گفتار دهم: سوء قصد به رجوی توهم یا واقعیت
بنیاد خانواده سحر: در بخش پیش روی ضرورت سیستم های امنیتی بحث کردیم. خانم سلطانی به زمینه های مادی این ضرورت اشاره نمودند و خانم یوسفی درباره کذب بودن این ادعاها صحبت کردند. اما کماکان می خواهیم با این موضوع بحث را پیش ببریم. حالا این سوال را مطرح می کنم، که آیا بطور مشخص با مورد یا مواردی از سوء قصد به رجوی مواجه شدید. مثلا به مورد مشخصی برخورد کنید که کسی قصد سوء به جان رجوی داشته باشد.
خانم سلطانی: به این صورت تیز و همین صراحت، نه خیر. می شود گفت حتی یک مورد هم نداشتیم. اما بر اساس فرض و گمان و مستند به اعترافاتی که افراد داشته اند، مواردی مطرح شد. این موارد را هم آدرس دقیق نمی دادند. نه به نام افراد اشاره می کردند و نه جزئیاتی از آن را مطرح می نمودند. فقط در حد اشاره و بصورت کلی بود. روشن ترین موردی که مطرح شد این بود که مثلا فلان نفری که از نظر ما نفوذی بود و بدون هماهنگی به سمت میکروفون رفت، او مظنون به سوء قصد بوده است.
بنیاد خانواده سحر: خوب این ادعا روی چه پایه های مادی مطرح می شد.
خانم سلطانی: پایه محکمی نداشت. روی همین فرض و احتمالات بود. مثلا می گفتند چون وقتی پشت میکروفون رفته، حرف درست و حسابی برای گفتن نداشته و چرت و پرت گفته نتیجه گیری شده که دنبال فرصت بوده اما این فرصت ایجاد نشده است. اما مورد خیلی جدی بیان نشد.
بنیاد خانواده سحر: خوب همین صحبت های شما به نوعی در مغایرت با آن سخت گیری های درون تشکیلاتی و بازرسی ها است، خود شما این تناقض را چگونه حل می کنید.
خانم سلطانی: خوب بحث بر سر بالا بردن ضریب اطمینان و جنبه های پیشگیرانه بود. روی همان حرفی که مریم می زد و می گفت ما نمی توانیم روی امنیت مسعود ریسک کنیم.
بنیاد خانواده سحر: یعنی حاضر بودند اینقدر حساسیت بخرج بدهند که باعث رنجش افراد و تقویت حس بی اعتمادی نسبت به خودشان بشود؟
خانم سلطانی: ظاهرا نمی شود جز این نتیجه گیری دیگری کرد.
خانم یوسفی: ببخشید خانم سلطانی، در تکمیل توضیحات شما، همان نکته ای که اشاره کردم، یعنی یکی جنبه تحقیر کردن افراد از یک طرف و همچنین بحث عمیق کردن فاصله رجوی با تشکیلات بارز می شود. ضمن اینکه این دستگاه آنقدر سخت گیرانه و سفت و سیستماتیک عمل می کند که اجازه نمی دهد آن بی اعتمادی که اتفاقا زمینه های مادی و بالقوه زیادی هم دارد، خودش را به فعل و عمل برساند. پس می شود نتیجه گیری کرد که همه این دستگاه به دلایلی غیر از آنچه در بیرون از مناسبات روی آن تکیه می شود، تنظیم می گردد. در درون تشکیلات هدف اش تحقیر کردن و همچنین راه حل بی اعتمادی به مناسبات را دنبال می کند و در بیرون از تشکیلات همانطور که اشاره کردم برای پز دادن و برطرف کردن عقده های حقارت و بزرگ کردن رجوی در نزد مخاطبان بیرونی و رسانه ها و دولتمردانی که رجوی می خواهد به نوعی خودش را پیش آنها لوس کند. ضمن اینکه من این موضوع را در فازهای خیلی متفاوت تری می بینیم. یعنی اگر قرار باشد روی موضوع نفسانیت یک آدم بحث کنیم، روی کیش شخصیت و عقده ها، خوب بحث از اساس فرق خواهد کرد.
بنیاد خانواده سحر: خانم سلطانی در سطح مناسبات شما یعنی شورای رهبری تا چه اندازه روی این موضوع بصورت مستقل و کاربردی بحث می شد. هم روی اهمیت موضوع و هم روی اهرم های امنیتی، چه در موضوع تامین امنیت رجوی در مناسبات چه در بیرون از مناسبات و ترددها و جابجایی ها.
خانم سلطانی: روال ثابتی برای طرح این موضوعات در سطح شورای رهبری وجود نداشت. ضمن اینکه اصلا این بحث ها در نشست های عمومی مطرح نمی شد. چون بردن این بحث ها در کل مناسبات هم به هر حال هزینه بردار بود. یکی از جهت اینکه خودش گرا می داد. احتمالا کسانی را که چنین قصدی داشتند کنجکاو می کرد. غیر مستقیم برای آنها مصونیت ایجاد می نمود. جدای از این موارد اصلا با آن حریمی که برای رجوی ساخته بودند، جور در نمی آمد. آن حریم مقدسی که آن همه روی آن تبلیغ و سازماندهی کرده بودند می شکست. این سوال را مطرح میکرد که پس رجوی در حریم تشکیلاتی خودش هم ایمن نیست. این مواردی را هم که برای شما توضیح دادم طی چندین سال و در مقاطع مختلف جسته و گریخته در تشکیلات به اصطلاح بیرون درآمده است. اینطور نبوده که مستقیما و واضح بروند روی آن بحث کنند یا عمومی اش کنند. اما بصورت موضوع اول در لایه حفاظت و تامین امنیت رجوی مورد بحث و نتیجه گیری و اتخاذ راهکار قرار می گیرد. از آنجا هم تحت هیچ شرایطی بیرون نمی آید، حتی برای ما که شورای رهبری بودیم.
بنیاد خانواده سحر: منظورتان این است که این لایه امنیتی در مناسبات ناشناخته و سکرت هستند؟
خانم سلطانی: اتفاقا بر عکس همه می دانند که اینها بچه های امنیت هستند. حتی امکان دارد خیلی ها هم ندانند، ولی هیچ اصراری به مخفی کردن اینها نیست. اصراری به قایم کردن و مخفی کاری روی اینکه یک لایه و رده حفاظتی در تشکیلات وجود دارد ندارند. در عین حال زیاد هم روی معرفی کردن اینکه اینها یک گروه حفاظت یا پرسنل ترددات هستند اصراری ندارند. حداقل این است که می گویند اینها جزو اطلاعات هستند.
بنیاد خانواده سحر: این بخش حفاظت و اطلاعات در درون خودش چقدر پیچیدگی داشت. آیا همه نفرات این لایه همدیگر را می شناختند. بطور معمول این بخش ها لایه به لایه هستند. مثل آن چیزی که معمولا می گویند اطلاعات و ضد اطلاعات. از این مسائل چقدر آگاهی دارید.
خانم سلطانی: بله در درون اینها تقسیم بندی هایی بود. مثل ارگان حفاظت و ترددات یا ارگان امنیت و حفاظت. اینها باید یک حد و مرزهایی را در مناسبات رعایت می کردند. مثلا من یادم هست بعضی از این نفرات که در شورای رهبری هم بودند باید مواظب می بودند که در بحث ها و صحبت های آنها در شورای رهبری با موضوعات امنیتی تداخل پیدا نکند. مثلا وقتی نفری از این بخش می خواست در نشست های شورای رهبری صحبت کند، یک نفر را می فرستادند تا به او تذکر کتبی بدهد که مواظب حرف زدن خودش باشد و بداند اینجا نشست حفاظت و ترددات نیست، نشست شورای رهبری است. یعنی حتی روی بالاترین سطح مناسبات هم کنترل داشتند که این بحث ها مطرح نشود. یا در صورت لزوم هر اندازه که ضرورت است مطرح بشود. مریم و مسعود هر دو روی قابل اعتماد بودن این لایه تاکید می کردند.
بنیاد خانواده سحر: یعنی یک بخشی از وظایف این بخش صرف نظر از وظایف امنیتی استتار و مخفی کردن وضعیت خودشان بود؟
خانم سلطانی: دقیقا. مثلا موظف بودند خیلی حساب شده برخورد کنند، در صحبت ها خیلی حساب شده صحبت کنند. معمولا در رابطه با دیگران خیلی بسته عمل می کردند. اصطلاحا می گفتند گارد طرف بسته است. به کسی اجازه نمی دادند با آنها راحت و از هر دری سخن بگویند. در مقایسه خیلی تیز بودند. ممکن بود مثلا با کسی که در بخش کامپیوتر کار می کرد، بشود از هر دری حرف زد، به اصطلاح راه می داد، اما هیچ وقت نمی شد با اینها راحت حرف زد. حتی ممکن بود من ندانم که این نفر در این بخش کار می کند، اما از نوع تنظیم رابطه اش می شد فهمید که گارد او بسته است و نمی شود به او نزدیک شد. از طرف دیگر ذهن این آدم بصورت اتوماتیک وار به روی موضوعات امنیتی قفل بود. ممکن بود این آدم در خارج از این مدار اخلاقا و شخصیتا خیلی هم ریلکس و باز باشد، حتی بعضا اینها را در موقعیت های مختلف مثلا تلویزیون سازمان می دیدیم، تیپ های خیلی باز و اجتماعی و راحتی بودند، اما با این احوال می دانستند تا کجا باید بیایند و چطور خودشان را استتار کنند. حتی ما که خیلی مورد اعتماد بودیم واقعا نمی دانستیم که اینها چه آموزش هایی می بینند، چطور آموزش می بینند، که می توانند تا این اندازه پیچیده و چندگانه برخورد کنند. اما در تنظیم رابطه متوجه می شدیم اینها چکاره هستند. چیزی که خیلی نمود داشت این بود که می خواستند آگاهانه این فاصله به مناسبات منتقل بشود. از یک طرف سکرت ماندن این نفرات در تشکیلات و از طرف دیگر ایجاد یک جو روانی و پلیسی که همه از حضور سایه وار آن در کنار خود با خبر باشند. همین شیوه هم در میان آن لایه ای که مشخصا به مدار حفاظت و اطلاعات شناخته می شدند حاکم بود. یعنی همان جنبه لایه ای بودن مدار حفاظت که در درون خودشان هم چندان آسوده خیال نباشند.
بنیاد خانواده سحر: خانم یوسفی شما در این بحث ها مدام به جنبه های کلی موضوعات می پردازید، به انگیزه هایی که شاید کمتر به چشم می آید. می خواستم با همین نگاه به جمع بندی این بحث بپردازید.
خانم یوسفی: من نکته ای که می خواهم اضافه کنم، شاید هیچ ارتباطی با مورد بحث نداشته باشد اما شاید بتواند به درک ما از کل مسئله و موضوع کمک کند. وقتی ما می گویم دستگاه رجوی و آن را به صفت فرعونی معرفی می کنیم، این منش در تمامی اجزا و اندام این دستگاه نمود دارد و باید خود را نشان بدهد. این دم و دستگاه هم جدای از این قاعده نیست. یعنی نمی تواند باشد. چون در اینصورت دستگاه را ناقض و دچار تعارض و لنگ خواهد ساخت. مثل قطعات یک پازل که اگر منطقی کنار هم قرار نگیرند آن تصویر نهایی در نخواهد آمد. تفاوتش به اعتقاد من در اشل و اندازه آن است. رجوی به لحاظ شخصیتی نشان داده که می خواهد جای دیگران باشد تا جای واقعی خودش. در کتاب خاطراتی می خواندم که رجوی در زمانی که هنوز جوجه مبارزی بیش نبوده ادعاهای خیلی بزرگی داشته است از جمله اینکه خودش را در مقیاس حنیف نژاد و سعید محسن برای انجام یک سری کارها خیلی شایسته تر می دانسته یا مثلا خیلی علاقه داشته به لحاظ تیپ و ظاهر شبیه ژنرال جیاپ و امثال رهبران مبارزاتی و به همان اندازه شبیه متفکرین آن زمان باشد. خوب این روحیه وقتی با نیمچه قدرت تشکیلاتی علاوه می شود، همینی می شود که امروز می بینید. یعنی می رود دنبال شبیه سازی و الگو برداری مبتذل.
شما اگر به دستگاه رجوی و در آن شکل هندسی که ترسیم کرده نگاه کنید، خواهید دید که همه اجزائ این هرم سمت و سو و جهتشان به آن نقطه ای است که رجوی ایستاده است. وقتی در مناسبات این جهت گیری اصل می شود که همه راه ها به رجوی ختم شود، معنی اش این است که بدون او هیچ و با او یعنی همه چیز. به نظر من گذشته از بررسی همه این عوامل مادی و بیرونی چیزی که ما فراموش می کنیم راجع به آن حرف بزنیم، نقش خود رجوی است به صفت آن خود درونی، به صفت آن کشش های خودبزرگ بینانه که اتفاقا رد پای آن را می توانید از همان دوران نوجوانی رجوی تا حالا دنبال کنید. به اینکه این آدم اگر نتوانسته آن خود درونی اش را در یک اشل بزرگ اجتماعی تحقق ببخشد، همان ها را در یک اشل کوچک تشکیلاتی شکل می دهد و بازسازی می کند. حتی من معتقدم این الگوبرداری به لحاظ خیلی نشانه ها و کدهای آشنا، مابه ازاء دارد. از فرهنگ دست بوسی گرفته تا تعطیل کردن فکر و اندیشه و نفی خیلی توانایی های فردی در دیگران که تمامی آنها را معطوف به خود می کند. به اینکه خود را کلید رستگاری تعبیر می کند. به اینکه بصراحت می گوید من به جای شما فکر می کنم، راه می روم، اندیشه می کنم، حرف می زنم. خوب این قطبیت اگر خودجوش محقق نشود، یعنی پشتش اختیار و اراده و عشق و ارادت درونی و خودجوش نباشد، به ابزار نیاز دارد. به داستان سرایی، به اسطوره سازی، به تخیل پردازی، سناریونویسی، دروغ پردازی، و در ادامه برای حفاظت از اینها و بستن هر گونه راه نقد و منطق به امنیت و حفاظت و دستگاه کنترل و زندان و این قبیل ابزارها نیاز پیدا می کند، اگر آن چشم انداز و هدف نهایی را لحاظ کنیم، متقاعد خواهیم شد اینها ابزارهای اجتناب ناپذیر این دستگاه هستند.