آقای علی آلفته: اگرتو بیایی من جان تازه میگیرم

رجوی به هادی آلفته و خانواده اش خیانت کرد. هادی آلفته از جمله سربازانی بود که بعد از اسارت جنگی به گروگان فرقه بدنام رجوی قرار گرفت. مطابق فرمایش پدرش او ربع قرن است که اجازه ندارد با خانواده اش تماس بگیرد. حتی آقای علی آلفته مدعی است که برغم کهولت سن وبیماری اش فقط به امید دیداربا فرزندش چندین مرتبه خود را به عراق وکمپ اشرف رسانده است ولیکن با سنگ اندازی رجوی موفق به دیدارعزیزشان نشده است وبا چشمانی اشکبار به ایران بازگشته است.

این پدر زحمتکش شالیکار گیلانی درحالیکه به زور نفسش بالا و پایین می رفت درادامه افزود" من هنوزهم امیدوام که فرزندم مثل شما روزی به نزد من برگردد و اگر او بیاید من جانی تازه خواهم گرفت. وقتی دیدم خودم دیگر توان رفتن به عراق را ندارم دیگرفرزندم را به عراق فرستادم. او باهمسر و دوطفل خود دوهفته درمقابل کمپ سابق اشرف متحصن شد شاید که بتواند با در آغوش گرفتن هادی پیامم را به او برساند که زودی تصمیم بگیرد و به نزد من برگردد چونکه دراواخرعمرم بشدت به وی نیازمندم. غافل ازاینکه من نمی دانستم رجوی فراری دستورداده است هادی در تلویزیون ظاهرشود و بگوید که من همواره با خانواده ام درتماس بودم ودراین زمینه هیچ مشکلی نداشته ام.

جالب اینست که خدای شکربرای اولین بارهادی درهمان مقطع توانست با من تماس بگیرد و وقتی صدایش را بعدازسالیان شنیدم باورنداشتم که خودش هست یا نه؟ ازوی پرسیدم که عزیزم چرا سابق براین نتوانستی با من تماس بگیری؟ من چندباردراطراف سیم  خاردار اشرف آمدم چرا به ملاقات من نیامدی؟ چرا….

 آیا دلت به حال من وخانواده ات تنگ نشده است!؟

وقتی فرزندم دید دیگراشک مجالم نمیدهد که بیشترازاین با وی صحبت کنم خودش هم به گریه افتاد وبه آرامی گفت " چرا. من دلم به حال شما و زادگاهم تنگ شده است وشما را دوست دارم ولی……. درهمین اثنا بود که دیدم تماس هادی قطع شده است واین اولین وآخرین تماس وی با من بوده است ".

من که هادی را ازنزدیک می شناختم از وضعیتش برای پدر و دو برادرش صحبت کردم وآنان را دلداری دادم که هیچ وقت آسمان آبی پشت ابرهای سیاه پنهان نمی ماند ودرپس آن روزی خورشید آزادی اسرای لیبرتی طلوع خواهد کرد وتمام اسرای لیبرتی به وطن وآغوش خانواده بازخواهند گشت.

رضا رجب زاده

خروج از نسخه موبایل