چندی پیش طبق معمول در سایت دنبال مطلب جدیدی برای نشریه داخلی استان و خبر خوشی برای پدران ومادران چشم براه می گشتم مطلبی نظرم را به خود جلب کرد مدتی بود ذهنم را مشغول کرده بود مخصوصا ً آن چهارسالی که این بنده حقیر توقیق خدمتگزاری خانواده هایی که برای دیدن فرزندانشان به پادگان اشرف می آمدند را داشتم وآن مدت تعیین شده من وتعدادی از خانواده ها درخدمتشان بودیم زمانی که خانواده ها رو نزدیک مقرها جلوی سیم خاردارها می بردم تا با جگرگوشه هایشان بعد از بیست و چند سال صحبت کنند با اینکه بعضی از خانواده ها اطلاع دقیقی از حضور فرزندشان در اشرف نداشتند با یک حس و حالی صحبت می کردند که سنگ به حالشان گریه می کرد حتی سربازان عراقی که فارسی وکردی یا ترکی ولهجه های متفاوت ایرانی را بلد نبودند به گریه می افتادند اما نفراتی که پشت سیم خادار بودند بطوری ذهنشان را شستشو داده بودند که به سمت ما با تیرکمان و فلاخن یا همان قلاب سنگ این خانواده ها را می زدند و زخمی می کردند بعضی از وقتها من شاهد تحت تأثیر قرار گرفتن سربازان عراقی بودم که حاضر می شدند خودشان را سپر کنند تا آن پدرومادر خواهر یا فرزند با اسیرشان صحبت کنند.
یک روز گروهی از خانواده ها را برای اولین بار به جلوی یکی از این مقرها بردم هنوز نزدیک به سیم های خاردار نشده بودیم که نفرات داخل مقر خیلی سریع و عملیاتی به اصطلاح ما سلاحهای پیشرفته را برداشتند وبه طرف خانواده شروع به سنگ زنی کردند خانواده ها که انتظار چنین صحنه ای را نداشتند شوکه شده بودند مادری به طرف من امد وگفت پسرم اینجا دیوانه خانه است! گفتم چطور مادر گفت اینها چرا این برخورد را دارند! چرا به طرف ما سنگ پرتاب می کنند! چرا فحش می دهند! بچه ام کجاست! اینها کی هستند! بعد از اینکه برایش توضیح دادم بیچاره گریه کرد مسبب اصلی این جریان را نفرین کرد.
بله کسی که به پدر ومادر خودش رحم نمی کند چطور می تواند به پدران و مادران و خانواده های به اصطلاح هم رزم خود رحم کند.
اکبرزاده