خاطره ای از بیگاری کشیدن اعضا در فرقه رجوی
اخیرا فرقه رجوی در اطلاعیه ای مدعی شده است که«نیروهای عراقی از استفاده ساکنان لیبرتی از لیفتراک جلوگیری میکنند و ساکنان مجبورند بارهای سنگین را با دست یا بر روی دوش جابهجا کنند. چیزی که باعث بروز بیماریهای شدید استخوانی و دردهای شدید کمر و دست در میان آنان شده است».
وقتی این خبر را شنیدم بلافاصله یاد سال های قبل از سرنگونی صدام در اشرف افتادم. در آن زمان یکی از راه کارهای رجوی ها برای اینکه افراد را در اشرف نگه دارند، پر کردن وقت نیروها با کار اجرایی و همچنین نشست های مغزشویی بود تا فرصتی برای فکر کردن نباشد. یکی از موضوعاتی که بصورت سیاق ثابت برای نیروها وجود داشت موضوعی بود بنام «تحت امر رفتن». رهبران فرقه با این توجیه که قسمت های پشتیبانی نفر کم دارند و یگانها باید به آنها برای انجام کارهای شان نفر بدهند، اعلام کردند که روزهای چهارشنبه از این پس روز تحت امر رفتن است و با این ترفند هر چهارشنبه وقت نیروها را با بیگاری پر می کردند.
کارهایی مثل جارو زدن خیابان، جابجایی و تنظیف مهمات، کار در آشپزخانه، کار در انبارهای تدارکاتی و… از جمله کارهایی بودند که نیروها را در آن بکار می رفتند. یگان ما هر هفته چهارشنبه تحت امر قسمت مهمات بود. صبح چهارشنبه نیروهای تحت امر را با آیفا به زاغه های مهماتی که در شمال اشرف قرار داشت می بردند. این زاغه ها را صدام با مهمات های درون آن، بخاطر خوش خدمتی های فرقه رجوی در اختیار آنها گذاشته بود. این زاغه ها آنقدر بزرگ بودند که کامیون های بزرگ براحتی داخل آنها دور می زدند و ما می بایست مهمات هایی که بخش زیادی از این زاغه های بزرگ را پر کرده بودند را از زاغه خارج کرده و بعد از تنظیف دوباره به داخل آن برگردانیم.
خوب یادم هست که ماه های متمادی چهارشنبه ها کار ما این بود که از صبح تا غروب جعبه های حاوی مهمات توپ 130 و 122 و تانک تی 55 را که فوق العاده سنگین بودند از زاغه هایی که برای یگان ما مشخص کرده بودند خارج کرده، تنظیف نموده و دوباره به داخل آن بر میگرداندیم. همچنین نیرو های دیگری هم بودند که زاغه های دیگر به آنها اختصاص یافته بود و کار آنها هم سنگین بود. بعد از چندین هفته، تنظیف مهمات هایی که مشخص کرده بودند تمام شد اما از آنجا که هدف شان از این طرح پر کردن وقت افراد بود به ما گفتند زاغه هایی که مربوط به یگان ما بود بایستی تخلیه و مهمات درون آنها به زاغه های دیگری منتقل شود و با این طرح بیگاری گرفتن از نیروها با هدف پر کردن وقت ادامه داشت.
جابجا کردن جعبه های سنگین مهمات، بیشتر افراد را دچار مشکلات جسمی بخصوص کمر درد کرده بود ولی در آن زمان کسی حق نداشت بدلیل بیماری در آسایشگاه بیافتد و با همان خستگی و درد ناشی از حمل بارهای سنگین، همان شب چهارشنبه هم بایستی در نشست عملیات جاری که اجباری بود شرکت می کردیم. این موضوع آنقدر ادامه داشت تا اینکه بر اثر این فشارها اکثر نفرات یگان ما بیمار شدند و در نتیجه موضوع بیگاری روز چهارشنبه ما را عوض کردند و یگان دیگری را به جای ما برای کار در زاغه ها فرستادند.
جالب آنکه وقتی نفرات نسبت به دوباره و چندباره کاری اعتراض داشتند، مریم قجر می گفت «عدم تعیین عین مبارزه است» و به این ترتیب هر کس که به بیبرنامه گیها و دوباره کاری ها اعتراض داشت را به این متهم می کرد که اهل مبارزه نیست!! تا دهان افراد معترض بسته شود و حساب او را در نشست های عملیات جاری برسند.
برگردیم به امروز، اینکه نفرات برای کارهای شان امکانات داشته باشند بسیار خوب است اما آیا واقعا رجوی ها دلشان برای نیروها می سوزد یا اینکه اطلاعیه دادن شان علت دیگری دارد؟
مگر همین نیروها نبودند که می بایست مهمات یا گونی های آرد و برنج و دیگر وسایل سنگین را با دست های خالی بلند میکردند و رجوی ها هم به آنها اجازه نمی دادند بیماری خود را اظهار کنند.
مگر رجوی نبود که بعنوان ضابطه تشکیلاتی گفته بود «برادر بیمار در آسایشگاه نداریم» و مردان را «برادران لمیده» خطاب می کرد؟
مگر همین مریم قجر نبود که در سال 1376 و بعد از بازگشت از فرانسه به عراق در نشست عمومی خطاب به نیروها گفت «به فرماندهان شما گفته ام که آنقدر از شما کار بکشند که شب مثل جنازه بیافتید، چرا که اگر شما فکر کنید افکارتان ضد انقلابی است»!!
من نمی خواهم وارد تحلیل این موضوع بشوم که رجوی ها چرا امروز با بوق و کرنا از بیمار شدن اعضا بخاطر حمل بار می گویند، اما اینرا با گوشت و پوست خود لمس کرده ام و اطمینان دارم که اعضا هیچ ارزشی برای رجوی ها ندارند و بعنوان ابزاری در مسیر رسیدن به امیال خود به آنان مینگرند که هر جا لازم شد می توان از آنها بیگاری کشید، به کشتن داد، بی آبرو کرد، مورد توهین و تحقیر قرار دارد و مجبور به طلاق شان کرد، از خانه و خانواده دورشان کرد و اجازه تماس و دیدار را به آنها نداد و…. بنابراین هر بلایی هم بر سر ما آمد و امروز بر سر کسانی که هنوز در این فرقه اسیر هستند می آید، مقصر اصلی اش تنها و تنها رجوی ها هستند.
ایرج صالحی