرانش را مسـئول به کشته دادن افراد لیبرتی خواهند دانست و نه دولت عراق و ایران را چرا که هر روز و هر هفته در خیابانهای عراق صدها نفر در نتیجۀ عملیات تروریستی کشته و زخمی می شوند و همه خواهند گفت چرا در این وضعیت اصرار کردی در عراق بمانی؟!!. رجوی در آخرین نشست عمومی خود در اشرف قبل از حرکت گروه ما یعنی گروه چهارم گفت (عین جملاتش را که هنوز هم کاملا در گوشم طنین انداز است می نویسم): «اگر در ۱۹ فروردین سال ۹۰ نه ۳۶ کشته بلکه ۳۶۰ کشته هم می دادیم می ارزید و به نتایجی کیفا بالاتر از اینکه به آنها دست یافته ایم دست می یافتیم فرض کنیم بیایند همه را قتل عام کنند خوب بکنند، هدف ما و هدف ارتش آزادی یعنی سرنگونی رژیم با این قتل عام محقق می شود و قبل از آن البته مالکی سرنگون می شود و العراقیه روی کار می آید!!.. اگر هزار نفر را بکشند یک بار سرنگونی است و اگر ۲۰۰۰ نفر بکشند دو بار سرنگونی است و اگر ۳۰۰۰ نفر بکشند ۳ بار سرنگونی است و برای همین است که شعار می دهیم: بیا بیا بیا»!!!.
تمام فعالیتها و هزینه های مریم رجوی در خارجه روی ماندن در عراق و تأمین آسفالت و آب و برق و آبادانی و گلکاری لیبرتی است نه اعمال فشار روی کشورها برای پذیرفتن افراد اشرف و لیبرتی به عنوان پناهنده بطوریکه حتی خبرهای مربوط به آمادگی برخی کشورها و سهمیه پذیرفتن آنها در سایتهای مجاهدین و سیمای آنها برجسته نمی شود چون خوب می دانند خارجه یعنی فروپاشی و دستگیری سران فرقه در عراق. بنابراین خانواده ها و ایرانیان حامی اشرفیان در خارجه باید روی مریم رجوی در فرانسه فشار بیاورند که تبلیغاتش را بیشتر از تأمین زندگی و بقای اشرفیان در عراق به عنوان پناهنده و به رسمیت شناختن لیبرتی به عنوان کمپ پناهندگی به طور جدی روی اروپا و آمریکا برای قبول پناهجویان اشرف و لیبرتی فشار بیاورند و فشارهای طاقت فرسای تشکیلاتی در لیبرتی مانند کنترل شدید تحریک افراد و نشستهای دیگ و تفتیش عقاید روزانه و شکنجۀ جنسی هفتگی را تعطیل کنند… مریم رجوی در آخرین پیام خود به ما در فروردین ماه گذشته قبل از حرکتمان به لیبرتی گفت شما باید لیبرتی را زیباترین شهر جهان و اشرف ثانی بکنید و عباس داوری هم در نشستی که برای ما در کلیسای آمریکایی ها در لیبرتی برگزار کرد گفت باشه بذارید به این کمپ بگویند کمپ ترانزیت اصلا این دنیا خودش یک کمپ ترانزیت است و من ۷۰ سال است که در ترانزیت هستم!! و این یعنی شما تا مرگتان اینجا خواهید ماند!!
۳٫ خانم سنجابی: ضمن تشکر از پاسخ جامع شما بفرمایید این مواضعی که برعلیه دولتهای عراق و سوریه و … می گیرد و یا اینکه در اخبارش مستمرا طوری وانمود می کند که انگار همه دنیا طرفدار وی هستند و دولت ایران در حال سقوط است … در حالیکه مردم دنیا دسترسی به اخبار واقعی دارند اینگونه خبررسانی را چگونه تفسیر می کنید.؟
ج: آقای حسین نژاد: فرقۀ رجوی که از حمایت مردم ایران بکلی نا امید شده و با تنفر و انزجار روز افزون ملت خود روبرو است خام خیالانه و برای روحیه دادن به ته ماندۀ نیروهای خود و مشغول کردن آنها و کار تراشیدن برای آنها از فرط فلاکت و بیچارگی به شورشها در کشورهای دیگر و سقوط دولتهای سوریه و عراق دخیل بسته و با ایجاد فضای کاذب و ترفندهای تبلیغاتی و پخش انواع دروغها و گنده گویی ها سعی در نگهداری پس ماندۀ نیروهایش در تشکیلات و جلوگیری از فروپاشیدن آن دارد.
وقتی در قرارگاه اشرف بودم شاهد بودم که رجوی دو یکان کامل از افراد خود مجموعا شامل ۴۰۰ نفر را برای دخالت در سوریه اختصاص داده بود آنها تمام وقت کارشان تماس گرفتن با تلفن و اینترنت (که البته با کنترل کامل و توسط افراد کاملا وفادار به رجوی انجام می شد تا استفاده دیگری از تلفن و اینترنت برای تماس با خانواده یا بیرون یا رسانه ها جهت بیان اوضاع داخل این فرقه نشود) با خبرنگاران و بزرگ کردن خبرها و استخدام افراد سوری در داخل سوریه به عنوان خبرنگار تلویزیون این فرقه برای مخابرۀ اخبار از محل حوادث و افراد دیگر محلی برای فعالیت به سود داعش و امثال آن و راه انداختن تظاهرات و عکس برداشتن از آنها و از درگیریها و ارسال آنها به این فرقه و به رسانه ها با دادن پولهای کلان به این افراد از محل پولهای نفتی صدام حسین که از خارج برای این افراد سوری از طریق حسابهای بانکی اینترنتی ارسال می شود و آماده کردن عکسهای کامپیوتری رهبران دولتهای سوریه و ایران و عراق و حزب الله لبنان و ارسال آنها با اینترنت به افراد مذکور برای آتش زدن آنها در تظاهرات بطوریکه افراد این یکانها با دیدن اینکه افرادی در سوریه در تظاهرات خود عکسهای مذکور را می سوزانند هورا می کشیدند و آنها را تحسین می کردند و خوشحال می شدند از این که عکسها رسیده و به سفارشهای آنها مبنی بر چاپ گرفتن این عکسها عمل شده است. این یکانهای مربوط به اوضاع سوریه و نیز ستادها و یکانهای ویژۀ مـأمور دخالت در امور عراق همگی الآن به لیبرتی منتقل شده اند و آنجا نیر به همان کارها ادامه می دهند.
۴- خانم سنجابی: هیایوی تبلیغاتی که این روزها به اسم تبرئه پرونده ژوئن راه انداخته اند به چه دلیل است؟ واقعا بعضا این تبلیغات بطرزی عجیب و غریب و مضحک است که باور آن سخت می شود
ج: آقای حسین نژاد: به همان دلیل که سالها در رابطه با انواع خروج از لیست تروریستی و مراحل آن! و با شعر و شعارهای توخالی و خنده دار «پیروزی»!! راه انداخته بودند. یعنی این هیاهوی پیروزی همانند هیاهوی میان تهی و مضحک «پیروزی با برکناری مالکی» است در حالیکه مالکی با ارتقاء منصب و مقامش از نخست وزیری به معاونت رئیس جمهور موقعیتش را بیش از پیش محکم تر کرده گذشته از اینکه العبادی بسا بسا بیشتر از مالکی خواستار خروج بقایای این فرقه از عراق می باشد. بستن این پرونده هیچ ربطی به تلاشهای مریم رجوی ندارد بلکه در چارچوب سیاستهای خود دولت فرانسه در قبال ایران صورت گرفته و هیچ تأثیری در سرنوشت بقایای این فرقه در عراق و وضعیتشان در خارجه ندارد و هدف باند مریم رجوی از این هیاهوی پیروزی! هزاران بار تکرار شده از سالها پیش چیزی جز لاپوشانی و توجیه شکست خطوط استراتژیک سازمانش و مشغول کردن نیروهایش و روحیه دادن موقت به آنان در این وانفسای بحران فروپاشی که سراپای تشکیلاتش را فرا گرفته است نمی باشد.
۵- خانم سنجابی: در رابطه با فرقه ای بودن سازمانی که بیش از سه دهه عمر وزندگی و حتی آینده هزاران نفر را به باد داد من شکی ندارم و در این رابطه اکثر دوستان جدا شده متفق القول هستند ولی باز هم در این رابطه می خواستم ببینم نظر شما چیست و آیا سازمان مجاهدین یک فرقه است دلایل شما چیست؟
ج: آقای حسین نژاد: بله این سازمان سالها است که دیگر یک جریان یا گروه سیاسی نیست بلکه رجوی آن را طی پروسه ای که از سال ۶۴ و ماجرای موسوم به انقلاب ایدئولوژیک و زن بازیهایش آغاز شد به یک فرقۀ مذهبی خاص و منحصر به فرد بسته و محصور در خود تبدیل کرده است. دلیل نخست این امر از دست دادن پایگاه نسبتا گستردۀ خود که در سالهای آغازین بعد از انقلاب در ایران داشت و فرورفتن روز افزون تشکیلات این سازمان در خود و انزوایش در میان ایرانیان داخل و خارج کشور می باشد زیرا سازمانی که پا از نُرمها و فرمهای اجتماعی ملآ و مردم خودش بیرون بگذارد و آنها را زیر پا بنهد در میان مردمش منزوی می شود که از جملۀ آنها در رابطه با عملکردهای رهبری فرقۀ رجوی یک قلم و به عنوان مثال ازدواجها و بعد هم طلاقهای دسته جمعی اجباری و خارج از عرف و فرهنگ ملت ما بود که بعدها با انواع ترفندهای تشکیلاتی و نشستها و مفاهیم و ایده های ساختگی من در آوردی و ضد علمی و ضد انسانی و اصولا خرافی و ارتجاعی مانند نشستهای تفتیش عقاید روزانه و تفتیش افکار جنسی در هفته و نشستهای فحاشی و شکنجۀ روانی معروف به دیگ یا جانبی و قطع رابطۀ افراد با دنیای بیرون و خانواده ها و ممنوعیت هر گونه تماس با افراد خانواده و محدودیت و ممنوعیت تماس و ارتباط افراد و مقرها و خانواده ها حتی در داخل خود تشکیلات، این پروسه تکمیل شد.
۶- خانم سنجابی: با توجه به آشنایی شما به مسائل عراق و باتوجه به اینکه حدود بیست الی سی سال در بخش روابط و دیپلماسی سازمان بوده اید به نظر شما دلیل اصلی این همه انرژی گذاری در این بخش چیست / آیا این موضوع دخالت است / نیاز به بقای سازمان است / و اصولا نتیجه ای هم دارد یاخیر/ و این موضوع چقدر با چهارچوب ها و پایه های ارتباطات اجتماعی و واقعی هر سازمان و گروهی منافات دارد.
ج- آقای حسین نژاد: رهبری رجوی تمامی وقت ما ستادها و اف امها را در این ده سال اخیر در اشرف برای سرنگون کردن دولت عراق و جنگ با عراق با تلف کردن عمر و جان و خون بهترین جوانان ما صرف کرد و به هدر داد. عراقیها هزار هزار می آمدند و می خوردند و می بردند می خوابیدند و اشرفیان از صبح تا شب برایشان کار می کردند آخر هم همین کارها وبال گردنش شد و درست به ضد خود تبدیل گشت چون دولت عراق را تحریک می کرد زیرا شده بود یک دولت در داخل خاک عراق… آنهمه کار و خوراک دهی و مهمانی و خدمت به عشایر اطراف اشرف در این ده سال صورت گرفت، ولی یک شیخ عشیره از شیوخی که آنهمه رسیدگی مالی وصنفی… به آنها در اشرف شد به افراد عشیره اش دستور دفاع از ما را نداد و حتی یک تظاهرات هم راه نینداختند و جلوی اتوبوسهای عراقی که ما را به لیبرتی می بردند نخوابیدند که ما نمی گذاریم مهمانانمان را ببرید!! آنگونه که خود سازمان از قولشان در بیانیه هایی تقلبی به نام مردم عراق که من ترجمه می کردم گفته بود! و مریم رجوی نیز از قولشان و به نقل از بیانیه ای که خودشان از قول عراقیان نوشته و من آن را به عربی ترجمه کرده بودم در پیامی تلفنی از پاریس به یک نشست عمومی در اشرف گفت که عراقیان نوشته اند: ما شما را بخشی از عشیره و خانوادۀ خودمان می دانیم!!… انواع بیانیه های تقلبی که از قول عراقیها به فارسی می دادند من ترجمه می کردم و امضاهای میلیونی تماما ساختگی که در مقر خودمان یعنی مقر بخشهای روابط و اجتماعی با پول دادن به عراقیها فرمها و زونکن ها را پر می کردند به قدری ناشیانه بود که سر و صدای استاندار سابق دیالی که حامی فرقۀ رجوی بود را نیز در آورد و من نامه اش به مسئولین اشرف را ترجمه کردم که نوشته بود: «آخر شما می دانید یا نمی دانید که در این وضعیت عراق کسی حاضر نمی شود به خاطر پول جانش را به خطر بیندازد و بیفتد امضا جمع کند… همۀ این افراد پولها را می گیرند و افراد خانواده و زنها و قوم و خویش خودشان را جمع می کنند و فرمهای شما را هر نفر ۱۰۰۰ امضا می کند و پولش را می گیرد….». مسئولان و بخشهای روابط و اجتماعی و حقوقی در اشرف و در رأس آنها عباس داوری و حسین داعی الاسلام و معصومه ملک محمدی اسمها و بیانیه های انواع گروهها و شوراها و تجمع ها و کانونهای سیاسی یا صنفی یا اجتماعی به اصطلاح شیوخ عشایر، نمایندگان پارلمان، حقوقدانان و وکلا، دانشجویان و استادان، دارندگان شغلهای آزاد، ورزشکاران و شهروندان مختلف را به زبان فارسی می ساختند و برای ترجمه به عربی به من می دادند و مواردی را که مترجمین پایینتر ترجمه می کردند و عربی آنها درست نبود می دادند من چک و تصحیح می کردم تا اسم و بیانیۀ عربی آنها درست باشد و اسم و بیانیۀ جعلی بعضیها را هم عجله می کردند و برای چک و تصحیح من که ضابطه کرده بودند نمی آوردند و به همان صورت غلط و مفتضح با تعبیرها و اصطلاحات فارسی و آنهم خاص فرقۀ رجوی منتشر می کردند به طوریکه می دیدی اسم فلان انجمن یا شورای عشایری عراقی در آرم ساختگی که بالای بیانیه می زدند با اسم امضای آن کاملا متفاوت است! و بعضی وقتها روی آرم بیانیه حتی پرچم ملغی شدۀ زمان صدام یعنی با سه ستاره را چاپ می کردند!! و حتی می دیدی مثلا اسم یک کانون استادان و دانشجویان و روشنفکران دیالی از لحاظ عربی کاملا غلط و خنده دار است!! عجب استادان دانشگاهی که حتی سواد ابتدایی عربی هم نداشتند!! که هر عراقی و عرب اسم این گروهها و انجمنهای ساختگی و بیانیه های آنها را می دید فورا می فهمید ساختگی است و جعل شده توسط مجاهدین خلق می باشد و از خودش می پرسید چرا این گروهها و انجمنهای عراقی فقط برای حمایت از اهداف مجاهدین خلق و ماندن در عراق بیانیه می دهند و اینهمه مسائل عراق را فراموش کرده اند؟ و نیز چرا حتی یکی از این انجمنها و گروهها و تشکلها روی اینترنت سایت ندارند و حتی فاقد ایمیل برای تماس با آنها هستند!! زیرا تماما موهوم و ساختگی بودند و وجود خارجی نداشتند. مثلا به اصطلاح یک تجمع درست کرده بودند به نام تجمع حقوقدانان مستقل برای دفاع از حقوق بشر در عراق که حتی یک بیانیه را در طول این سالیان در مورد حقوق بشر در عراق و مسائل عراق صادر نکرده بود همۀ بیانیه های آن در مورد اشرف و حمایت از اهداف رهبری مجاهدین خلق در عراق و فراخوان به ابقای آنها در عراق بود که حتی این بیانیه ها هم به فارسی نوشته می شد و من آنها را به عربی ترجمه می کردم. آنها حتی به اسم افراد شورای استان دیالی و نمایندگان پارلمان عراق بویژه از العراقیه و دیالی و شخصیتهای دیگر سیاسی و اجتماعی عراق مصاحبه های کاملا ساختگی به فارسی درست می کردند که هم سؤال و هم جواب آنها به فارسی بود که می دادند من به عربی ترجمه می کردم و منتشرش می کردند و گاهی فارسی این بیانیه های تقلبی زودتر از انتشار پولی ترجمۀ عربی در سایتها یا مطبوعات عراقی و عربی از تلویزیون خود فرقه معروف به «سیمای آزادی» پخش می شد و یا در سایتشان منتشر می شد. آنها خودشان بیانیه های خودساخته به اسم عراقیان را می بردند به صورت لوحه در می آوردند و به دست چند عراقی مزدورشان می دادند که بیاورند آن را طی مراسمی بسیار مضحک و ساختگی تقدیم مژگان پارسایی و عباس داوری کنند!! و کتابهای نوشته شده به نام عراقیان را که از فارسی به عربی ترجمه شده بود چاپ می کردند و اسم یک نویسندۀ عراقی را روی آن می نوشتند و با پولی که به آن نویسنده می دادند کتاب را به دست خود او می دادند تا در مراسم و تجمع عراقیان بیاید آن را به رهبران اشرف اهدا کند!!… در یک مورد یکی از مسئولین بخش ما یعنی روابط عراق که به شدت زیر تیغ بود (اصطلاح خاص مجاهدین برای فحش و فحاشی) در اوایل حفاظت اشرف توسط آمریکاییها برای حک کردن متن ترجمه شدۀ عربی یک بیانیۀ عراقیان روی لوحه ای نقره ای به یک کارگاه هنری در بغداد رفته بود تا آن را بیاورد بدهند به دست شیوخ عشایر عراق که در مراسم خاصی تسلیم مژگان پارسایی بکنند. خودش بعد از برگشتن برای ما تعریف می کرد که صاحب کارگاه پرسید اولا این بیانیه را اگر عراقیان و شوراهای عشایر عراق نوشته اند چرا بسم الله ندارد؟! ثانیا اگر این بیانیه واقعا بیانیۀ عراقیان و عشایر عراقی است چرا شما مجاهدین ایرانی می آورید آن را لوحه بکنند؟ خودشان چرا نمی آورند؟!!…
زونکنهای به اصطلاح امضاها را که تماما خودشان درست کرده بودند و می دانستند که هیچکس ارزشی به آنها قائل نیست که بیاید در مورد آنها تحقیق کند به دست تعدادی عراقیان خریداری شده با پول از استانهای مختلف و با تابلوی اسامی استانهای عراق آنهم با املای غلط و به خط فارسی!! می دادند و آنها را به صف می کردند تا در مراسم اعلام بیانیۀ فلان میلیون و فلان هزار!! آنها را دسته دسته تسلیم صف رهبران مجاهدین در اشرف بکنند!! مراسم و تجمعهایی با حدود صد نفر عراقی و پر کرده بقیه صندلیها توسط خود ما ساکنان اشرف فقط برای فیلمبرداری و پخش از تلویزیون مجاهدین برای فریب افکار ایرانیان خارج کشور و نگهداشتن آنها!! با بیان آمارهایی مانند ۱۰ هزار یا ۱۵ هزار نفر از عراقیان!! در حالیکه همه می دانند سالنهای اشرف همیشه فقط گنجایش حد اکثر سه هزار نفر را داشتند که حتی در تجمعهای عراقیان اکثر صندلیها توسط خود افراد مجاهدین و اشرف پر می شد.
بیانیه ها تماما با فرهنگ و اصطلاحات و تعابیر فارسی آنهم خاص مجاهدین نوشته می شد و هیچ شباهتی به بیانیه های عربی و عراقی نداشت و هر فرد باسواد به راحتی می فهمید که نوشتۀ خود مجاهدین می باشد از جمله بیانیۀ سه میلیون شیعۀ عراقی مبنی بر حمایت از باقی ماندن اشرف و مجاهدین در عراق که از همین اسم و موضوعش برای همۀ عراقیان حتی لابیهای مجاهدین مانند برخی شخصیتهای فهرست العراقیه معلوم بود که ساخته و نوشته شده توسط مسئولان مجاهدین خلق می باشد زیرا در عراق هیچوقت مذاهب سنی و شیعه به اسم و با کلمۀ سنی و شیعه اطلاعیه و بیانیه نمی دهند و تمام احزاب سیاسی شیعه اسمهایی کاملا ملی و یا اسلامی دارند و برای متهم نشدن به فرقه گرایی و ایجاد اختلاف مطلقا از گذاشتن نام شیعه به رسانه هایشان و احزاب و تشکلها و بیانیه هایشان خودداری می کنند.
بله آخرش هم این شد که در نتیجۀ این دخالتهای آشکار رهبری مجاهدین خلق در امور عراق و تلاشهایش برای ایجاد تفرقه و تشدید تضادهای مذهبی و ملی و سیاسی در عراق ما را از اشرف بیرون کردند و در تمام مسیر و خیابانها دهها اتوبوس ما که رد می شد به سوی لیبرتی یک نمونه واکنش از عراقیان ندیدیم همه تماشاگر بودند پس چه شد آن حمایتهای عوامفریبانه و ساختگی پنج و دو دهم میلیون و دو و هشت دهم میلیون که از ماهها قبل از به اصطلاح امضا کردن عددها و ارقام را پیش خودمان بالا و پایین می کردند که باید ۵ میلیون اعلام کنیم و سه میلیون اعلام کنیم آخر هم گفتند که خوب نیست عدد تمام اعلام کنیم دو تا باید اضافه یا کم کنیم!! بنابر این هیچ عراقی خواهان باقی ماندن مجاهدین در خاک عراق نیست و همه اعلامیه ها با این مضمون ساخته و پرداختۀ خود باند رجوی است.
۷- خانم سنجابی:شما بسیار عالی و مفصل در این رابطه توضیح دادید که بسیار جای قدردانی از این روشنگری ها شما دارد بعنوان سوال آخر می خواستم بپرسم طی سالیانی که شما مترجم ارشد بخش روابط خارجی سازمان مجاهدین در عراق بودید چه نمونه ها و کارهایی را از وابستگی دستگاه سازمان به حزب حاکم بعث عراق در زمان صدام و نیز دخالتهایش در امور عراق و فعالیتهایش برای برهم زدن اوضاع سیاسی و اجتماعی این کشور در ده سال اخیر یعنی بعد از سقوط رژیم صدام شاهد بودید؟
ج: آقای حسین نژاد:طی این ۲۵ سال کارم به عنوان مترجم ارشد در بخشهای دیپلماسی عربی و روابط و انتشارات سازمان مجاهدین در فرانسه و عراق از نزدیک شاهد مزدوری و نوکری تمام عیار رجوی و جاسوسیهای او و دستگاهش برای صدام حسین و رژیمش و بعد از سقوط او برای آمریکاییهای اشغالگر بودم. او که کل سیستم رهبری و اداری اش جزء اطلاعات عراق و کل سیستم نظامی به اصطلاح ارتش آزادیبخشش جزء ارتش عراق بود طبق اسناد و نامه هایی که ترجمه می کردم و یا گزارشهای نزدیکترین افرادش که می خواندم به دنبال آخرین دیدارش با صدام حسین در شهریور سال ۷۹ و درخواستش از وی مبنی بر افزایش سهمیۀ نفت روزی ۱۰۰ هزار بشکه نفت (۳ ملیون بشکه در ماه) به صورت کوپن از صدام حسین دریافت می کرد که کوپنها را به خارج فرستاده و تبدیل به دلار می کردندـ سهمیۀ رجوی از نفت عراق پیش از این در سالهای مختلف بین ۵۰ و ۷۰ هزار بشکه بود و این مستمری ثابت غیر از میلیونها بشکه نفت بود که هر از چند گاهی از محل اضافه تولید یادداشت تفاهم نفت در مقابل غذا توسط صدام به رجوی اهدا می شد. این همان منبع درآمد میلیاردی و تمام نشدنی رجوی با سرمایه گذاریهای کلان آن در خارجه بوسیلۀ افراد و شرکتهای پوششی است که امروز نیز توسط مریم رجوی علاوه بر خرج کاخ پاریسی و لباسهای صد مدلی و جراحی چهرۀ خود برای جوان نمایی و «تابان» شدنش میلیون میلیون صرف هزینۀ برگزاری کنفرانسها و مهمانیهای آنچنانی در اروپا و آمریکا با پرداختهای کلان به سخنرانان از مقامات جنایت پیشۀ سابق سیا و امنیت و ارتش و دولتهای پیشین آمریکا از طریق شرکتهای لابی سازی و صرف آگهی های پرهزینه تبلیغاتی در مطبوعات آمریکا و اروپا و عراق و تلویزیونهای آمریکا و خرید هزاران وکیل و پارلمانتر اروپایی و آمریکایی و دهها مزدور عراقی برای نگهداشتن هرچه بیشتر اسرای فرقۀ خود در قید اسارت و جلوگیری از فروپاشی تشکیلات سرکوب و شکنجه و به کشتن دادن و تباه کردن هرچه بیشتر وقت و عمر بهترین جوانان و نیروهای کارآمد مردم می گردد. بدینگونه می بینیم که تمامی ادعاهای رجویها و دستگاهشان مبنی بر کمک مالی مردم ایران و تمامی ترفندهایشان مبنی بر جمع آوری کمک مالی برای سیمای مغازلت آمریکایی و اروپایی و دروغ و فریبشان و دیگر برنامه هایشان برای سرکیسه کردن ایرانیان در این رابطه تا کجا پوشالی و برای لاپوشانی کلان غارت نفت عراق و توجیه و سفیدسازی هزینه های میلیونی شان می باشد، تازه اینهمه اضافه بر گرفتن دهها هزار سلاح و دهها هزار تن مهمات از عراق بویژه چند ماه قبل از شروع جنگ سال ۸۲ که سهمیۀ نفت شش ماه آینده (۱۸ میلیون بشکه نفت) را هم به علت احتمال وقوع جنگ یکجا گرفتند می باشد سلاحها و مهماتی که به بهانۀ نفوذ به داخل ایران و سرنگون کردن رژیم در صورت وقوع جنگ و حملۀ آمریکا و یا به تعبیر خود مسعود رجوی «کاسه لیسی» در صورت «شکستن تغار ماست» از عراق گرفته شد و تمامی آنها دو دستی تقدیم نیروهای متجاوز و اشغالگر آمریکا در همان عراق گردید که تا یکسال مشغول آتش زدن و منفجر کردن آنها در پادگان اشرف بودند.
رجوی در آخرین دیدار یاد شده اش با صدام که شرح آن گذشت رو به مسئولش در سیستم دولت عراق یعنی رئیس سازمان اطلاعات صدام فریق طاهر که در این دیدار حضور داشت کرد و با اشاره به طارق عزیز که او هم آنجا بود گفت: همانطور که آقای طارق عزیز دست مرا گرفت از پاریس به بغداد آورد امیدوارم روزی هم فریق طاهر دست مرا بگیرد و مرا از بغداد به تهران ببرد!! و این جمله را دوبار تکرار کرد بطوریکه حتی طارق عزیز و فریق طاهر هم از اینهمه ذلت و خواری او رو ترش کردند و پاسخی ندادند چون حد اقل به این ایمان داشتند که یک رهبر مردمی را ملت و مردمش به قدرت و حکومت می رسانند نه رئیس اطلاعات یک کشور دیگر آنهم کشوری که دولتش سالها در جنگ با أن ملت بوده است.
مسعود رجوی در یکی از نشستهایش در اشرف برای ما از مخفیگاه خود گفت: دستور می دهم که بروید سربازان عراقی را خلع سلاح کنید و سلاحشان را بگیرید و بیاورید بدهیم به آمریکاییها تا بگوییم که ما تروریست نیستیم!!
بعد از سقوط رژیم صدام هم رهبری فرقۀ رجوی مشغول دخالت روزانه در امور عراق و تلاش برای ایجاد تفرقه و بهم زدن اوضاع عراق و تقویت دسته بندیهای ضد دولت عراق و جلوگیری از هرگونه ائتلاف و وحدت برای تشکیل دولت آشتی ملی و دامن زدن به اختلافات و درگیریهای داخلی و جاسوسی علیه مقاومت عراق در برابر آمریکاییها به سود آمریکایی ها و دادن اطلاعات مقاومت عراق به آمریکاییها و جعل اطلاعیه و بیانیه به فارسی ترجمه شده به عربی!! به اسم عراقیان و درست کردن امضاهای تقلبی و جعل آمار و ارقام دروغین مبنی بر حمایت ۵ میلیون و ۳ میلیون عراقی و… از باقی ماندن سازمان در عراق که بعد با اخراج از اشرف معلوم شد هیچ حمایتی نداشته اند به علاوۀ گروه سازیها و ایجاد جمعیتها و تشکلهای موهوم عراقی که مطلقا وجود خارجی نداشتند و تبلیغ پولی آنها با بیانیه های جعلی حمایت از باقی ماندن در عراق در مطبوعات آن کشور وو… بودند، و همین دخالتها و کارهای جعلی به اسم عراقیان که مردم و دولت و حتی اپوزیسیون آن کشور خوب می دانستند که این حرفهای سازمان مجاهدین است و نه مردم عراق (مانند درخواست باقی ماندن ارتش آمریکا در عراق و پروژۀ تألیف و ترجمۀ کتابهای داستان و پخش آنها در میان نوجوانان و جوانان عراق بوسیلۀ آمریکایی ها مبنی بر اینکه حمله به آمریکاییها تروریسم و کار رژیم ایران می باشد و آمریکایی ها می خواهند کشورتان را از نفوذ رژیم ایران نجات بدهند و باید در عراق بمانند وو…) و پی بردن عراقیان به این اقدامات خائنانه و کثیف بود که آنها بویژه دولت و نیروهای عراقی را دشمن مجاهدین و از آنها بیزار کرد بطوریکه کار به جلسۀ پارلمان عراق در اعتراض به این دخالتها و نشان دادن نشریۀ مجاهد عربی در تلویزیون توسط سخنگوی دولت عراق کشید که طی آن با خواندن عناوین نشریه مبنی بر خیمه شب بازی خواندن انتخابات عراق و دخالتهای دیگر در امور عراق و نشان دادن عددها و حروف فارسی و رد پای اصطلاحات و آمار و ارقام خاص مجاهدین و ویژۀ فرهنگ ایرانی و فارسی در بیانیه های صادر شده به اسم عراقیان که در مطبوعات عراق آگهی پولی کرده بودند و… فضای دشمنی و ضدیت با حضور سازمان در عراق به علت کارهای خلاف قوانین آن کشور که از رهبری سازمان سر می زد ایجاد شد.
دست رهبری سازمان مجاهدین با خط و خطوط وسیاستهای یاد شده اش در رابطه با عراق و تحولات و دولت آن بویژه مسئولین بخش روابط خارجی آن و در رأس آنها معصومه ملک محمدی بر خونهای ریخته شده در اشرف آغشته است زیرا کار این بخش به مسئولیت معصومه ملک محمدی که در حالی مسئول امور عراق در سازمان شده بود که به اعتراف خودش در صحبتهایش با ما در لیبرتی کوچکترین اطلاعی نه از زبان عربی و نه از فرهنگ عراق و مردم عراق و عرب ندارد همراه با دستیارش عباس داوری کارشان دشمن تراشی و عامل برافروختن کینه ها و دشمنیها در میان عراقیان و نیروهای آنها و دولت عراق علیه مجاهدین بوده و با توهینهایشان به عراقیان و پروژه های دخالت روز مره شان در امور عراق و تلاشهایشان و اعلام بسیجهایشان برای سرنگون کردن دولت عراق (از جمله پروژه سین چهل یعنی سرنگونی دولت مالکی در چهل روز!!! در سال ۱۳۸۶) و جاسوسیهایشان علیه عراقیان به سود نیروهای آمریکایی تماما به دستور شخص رجوی و در اجرای رهنمودهای او هر روز برای ساکنان اشرف دشمن می تراشید.
اینجانب که به مدت ۲۵ سال در قرارگاههای مختلف سازمان در عراق و بیشتر در اشرف و بغداد در بخش روابط خارجی سازمان بودم بارها در این ده سال اخیر یعنی بعد از سرنگونی دولت سابق عراق و اشغال این کشور توسط ارتش آمریکا نتایج و آثار منفی این پروژه های ضد عراقی و دخالتهای آشکار و با مباهات!! در امور داخلی و کشمکشها و اختلافات مذهبی و ملی و سیاسی عراق بر روی سرنوشت مجاهدین و تبدیل شدن این تقلبها و گروه سازیها و تبلیغات و فعالیتهای غیر قانونی مداخله جویانه بر ضد خود ما یعنی ساکنان اشرف آنهم از نوع و با سبک همان تبلیغات که در اروپا و آمریکا می کردند و تبلیغ عربی حمایتها از مجاهدین توسط سران اروپا و آمریکا بویژه جنایتکاران جنگی ارتش و اطلاعات آمریکا که در میان ملت عرب بویژه عراقیان به علت جنایتهایشان در حق آنها منفور هستند را به خانم معصومه ملک محمدی و مسئول بخش روابط خارجی و دستیارش آقای عباس داوری یادآور می شدم و با نامه های متعدد حتی به خود مسعود رجوی خطر این نوع دخالتها و نامه ها و بیانیه ها با فرهنگ مجاهدین و به سبک تبلیغات غربی یعنی دشمنان عرب و عراق و برگزاری مراسم و جشنها به مناسبتهای مذهبی شیعی و دعوت شیعیان عراق به اشرف و راه انداختن سینه زنی و نوحه خوانی آنها در مسجد اشرف و خواندن زیارت عاشورا در برابر آنها توسط مجاهدین آنهم با بلندگو که صدایش را مردم اطراف تا کیلومترها می شنیدند زیارتی که آشکارا ابوبکر و عمر و عثمان در آن مورد لعن قرار می گیرند و به هیچوجه خود شیعیان عراق به علت حضور سنی ها این زیارت را نمی خوانند و به خلفای راشدین لعنت نمی فرستند، و دامن زدن به اختلافات بین شیعه و سنی با دعوت از سنی ها از سوی دیگر و در مناسبتهای مذهبی و تشویق آنها به نماز خواندن در پشت امام شیعه یا بر عکس در مسجد اشرف!! به عنوان ایجاد وحدت بین شیعه و سنی در عراق!! وو… بله خطر این کارها بر روی جان و مال مجاهدین در اشرف را یادآور می شدم و حتی یک بار در نشست داخلی پنجاه نفرۀ روابط خارجی در اشرف بلند شده ضمن اعتراض به معصومه ملک محمدی که حرف مسعود رجوی مبنی بر اینکه عراقیان وحشی هستند و همان عربهایی هستند که دخترانشان را زنده به گور می کردند و… تکرار می کرد خطر این کارها و دخالتها و جعلیات فریبکارانه به اسم عراقیان و توهین به آنها و به شعور آنها را یادآور شدم ولی در جواب و به جای توجه به انتقادهایم، با دادوفریادهای رایج معصومه ملک محمدی و عباس داوری و دشنامهایشان در همان نشست روبرو شدم.
از روشنگری ها و تلاش های شما بسیار متشکرم خصوصا” این موضوعات جدیدی که دررابطه با پرداختن سازمان به سوریه و عراق مطرح نمودید. ابعاد درماندگی و تلاش های خیانت بار سازما ن را بیش از پیش نمایان ساخت. در حالیکه بسیار متاسفم که سازمان مجاهدین اینگونه به آرمان و حیات و زندگی من و شما و هزاران جوان ایرانی و هم چنین به نسل ما خیانت نمود، خوشحالم که افراد شجاعی هستند که علیرغم اینکه سازمان هست و نیست آنها را برباد داد و بازهم دست از تهدید و کارشکنی برعلیه آنها بر نمی دارد… ولی برای کمک و روشنگری به هموطنان و جوانان ایرانی ازاین تهدیدات نمی هراسند و به افشای مناسبات فرقه ای و فاسد فرقه رجوی می پردازند.
درود بر شما وسایردوستان جداشده