رجوی های شیاد در مناسبات سازمان برای همه اعضای خود نامی را انتخاب نموده تا بتواند هم شخصیت شان را خرد کند و هم آنان را بدهکار تشکیلات نگهدارد در این قسمت قصد داریم به گوشه ای از این القاب و عناوین داده شده اشاره کنیم تا متوجه شوید که مناسبات فرقه بر روی چه چیزی بنا شده و این نام گذاری در پرونده تشکیلاتی افراد قید می گردد و بر اساس آن به فرد کار و مسئولیت واگذار می شود.
سران فرقه با این شیوه سعی داشتند به فرد بقبولانند که او خیانت کرده و باید تا ابد بدهکار تشکیلات باشد ولی این خیال خامی بود چرا که خیلی از این نفرات بعد از این برخورد مسئله دار شده و راه خروج از فرقه را در پیش گرفتند ولی رهبران فرقه همچنان بر اجرای این خط اصرار داشتند و این مسئله بعنوان یک خط قرمز در پرونده تشکیلاتی فرد ثبت می شد.
مورد دیگر در خصوص افرادی می باشد که برای یافتن کار به کشورهای همسایه ایران می رفتند و در آنجا با عناصر و کانال های فرقه رجوی برخورد می کردند و با کلک و دروغ به آنان می گفتند که اگر چند ماه در عراق با ما کار کنید می توانیم مسئله پناهندگی شما را حل نموده و به هر جا که بخواهید شما را می فرستیم و با این فریبکاری افراد را به عراق منتقل و دیگر راه بازگشتی برای آنان متصور نبود که در این زمینه نفرات زیادی دست به افشاگری زدند نکته مهم این مسئله در این جا است که مسعود رجوی در نشست های اشرف به مریم قجر می گفت که اینان چه افرادی هستند؟ هر چه دزد و قاچاقچی و قاتل بوده را برای من آوردی؟
از همان ابتدا در درون مناسبات نام این افراد به نام کاریاب شناخته شد و این مسئله برای مسئولین مشخص شد که نباید روی آنها زیاد حساب باز کرد و مسئولیتی هم به آنها داده نمی شد.
طیف دیگر، افرادی بودند که مسئولین فرقه در زمان صدام به اردوگاه های اسرا رفته و با مغز شویی و همکاری استخبارات عراق اسرای ایرانی را فریب داده و به اردوگاه اشرف آوردند این گروه هم القاب و عناوین خاص خودشان را داشتند و به آنها اسرای پیوسته می گفتند و در مناسبات درونی برای مسئولین مشخص بود که این افراد مورد اعتماد نبوده و به همین خاطر نبایستی مسئولیتی به آنان داده شود و به آنها لمپن لقب دادند و حتی رجوی در نشست های اشرف به آنان می گفت که شما فرهنگ لمپنیزم را به مناسبات فرقه آوردید و آنرا به لجن کشاندید.
به همین خاطر بعد از مدتی صدای همه مسئولین در آمده بود که چرا سران فرقه دست به این کار زدند و علنا در نشست های درونی عنوان می نمودند که این افراد مناسبات ما را شخم زدند و با این شیوه رجوی ها بر سر مسئولین زده و عنوان می کرد که شما چطور نمی توانید با کمک انقلاب مریم!! آنان انقلاب کنند یعنی اینکه هم به افراد جدید توهین می نمود و هم مسئولین خودش را زیر تیغ می برد که عرضه این کار را ندارند و آنان را همیشه زیر تیغ انتقاد قرار می داد.
در مناسبات فرقه افراد دیگری هم بودند که از این نامگذاری در امان نبودند بطور مثال افرادی که از اروپا و آمریکا به عراق می آمدند در نشست های تشکیلاتی به آنان سوسول و سمبل بورژوازی در مناسبات می گفتند که فرهنگ راحت طلبی و دوستی با بورژوازی را رواج می دهند و نمی توان در امر مبارزه و در سختی ها روی شان حساب باز کرد.
طیف دیگر افرادی که قبلا در ایران دارای شغل رانندگی بودند و در مناسبات فرقه هم این کار را ادامه می دادند مسئولین فرقه به آنان شوفر می گفتند که همیشه دارای یک فرهنگ لمپنی است و قبل از اینکه مجاهد باشند شوفر بودند و هم چنان این فرهنگ را در مناسبات وارد کرده و دیگر نمی خواهند آنرا تغییر دهند و این مارک همیشه روی سر افراد راننده بوده و دیگر کسی در مناسبات آنان را به رسمیت نمی شناخت.
حال چگونه است که این افراد در مناسبات فرقه اینگونه زیر شدیدترین تهمت ها قرار دارند و حتی در سپردن مسئولیت به این افراد مسئولین شک دارند به یکباره بعد از مرگش شان انسان مبارز و مجاهد بی بازگشت لقب می گیرند و چندین صفحه از سوابق مبارزاتی شان را انتشار می دهند و عاشق سینه چاک انقلاب طلاق مریم نام گذاری می شوند؟ اگر کسی شناختی از روابط و مناسبات فرقه رجوی شیاد نداشته باشد فکر می کند که در چه مناسبات پاکی این افراد رشد می کنند وقتی همه افراد در مناسبات فرقه بر اساس نامی که به آنان اطلاق می شود بالا و پایین می شوند دیگر می توان گفت که مناسبات فرقه بر اساس توانایی افراد به کسی رده و مسئولیت نمی دهد ملاک در چنگ زدن به انقلاب طلاق مریم و خود شیرینی برای رجوی ها است که یک فرد می تواند یک شبه از نردبان ترقی بالا رود ولی همه افراد پرونده سیاهی با نام های مختلف در مناسبات فرقه دارند که در صورت خروج از مناسبات آنرا بر علیه فرد استفاده نموده و او را مورد شدیدترین توهین ها قرار می دهند.
عبدالله افغان