شاید برای کسانی که از نزدیک فضای وحشتناک درون تشکیلات مجاهدین را تجربه نکرده باشند پی بردن به عمق ضربه ای که خروج حتی یک نفر از عراق به پیکر تشکیلات سراسر پوسیده و متعفن آنان میزند تجسمش سخت باشد! هرگز نمیتوانم فراموش کنم فریادهای مسعود رجوی در نشستهای قرارگاه باقرزاده را که میگفت هرگز اجازه نخواهیم داد که حتی یکنفر حتی برای درمان و عمل جراحی به خارجه اعزام شود واینرا سرخ ترین مرز سرخ مناسبات سازمان تعریف کرد! او میگفت: کسی که خارجه را دوست داشته باشد مانند طعمه برای وزارت اطلاعات رژیم آخوندی عمل میکند و خطر او هزار بار از پاسداری که سلاح در دست و رودر رو با ما میجنگد بیشتر است!هرچند همان زمان هم او این چنین خط و نشان میکشید و بقول بچه ها اره تیز میکرد نفرات نورچشمیش و کسانی که بدانها اعتماد مطلق داشت که از سازمان جدا نمیشوند را براحتی و بدون محدودیت برای انجام ماموریتهای سازمانی به خارج میفرستادند ولی قانونی و مرز سرخی که عرض کردم مخصوص بدنه سازمان و بطور کلی بچه های یکانهای رزمی بود! این روزها میشنویم که اعضاء درمانده و فریب خورده سازمان در دسته های صد نفره به کشور آلبانی فرستاده میشوند و باور کنید که اعزام هریک نفر همانند یک شب اول قبر برای رجوی است! چراکه رجوی خوب میداند که به مجرد اینکه آنها به کشوری دیگر حتی آلبانی که یک کشور سطح پائین اروپاست برسند وکارهای ابتدایی و اقامت و خلاصه راه و چاه را یاد بگیرند هرگز برایش باقی نخواهند ماند و علی میماند وحوضش! در یکی از نشستهای دیگ که خود رجوی در عراق برگزار کرد روزی یکی از بچه ها بلند شد و مستقیما به رجوی گفت اگر درب قرارگاه اشرف را باز کنید حتی یکنفر باقی نخواهد ماند! که غوغایی در نشست برپا شد و تمام پاچه خواران رجوی که معلوم بود چه کسانی هم هستند برعلیه حرف آن شخص بشدت موضع گرفتند و با فحش و آب دهان و هر آنچه که میتوانستند جواب او را دادند. بعد از اینکه کاسه لیسان حرفهای خود را بآن نفر زدند و خسته شدند رجوی با ژستی که انگار اصلا از حرف آن نفر ناراحت نشده گفت: ای برادران چرا شلوغ میکنید؟ درب قرارگاه اشرف همیشه باز است اما نه بسوی اروپا یا امریکا! ابتدا بایستی دو سال در خروجی سازمان بماند تا اطلاعاتش بسوزد بعد بعنوان یک ایرانی که بصورت قاچاق از ایران به عراق آمده و قصدش جاسوسی برای حکومت ایران بوده به استخبارات عراق(سازمان امنیت) تحویل میشود و به زندان ابوغریب منتقل میگردد تا بازجویان عراقی در خدمتش باشند. اکنون هرکس دلش میخواهد برود دست بلند کند!! هرگز لحظاتش را فراموش نمیکنم آنچنان به سیگار دستش پک میزد و سرمست از قدرت و از سویی دیگر تمسخر بود که گویی خودش را قدرت مطلق جهان هستی میپندارد. شاید برای بعضی ها سوال باشد که خروجی سازمان چطور جایی بوده است؟ خروجی سازمان مجموعه ای بود در ضلع شمال قرارگاه اشرف که تعدادی ساختمان که در قدیم محل استقرار افراد متاهل سازمان بود و شب های جمعه برای دیداربا خانواده هایشان بآنجا میرفتند و تا عصر جمعه میماندند. بعد از راه انداختن داستان طلاق های اجباری و از هم پاشیده شدن خانواده ها آن مکان که مجموعه نسبتا بزرگی هم بود به انبارهایی برای نگهداری وسایل و… تبدیل گشت که البته قسمتهایی از آن هم به زندان یا خروجی تبدیل گشت. افرادی که بقول مجاهدین حلقه ضعیف میشدند را بآنجا منتقل میکردند و در یکی از آن ساختمان ها نگه میداشتند. این افراد چون حالت انفرادی هم داشت بعد از مدتی بشدت بلحاظ روانی به مشکل میخوردند. نه روزنامه ای نه تلوزیون نه اخبار نه کسی که حتی باو حرف بزنند! پنجره ها تماما گارد آهنی داشت و چیزی از پشت شیشه پیدا نبود. بعضی از واحدها را هم اصلا پنجره را با بلوک یا آجر کور کرده بودند که ذره ای نور هم بداخل نیاید! غذا در حد اندک و اگر نیاز به پزشک بود بعد از کلی امروز و فردا و هفته دیگر مشکل فرد به پزشک گفته میشد و برایش قرص میآوردند.البته بعضی از بچه ها تصور میکردند که اگر دو سال در خروجی ماندند بالاخره میتوانند از سازمان جدا شوند. ولی تا قبل از سرنگونی صدام اکثر نفرات بعد از گذراندن مدت خروجی باز به مناسبات بازگردانده شدند و اجازه خروج از سازمان حتی به مقصد ابوغریب به آنها نمیدادند. وقتی نفراتیکه باز میگشتند را میدیدیم آنقدر بدلیل نبودن درمعرض نور خورشید پوستی سفید پیدا کرده بودند که بخوبی میتوانستیم متوجه شویم که فلانی خروجی بوده است! آنها اکثرا هم به مشکلات پوستی دچار میشدند!
اکنون که فرقه رجوی و خصوصا مریم قجر ژست های روشنفکری بخود میگیرد و از آزادی و حقوق بشر حرف میزند حقیقتا حرف بزرگتر از دهانش میزند. او به اندازه سرسوزنی به حرمت انسان و شخصیت افراد اهمیت و احترامی قائل نیست! آنها به معنای واقعی کلمه نان را به نرخ روز میخورند و از هر طرف باد بوزد همان طرفی میشوند! زمانی با صدام دوست صمیمی بودند و نیاز به ژست های روشنفکری نداشتند چراکه هم حال و روز صدام برای همه واضح بود وهم مجاهدین! این روزها که پشت سر امریکایی ها راه افتاده اند تا بلکه چیزی از دست آنها بیفتد و آنها بردارند و بخورند ناگزیر هستند که مانند آنها که فقط لاف حقوق بشر را میزنند ولی در محتوا شاهد هستیم که روزانه تظاهرات ضد نژادپرستی در سرتاسر کشورشان برپاست و مردم را در روز روشن و در وسط خیابان میکشند و براحتی قاتل را تبرئه میکنند فرقه رجوی هم به سرکردگی مریم قجر مجبور است که لباسهای رنگارنگ بپوشد و حرفهای قلمبه سلمبه بزند که اگر متنی که نوشته هایش را روی آن نوشته از جلویش بردارید کلامی نمیتواند مطلبی بیان کند. چرا که هرگز درونش با آنچه بیان میکند هماهنگی ندارد! واقعیت سرسخت برای فرقه رجوی اینست که خیلی وقت است که تمام شده اید!! به امید روزی که آخرین نفر از اسرای در غار مانده فرقه رجوی از خاک عراق خارج شوند و بتوانند آزادانه خود سرنوشت خودشان را معین کنند. هرچند که بواقع بدلیل اینکه سالیان سال است که از جامعه و مردم جدا مانده اند کاری سخت دارند ولی از هرکجا و هر زمان شروع کنند دیر نیست!
مراد