امروزبا آقای علیرضا یوسفی پدرمحمدتقی ازاعضای گرفتاردرتشکیلات مافیایی رجوی دردفترانجمن نجات ملاقات داشتم. نه اینکه سالیان با محمدتقی ازنزدیک آشنا بودم ازخاطراتم با ایشان برای پدرشان صحبت کردم طوریکه آقای یوسفی درنقطه ای ازاین دیدارصمیمی بغلم کرد وبوسید وگفت " آنقدرصمیمی ازفرزندم صحبت کردی که یک لحظه احساس کردم محمدتقی را دروجود تو دیدم. حقیقت اینستکه من وهمسر مرحومم خیلی برای رهایی عزیزمان اززندان رجوی تلاش کردیم. حتی یکبارکه درپشت سیاج وسیم خاردار زندان اشرف سابق بودم وداشتم با بلندگومحمدتقی را صدا میکردم متوجه حضور فرزندم درآن طرف خاکریز شدم ودیدم که مرا شناخته است ودارد برایم دست تکان میدهد. من که سالیان فرزندم را ندیده بودم دوست داشتم پردربیاورم تا پروازکنم ومحمدتقی را درآغوش بگیرم ولیکن متاسفانه کاری ازدستم ساخته نبود واوهم اجازه نداشت که به سمت من بیاید!".
آقای علیرضا یوسفی که زیرلب داشت رجوی وسایر زندانبانان زندان مخوف اشرف سابق و لیبرتی فعلی را لعنت میکرد ازمن پرسید آخرچرا رجوی ازیک ملاقات چنددقیقه ای من وفرزندم هراس دارد!؟
خیلی سعی کردم که این پدر رنجدیده از ظلم وجور رجوی را آرام کنم و درپاسخ به سوال ایشان گفتم: " پدرجان عمده نفراتی که ازچنگال رجوی نجات پیدا کردند زمانی بود که فهمیدند ازاقوام نزدیکشان به عراق واشرف آمدند وتلاش دارند که عزیزانشان را ازآن زندان رجوی ساخته نجات دهند. به همین خاطراست که رجوی دشمن خانواده است وآنرا کانون فساد میداند! به زعم رجوی کانون فساد یعنی اینکه همین خانواده ها قادرهستند با برقراری یک رابطه عاطفی با عزیزان دربندشان آنان را رهانیده و به دنیای آزاد و زندگی بهتر توام با آرامش امیدوار کنند واین همان نکته ای است که رجوی ازآن عمیقا هراس دارد واجازه برقراری چنین فرصتی را نمیدهد."
آقای علیرضا یوسفی درپایان ملاقاتش ازمن خواست که برای رهایی فرزندش تلاش کنم وخود نیزمتعهد شد ازهیچ کوششی دراین مسیرانسانی وخیرخواهانه فروگزارنکند. درپاسخ من هم با درآغوش گرفتن ایشان قول شرف دادم که تا رهایی سایردوستان اسیرمان درفرقه رجوی با وجود آسیب هایی که ازجانب فرقه تروریستی رجوی متوجه مان است ؛ گامی به عقب ننهیم وپرانرژی علیه مناسبات مافیایی اش روشنگری کرده ومبارزه بکنیم.
رضا رجب زاده