باخواندن این متن صوتی پیاده شده درحیران ماندم ازاینکه شخصی خودرا رهبر سازمانی میداند که مدعی انحصاری اپوزیسیون ایران است وبراین باور که درنوک پیکان تکامل جامعه ی بشری حرکت میکند که خواهیم دید مسعود رجوی، اطلاعی از تکامل جامعه ی بشری ودوران های تاریخی نداشته ودرحد یک بچه دبیرستانی درعالم ناآگاهی عظیم اقتصادی- سیاسی واجتماعی سیر میکند و واقعا هم جزو کسانی است که " نداند ونداند که نداند" میباشد ومتاسف شدم که جان های عزیزی ازمردم کشورمان در راه این شعارهای توخالی و فارغ از پایه های علمی- تجربی ازدست رفت ومتاسف تر اینکه آیا براستی مردم ایران اینقدر بد شانس خواهند بود که واقعا اگر احتیاج به وجود اپوزیسیونی تحت رهبری رجوی داشته باشند!
این سخنرانی به بخش ها ویا سرفصل های زیادی تقسیم شده که برای رعایت حال خواننده ی خود، نخواستم به تکرار تمامی شعارهای داده شده بپردازم وتنها با یک ارفاق به مسعود رجوی، قسمت های اصلی و قویتر سخنان اورا نقل خواهم کرد ودراصل خواهم کوشید که به جمع وجور کردن اراجیف او وزدن وصله های علمی به سخنانش، نگذارم که خواننده ی بد شانس او، وقت بیشتری را به هدر دهد!
درقسمتی از متن پیاده شده میخوانیم:
" ضرورت و نقش تعیین کننده رهبری در نیل به رهایی و یگانگی
در سال ۶۵، بیست و دو بهمن سال ۶۵، در پیام [رادیویی بمناسبت هشتمین سالگرد انقلاب ضد سلطنتی] در بحبوبه جنگ ضد میهنی، در بحبوبه جنگی که تنها مقاومت ایران رودرروی خمینی برای آن شعار صلح میداد.. و درست در چنین نقطه میانه بازان استحالهگر، همراه با ملیگرایان پوشالی و بقایای سلطنت مدفون، و بسیاری چپنمایان در برابر سیاست انقلابی صلح که در برابر تنور جنگ خمینی عنوان کرده بودیم، هیزمکشی میکردند ".
مسلما اگر مبارزه ای انقلابی وجود داشته باشد و رهبری معتقد به خرد جمعی وپاسخگو وبا روان سالم، میتواند سمت وسوی این مبارزه را درحد امکانات موجود، بنفع اکثریت قاطع مردم و منافع ملی سوق دهد که متاسفانه رهبری سازمان مجاهدین در مقطعی که رجوی درباره اش سخن میگوید، غم میهن و " خلق قهرمان" را نداشت، تنها شیفته ی قدرت بود واعمال و موضعگیری هایش در جهت بدست گرفتن انحصاری آن بود ودراصل این مسعود رجوی بود که خود می گفت وخود باجرا درمیآورد واین امر هم با تصمیم خرد جمعی ورهبری پاسخگو همخوانی نداشت واگر داشت، چه بسا که نتایج کم ضررتری ازاینکه عاید شد، بدست میآمد!
درجنگی که به هرحال خارج ازاراده ی مردم وحکومت ایران آغاز شده بود، رجوی تحلیل دیگری داشت واتفاقا اوضاع را به کام خود دیده وصحبت ازگرفتن فرماندهی انحصاری جنگ میکرد و یا درخواست داشت که مجاهدین در صف مستقل؟! درجبهه های جنگ حضور داشته باشند وابدا این طور نبود که دست به تحلیل علت های وقوع جنگ زده و راه کارهای قطع آن بنفع هردو کشور را بدهد- که حالا معلوم می شود از او بر نمیآمد- و خلاصه اینکه حرف حساب مستقلی بنمایش بگذارد!
رجوی درست درمقابل چشمان شاهد ما دروغ میگوید وتنها موقعی که موضع اش درباره ی جنگ تغییر یافت بعد از شکست تحرکات مسلحانه ی مفتضح خود بود که این بار نیز شیطنت کرد و صف مستقل خود را درآنسوی مرزها وبنفع دشمن متخاصم بوجود آورد که نتایج خیانت بار وهم وحشتناک آنرا مشاهده نمود!
کسان دیگری بودند که درمقاطعی با ادامه ی جنگ مخالف بوده وحرف ونظر خودرا هم مطرح کردند و رجوی این بار نیز به رقیبان خود تهمت میزند وکماکان زرادخانه ی دروغ پرداز خود را بکار میاندازد!
درادامه میخوانیم:
" در این جهت و درست رودرروی مقاومت مسلحانه انقلابی،بسیاری از بلندگوهای استعماری هم که در ادامه جنگ ایران و عراق منافع کلان داشتند، هیزمکشان را علیه ما همراهی کردند.
اما، اما این سیاست عملی صلح که مشخصاً در شکستن طلسم جنگ، از طریق بیانیه صلح، از طریق صلح شورای ملی مقاومت و سرانجام از طریق دیدار صلح در بغداد پایهگذاری شد و در سراسر جهان و بویژه در داخل ایران گستردهترین حمایتهای مردمی را حاصل کرد، این از هوشیاری و سرشت ضد بهرهکشانه انقلاب نوین ایران و از شجاعت سیاسی فوقالعاده مقاومت ایران ناشی شده بود که قبل از هر چیز، مرزهای تاریخی خود یا بورژوازی استثمارگر را چه در اشکال سنتی و چه حتی در تظاهرات و رگههای چپنمایانه آن جدا کرده بود. همان بورژوازی که هیچگاه در طول تاریخ معاصر جسارت و جرأت جداسازی تام و تمام خود از جنگهای غیرعادلانه را که در پوشش ملی و وطنی عرضه میشوند نداشتهاست… مضمون اجتماعی و سیاسی انقلاب درونی مجاهدین در سال ۶۳ هم، در یک کلام تصفیه و تعالی ضد بهرهکشانه و رهایی هرچه بیشتر و عمیقتر از همین عنصر استثمارگر بورژوایی در پهنههای مختلف است ".
دراین خصوص بطور مختصر باید گفت که این اوضاع جهانی وتوازن قوای منطقه ای وتحرکات خطرناک دیگران درخلیج فارس بود که سبب تصمیم طرفین به برقراری صلح شد وشما نه تنها دراین مورد نقشی نداشتید، اتفاقا درحین اظهار آمادگی طرفین برای قطع جنگ، قوای خود را آنهم با آن نقشه های جنگی مشکوک وحماقت آوری بمیدان آورده و درعرض سه روز وبطور مفت و مجانی ازدست دادید که ممکن است زمانی پرونده های مستور باز شود وهمه چیز معلوم گردد!
اما صحبت از بورژوازی وخط ومرز داشتن رجوی با آن شده که بنظر می رسد که ایشان در این مورد (زمان بحث بررسی های اقتصادی، تاریخی وطبقاتی) ابدا درباغ نیست!!
آقای رجوی! تعریف شما ازبورژوازی چیست وچرا با وجوداین زیاده گویی هایی که دارید، وقتی وارد این مقولات میشوید، فورا ازآن رد شده و به شعارهای بی پایه ی دور ازمطلب خود روی میآورید؟
بورژوازی سنتی چیست ورگه های چپ نمایانه ی آن کدام است؟
اگر منظورتان تجار ساکن بازار است که این هم درست نیست: تعدادی ازاین تجار محترم به عرضه ی کالاهای خارجی و گاه ساخت کشورهای امپریالیستی مشغول اند که سنتی نامیده نشده و لقب شان " بورژوازی تجاری کمپرادور – وابسته) است!
قسمتی از بورژوازی بازار به توزیع مواد تولیدی داخلی می پردازند که اینها را میشود بورژوازی سنتی نامید واتفاقا باید گفت که عمدتا این قشر بودند که مخارج شما در سال های قبل ازانقلاب را تامین میکردند وشما مرزی با آنها نداشتید وحتی درمواردی بعضی ازاین اسپانسورهای خود را ازترس نداشتن زیپ دهان محکم، اعدام انقلابی کردید!
رگه های چپ نمایانه ی بورژوازی دیگر چه صیغه ایست؟ چون توضیح داده نشده ناچارم فرض کنم که منظور مسعود خان همان جریانی است که درعلم اقتصاد " بورژوازی صنعتی- ملی" اش مینامند؟
کدام نماینده ی این قشر بشما مراجعه کرد و دست همکاری اورا پس زدید؟
آیا خوانده ویا شنیده اید که این نوع بورژوازی درکشورهای متروپل تقریبا بطور کامل ازطرف بورژوازی مالی- انحصاری (مجتمع نظامی- صنعتی) بلعیده شده و وجود خارجی ندارند ودر کشوری پیرامونی مانند ایران، از400 سال پیش که گرفتار استعمار غیر مستقیم شده در چنان ضعف مفرطی بسر میبرد که هنوز حمایت ازآنها وتوسعه ی مداوم شان – با شرط رعایت تامین شرایط زندگی مقبول برای کارگرانش- یک عمل ملی- میهنی وانقلابی بشمار میرود.
این بورژوازی ناتوان کشور ما در مقابل کالاهای خارجی هنوز قدرت کمر راست کردن ندارند وباید که بعنوان قسمتی از عوامل توسعه ی ملی بکار گرفته شده ومورد حمایت قرار گیرند!
ظن قالب این است که آقای رجوی با این مسائل بیگانه است و این طنز تاریخ که البته درسطح پایین تر- سرنوشتی شبیه فتحعلی شاه پیدا کرده باردیگرچهره مینماید.
فتحعلی شاه تا جوان بود وتحت نظر سختگیرانه ی عمویش آقا محمدخان، یک سردار مقتدر ارتش ایران بود، که با کشته شدن عموی تاج دارش وبا جلوس برتحت پادشاهی وآغاز زن بارگی مفرط و…، تمامی خصایص وتوانائی های اولیه ومثبت خود را ازدست داد!
حالا دیگر روشن شده است که رجوی با قبضه ی کامل قدرت وبا گرفتار شدن به این شبهه که احتیاج به آموزش و دانستن ندارد! ومخصوصا با غرق شدن درتجملات، افرادی مانند " ورداسبی" را که کم وبیش باین مسائل اقتصادی آشنائی داشته ومسلما تذکرات مفیدی به رجوی داده بود، برنتافته و درعملیات فروغ جاویدان به کشتن داد!
دیگر مسلم شده که بدون آگاهی از علم اقتصاد سیاسی، تحلیل اوضاع بغایت پیچیده ی امروزه کاملا غیر ممکن است ومن شخصا آرزو داشتم که رجوی لااقل دراین مدت 10 ساله ی غیبت خود وتوفیق جبری که این بیکاری بوجود آورده بود، چند جلدی از کتاب های اقتصاد دانان مردم گرا را خوانده و بخود میآمد وپیامش را با مضمون متفاوت تری به بردگان همرزمش میداد ونتیجه آن میشد که این بردگان به آزادی نسبی رسیده و دراین صورت اگر رجوی انتحار هم میکرد، باز نام بهتری ازخود به یادگار میگذاشت که گمان میکنم با بدشانسی تمام وبرباد دادن عمر کوتاه انسانی اش، فرصت این کار را ازدست داده است!
دوباره میخوانیم ومی شنویم:
" فکر میکنم که مریم با پیشنهاد تشکل رسمی آن هزار زن قهرمان، زمانبندی را به دقت و به خوبی انتخاب کرده و یک گام بزرگ به چپ به معنی ترقیخواهانه و آیندهنگرانه برداشتهاست.
… از طرف دیگر ربع قرن از معرفی خود او بعنوان مسئول اول مجاهدین گذشته که براستی انقلابی را در درون و بیرون مجاهدین به لحاظ سیاسی، اجتماعی، و ایدئولوژیکی برانگیخت. از طرفی دیگر رژیم است و بحرانهای فزاینده و لاعلاج در زمینههای مختلف از جمله موضوع اتمی و ضرباتی که پیاپی از افشاگریهای مقاومت ایران در این زمینه دریافت میکند ".
با وصفی که ازمیزان سواد ومعلومات رجوی فوقا شد، بعید هم نیست که واقعا ایشان سرکوب وتحقیر کردن هم رزمان سابق خود وتبدیل زنان به آلت سرکوب این دوستان قدیمی و قبول عضویت حرمسرانشینی را یک گام بزرگ به چپ به معنی ترقیخواهانه و آیندهنگرانه بداند ونتیجه گیری های دلبخواهی خود ازاین ارزیابی را ارائه دهد که داده است! چرا؟ برای اینکه او توان انجام کارهای جسمانی گذشته را ازدست داده و دلم مشغولی درحرمسرایی که اینک بدان راحتی نیست، نمیتواند چندان اهمیتی برایش داشته باشد!؟
البته که اگر رجوی ازابتدای کار تنها به بخشی ازقضیه میپرداخت و آئین حرمسراداری و… را اجرا نمیکرد، شاید میتوانستیم بگوییم که مانند پل پوت درکامبوج، دچار اشتباه صادقانه ازنوع معرفتی اش شده وقدری احساس راحتی میکردیم که ازاین شانس هم بی بهره بودیم!
رجوی به گفتار خود چنین ادامه میدهد:
" حالا ما با سومین ائتلاف بزرگ بین المللی روبرو هستیم در یک نسل. ائتلاف اول در جنگ کویت بود در سال ۱۳۶۹ ائتلاف دوم در جنگ عراق بود بود در سال ۱۳۸۱ و ۸۲ و حالا یک دهه بعد در سال ۹۳ با ائتلاف ۶۰ کشور مواجهیم که خطر ارتجاع و بنیادگرایی تحت نام اسلام و خلافت اسلامی دامنگیر خود آنها شده، همان خطری که از سه دهه پیش در موردش هشدار میدادیم و میگفتیم و مینوشتیم. با این تفاوت که هنوز هم سعی میکنند تا آنجایی که میشود پدرخوانده داعش را در قم و تهران نادیده بگیرند ".
کسی که فوقا آنهمه خط ومرز با بورژوازی ایران ترسیم کرد، حالا صحبت ازسه ائتلاف بزرگ بین المللی میکند که آمریکا بعنوان رهبر هرسه ائتلاف وبا ماهیت نماینده ی بورژوازی اعظم ایفای نقش میکند!
یعنی داشتن خط ومرز با بورژوازی ناتوان ایران خوب است ولی قاطی شدن با (مجتمع نظامی- صنعتی) ایرادی که ندارد هیچ، بلکه عین حرکت درمسیر تکامل بشری است!
خوب! با این آدم واینهمه نظریات متضاد وعجیب وغریب چه باید کرد؟؟!! من که توان آنرا ندارم که به موزه اش گذاشته و سوژه ی درس دانشجویان روانشناسی وعلوم تربیتی و… قرارش دهم!
مسعود رجوی درادامه ی حرف هایش چنین مستفیض مان میکند:
" اعدام دهها هزار زن مجاهد خلق مخصوصاً بعد از انتخاب مریم
هموطنانمان بویژه زنان با رویکرد و پتانسیل انقلابی به اعتراض و شورش در برابر اسیدپاشی پرداختند. این ظرفیت انقلابی را در زنان این میهن، ارتجاع زنستیز آخوندی با دستگیری و اعدام دهها هزار زن مجاهد خلق مخصوصاً بعد از انتخاب مریم و معرفی او بعنوان رئیس جمهور برگزیده شورای ملی مقاومت برای دوران انتقال حاکمیت به مردم ایران به خوبی دریافته و به چشمش فرو رفته [است] ".
مختصری درباره ی وضعیت زنان درمناسبات رجوی ساخته گفته شد که احتیاج به توضیح اضافی ندارد اما اینکه دهها هزار زن بعد از جلوس مریم رجوی به ریاست حرمسرای رجوی، اعدام شده باشند، دروغ محض است. با این توضیح که روزی برسد حتی یک زن هم سیلی ای هم نخورد چه برسد به اعدام، خاطر نشان میسازم که با توجه به رشد وبلوغ جامعه ی مدنی ایران هرگز کسی جرات حمایت ازاسید پاشی را نکرد ونخواهد کرد واین مسائل جزو حوادث نادری است که شعور سیاسی مردم وسیاست های همسوی دولت منتخب، اجازه ی نشو نمای این پدیده های زشت را نخواهد داد ونخواهد گذاشت که رجوی آدم سوز ازاین نقاط ضعف جامعه که گاها مشاهده شده، استفاده کند!
رجوی به گفتار خاص عالم برهوتی اش چنین ادامه میدهد:
" ارتش آزادیبخش و مؤسسان چهارم با کسی شوخی ندارد… قاتلان مجاهدین را باید در برابر عدالت قرار داد تا کیفر ببینند. آنهایی که در پرونده ۱۷ ژوئن [مربوط به سال ۲۰۰۳] شهادت دروغ دادند و آن خودسوزیهای قهرمانانه مشعلهای جاودان و شعلهور آزادی را برانگیختند یک یک باید حساب پس بدهند و در برابر عدالت قرار بگیرند… مزدورهایی که به مالکی نامه نوشتند، از قتلعام و کشتار مجاهدین از گروگانگیری و زدن تیر خلاص در اشرف سپاسگزاری کردند یک به یک باید در برابر عدالت قرار بگیرند و باید به کیفر شایسته و سزاوار خودشون برسند.
ارتش آزادیبخش و مؤسسان چهارم در این زمینه با کسی شوخی ندارد. مشت در مقابل مشت و گلوله در برابر گلوله. مقاومت رهاییبخش و ارتش آزادیبخش حق مسلم ملت ماست…
ماموریت هزار اشرف، ماموریت آن هزار زن قهرمان در شورای مرکزی که روی دیگر سکه هزار اشرف است، ماموریت لشگرهای فدایی، ماموریت نیروی جنگنده ضد رژیم همین است. بیان ایدئولوژیکی و آن روی سکه استراتژیکی هزار اشرف شورشی است.
گسستن بند از بند خلافت یزیدی، نیل به آزادی و حاکمیت مردم ایران، قیام در برابر ولایت یزیدی، سرنگونی تام و تمام آن با همه خدم و حشم و اعوان و انصارش، این، از ابراز انزجار و نفرت و از نفرین و مرزبندی و تبریجستن با این رژیم و همه عوامل و مزدورانش در هر پوششی که باشند آغاز میشود. در بحثهای رمضان امسال هم گفتم که اگر این بار کسی جرأت کرد که مثل اشرف به لیبرتی حمله کنه، نباید زنده برگردد. این بار با چنگ و ناخن و دندان مقابله میکنیم. میکشم، میکشم هر آنکه خواهرم کشت، هر که برادرم کشت. درس جدیدی میدهیم. درس درخشان. درس کهکشان زهره، و حالا پرچم فروغ به اهتزاز درآمدهاست… خب، در انتظار مصاف آخرین با مجاهدین باشید… وصیت کرده و وصیت میکنیم که یک به یک باید به جزای خودشان برسند. بیزاری میجوییم و مرزبندی سرخ و خونین با هر آن کس که در رابطه با رژیم است و دست در دست رژیم دارد. هر که میخواهد بوده و باشد. ادعای اعضای سابق مجاهدین یا شورا و آن شهادتهای دروغ در پرونده ۱۷ ژوئن فایده ندارد. لوس کردن خود برای رژیم پلید آخوندی تحت عنوان منتقدان و دلواپسان و دلسوزان مجاهدین هم دیگر اثر ندارد. [این] تاکتیک و ترفند وزارتی بسیار سخیف و لورفتهای است. یک انقلاب خون بار این است چاره کار ".
یادمان هست ویا باشد که رجوی و مریم قول لغو کشتار واعدام را درهمان روز برقراری حکومت عدل وقسط شان؟! داده بودند و مریم رجوی درست چند روز پیش براین قول خود درنشست پارلمانتاریست های سابق واسبق صحه گذاشت! میبینید که فشار زمان چه زود معبود مریم را واداشت که حرف وقولش را که ازاول هم میدانستیم کشک است، پس بگیرد؟!
این عین زیان دیدگی است برای فرقه ای که اینهمه هزینه برای تبلیغ برعلیه اعدام و… کرده و سببی جز استیصال نمیتواند داشته باشد. ظاهرا سنبه ی طرف مقابل که عمدتا خانواده ها باشند پرزورتر بوده وطرف را مجبور به پس گرفتن حرف ها ووعده های خود کرده است. حالا دیگر تقریبا تمامی زمین وزمان تبدیل به دشمن رجوی شده و مسعود خان بنا دارد که با پشتوانه ی ائتلاف بورژوازی اعظم وبا حفظ فاصله ازبورژوازی مردمی تر ایران، با همان ساکنان لیبرتی که درحال نقل مکان به آلبانی و… هستند، دست به انقلاب دیگر بزند!
میگویند وقتی مصرف کننده ی حشیش به اوج برآشفتگی ذهنی می رسد، یک جوی باریک آب را دریاچه ای میبیند ورجوی با تصمیم به انقلاب دیگر کردن با این تعداد آدمی بیچاره و مفلوک، همین برآشفتگی را ازخود نشان میدهد و اینک توفانی درداخل یک فنجان آب بپا کرده است!
رجوی قادر به پنهان کردن کینه ی شتری خود به خانواده های داغدار لیبرتی واشرف نشده وحملات خود را به آنها آغاز میکند:
"یادتون میآد در سال ۸۴ رژیم خودش طبق گزارشهای انجمنهای نجاست خودش، اطلاعات خودش اعلام کرد که ضمن دو سال از مهر ۸۲ تا سال ۸۴، بعد از جنگ در عراق در قالب انجمنهای نجاست ۱۶۰۰ به اصطلاح خانواده یعنی حدود ده هزار نفر را در قالب ۹ گروه به اشرف فرستاده [است] این البته علاوه بر خانوادههای خودمان بود که از طریق دیگری میآمدند. یعنی جدا از رژیم.
ولی تیر رژیم در اشرف به سنگ خورد. حالا بعد از یک دهه، این خبرگزاری رسمی رژیم است که از طرف اطلاعات آخوندی و انجمنهای نجاستاش اعلام میکند که از زمستان ۸۹ تا شهریور ۹۲ هم بیش از ده هزار سفر تحت عنوان خانواده علیه اشرف انجام داده تا این به اصطلاح خانوادهها خودشان را برسانند – و به نوشته خودش – جلوی اشرف به تناوب متحصن شوند وچنانکه در عمل دیدیم مجاهدین را سنگباران کنند. پس این رژیم است که خودش اعتراف میکند که برای برکندن مجاهدین علاوه بر تیغ و تبر و بمب و موشک، توی دو سال اول و دو سال آخر – فقط این دو سال – در مجموع ۲۰ هزار نفر را به اشرف فرستاده اما تیرش به سنگ خوردهاست، که این فقط مال کمتر از ۴ سال است، نه مال ده سال و ۱۲ سال ".
این نمونه ی بارزاز صفت ضد مردمی یک سازمان است که دراینجا با غیر عادی نشان دادن حقوق خانواده ها برای دیدار عزیزان دربند خود، نشان داده می شود که هیچ دشمنی قادر به این افشاگری فلج کننده نبود که رجوی دریک خود زنی عجیب مرتکب آن شد!
چرا خانواده ها حق ملاقات با عزیزان دربند خود را نداشته وعمل آنها دراین راستا چنان خشم برانگیز می شود؟ اگر این عمل کار رژیم باشد که میتواند با اعضای خانواده ها شما را اذیت کند؟؟!!ازنقطه نظر بررسی پایگاه ناتوان اجتماعی شما چه معنی میدهد؟: کسانی که جمع شدند ونشستند وبه لاطائلات رجوی گوش داده وبرخاستند، موفقیتی درحد جلب رضایت خانواده ها هم نداشته اند!!!
اما راست آن است که ما ازدرو همسایه ها وفامیلان اسرای رجوی شنیده ایم که این اعضای خانواده ها فارغ ازهرگونه اغراض سیاسی و با چه صمیمیتی به دیدار عزیزان شان می رفتند وچه مشقات سختی را دراین ملاقات های انجام نشده متحمل شده وجان به لب گشته اند!
بلی رجوی قادر به دیدن این مویه های جگر خراش زنان درپشت سیم خاردارهای اشرف نیست!
به نحوه ی چراغ خاموش کردن رجوی تماشا میکنیم:
" آمدهام که ابلاغیه چراغ خاموش بدهم
بله، من امشب باز هم میخوام در عهد پرچم در سرفصل سقط شدن بختک مالکی، باز هم چراغ خاموش بدهم.
امشب من چراغها را خاموش خواهم کرد با همان سنت امام حسین تا هر کس که میخواهد برود و آنکس باقی بماند که میخواهد تا پایان جنگ، هر قدر هم که به درازا بکشد، برجا و باقی بماند استوار بی تزلزل و خدشهناپذیر. این سنت خاموشکردن چراغها را از سالهای قبل، از زمانی که در اشرف بودید بارها با سازمان ملل، کمیساریا و آمریکاییها در میان گذاشتیم و برایشون نوشته و دستشون دادیم. خوب میدونند و کمبود اطلاعات ندارند. اما شما هر سال خودتون خودجوش در عاشورا، برای خودتون تعهد و نقشه مسیر مینوشتید.
حالا امشب من آمدهام که ابلاغیه چراغ خاموش بدهم تا هر کس که اهل جنگ نیست برود.
اشرف احیاء و تکثیر شد.
شما امشب بار دیگر پیروز شدید. همگی با هم جواب پیام مریم را دادید. مجاهدین برای نگهبانی از همین نور خدایی و خورشید انقلاب اول از خودشان شروع میکنند. همیشه چنین بوده و باز هم چنین خواهد بود. آنچه در اینجا جریان دارد عین کارزار سرنگونی است.
از نیمه شهریور [۹۳] کارزار شماره ۵ را آغاز کردیم و مثل همیشه میگوییم بجنگ تا بجنگیم ".
اگر براستی چراغ خاموش کردید، میبایست یک فرجه ای برای این درماندگان لیبرتی میدادید که با دوستان و فامیلان خود به گفتگو نشسته و تحلیل سود وزیان کار خود را اززبان آنان هم می شنیدند. چرا که شما درنشستهای روزانه و رواج مجدد سنگر کنی ها و… مجال تنفس وتفکر مستقل را ازآنها گرفته و مانع قرارگرفتن آنها دربرابر گزینه های دیگر شده اید واین چراغ خاموش کردن شما یک طرفه بوده وشبیه رفتار آن حرامیان با شاعر بیچاره ی اسیر دردست آنها بوده که اورا موقعی آزاد کردند که " سگ را باز گذاشته بودند وسنگ را بسته"!
وحید