برادرم سلام
نور چشمانم به اندازه تمام دنیا غم نبودنت بر دلم سنگینی می کند؛ می دانم خیلی دیر نامه نوشتم ولی بعد از 29 سال دوری، 24 سال بی خبری، انتظار، نگرانی، دلواپسی، فکر و خیال، بهترین خبر عمرم را به من دادند که تو هنوز زنده ای؛ باور کن تمام این مدت به دعا، نذر و نیاز و با یادت گذشت. رنج و درد زیادی را متحمل شدم فقط به امید یک لحظه دیدن دوباره ات.
مجید و مهدی ازدواج کردند ولی همیشه یادت می کنند و دائماً می پرسند که دائی کی بر می گرده؟ اکنون همه ما با تمام ارگانهای ذیربط در ارتباط هستیم و برای آزادی تو تلاش دوچندان می کنیم. اینقدر خاطرات گذشته ات به مغزم هجوم آورده اند که نمی دانم چه بنویسم؛ چون همیشه تو من را برای نوشتن نامه همراهی می کردی ولی حالا اشکهایم همراهم شده اند و این خیلی سخت و دردناک است. فرقه ننگین و پلید رجوی در آنجا شما را در بی خبری و عقب ماندگی ذهنی و روانی نگه داشته است که نه از دنیای آزاد و نه از پیشرفت آن باخبر باشید و نه از درد و رنجی که خانواده ها و… سالهاست متحمل می شوند تا با وجود تمام کثافت کاری هایشان شما را برای منافع پلیدشان حفظ کنند. محمد جان شب و روز دعا می کنم تا هرچه زودتر از چنگال حیوانهای به ظاهر انسان نما آزاد شوی و این مدت از عمرت که در اسارت آنها تباه شده لااقل از بقیه عمرت استفاده کنی، تو را به روح مادرمان قسم می دهم که به فکر رهایی باشی تا این جدایی که به نظرم من هزار سال طول کشیده به لطف خدا تمام شود. به امید آن روز
خطاب به مسئولین محترم
شما را به خدا از شما انتظار دارم و عاجزانه تقاضا می کنم هر کاری از دستتان بر می آید برای رهایی و آزادی تمام اسرا انجام دهید و به نگرانی، انتظار و جدایی طولانی خانواده ها پایان بدهید تا هم آنها به آزادی برسند و هم خانواده ها به آرامش؛ باز هم با تشکر و سپاس فراوان از کلیه کسانی که کمک کرده تا به خانواده ها خبر خوش آزادی اسیران از چنگال فرقه ننگین رجوی را بدهند.
فاطمه خواهر اسیر محمدعلی ظفری