مطلبی در سایت فرقه رجوی خواندم در رابطه با اینکه ایران می خواهد خودش را به آمریکا بچسباند اما موفق نمی شود؛
دیدم جا دارد که نکاتی را خاطر نشان کنم:
ابتدا اینکه در هیچ نشستی رجوی تاکنون نگفته که دولت ایران وابسته به آمریکاست و همیشه اعتقادش براین بوده که ایران مستقل است و وابستگی به امریکا ندارد؛ و رژیمی هم نیست که روزی استراتژی اش به سمت آمریکا بچرخد؛ والان هم همینگونه است.
در سال 82 زمانی که صدام در حال سقوط بود، رجوی پیامی داد که با آمریکایی ها بدلیل تعادل و توازن سیاسی و نظامی خصومتی نداریم و هیچ کاری که خصمانه باشد نباید از کسی سر بزند زیرا که در تعادل قوای نظامی، ما هم قد او نیستیم و آنها می توانند همیاران خوبی برای اشرف و مجاهدین در این موقعیت حساس باشند؛ و ما می خواهیم بلحاظ سیاسی و نظامی آمریکا را به جبهه خودمان کشیده و از رژیم ایران دورش کنیم. و این در حالی بود که قرارگاه اشرف و نیروهای متراکم در بلندی های حمرین در شمال شرقی قرارگاه اشرف هر روز بارها و بارها از طرف نیروهای آمریکایی مورد حملات هوایی قرار می گرفتند که در این حملات سرجمع کشته شد گان تا سقوط صدام بیش از 60 نفر بود.
بعد از سقوط صدام، تمامی شعارهای ضد امپریالیستی مجاهدین (که سروده هایش در قرارگاه های رجوی گوش را کر می کرد) و تمامی نوشته ها و کتاب هایی که بوی مبارزه با امپریالیسم آمریکا در آن به مشام می رسید جمع آوری و به آتش کشیده شد که خود من هم در سوزاندنشان حضور داشتم. در واقع آنچه که با آن بزرگمان کرده بودند عوض شده و مطمئن هم بودیم که این مسئله موقت نیست. شرایط بکلی عوض شده بود و دیگر سروده های طلایه داران، سرکوچه کمینه و نبرد با آمریکا در پایگاه ها گوش را اذیت نمی کرد.
بحث رجوی این نبود که "از پیوستن آمریکا به جبهه ایران جلوگیری کند"، بلکه می خواست "خودش را با آمریکا علیه ایران هم جبهه کند"؛ زیرا در طی 34 سال هرگز نتوانسته بود بدون حمایت و پشتیبانی یک دولت خارجی روی پای خودش بایستد و تاریخچه این فرقه مبین صحت این واقعیت بوده و هست.
البته که دوری رجوی از آمریکا و یا درگیری نظامی با نیروهای آمریکایی نتیجه اش این می شد که در همان روزهای ابتدای سقوط صدام، و با حاکمیت نظامی پل برمر(نماینده آمریکا در عراق) و شورای حکومتی عراق، تشکیلات رجوی در لحظه از بین می رفت و متلاشی می شد. در همان روزها برای همه خروج از عراق جا افتاده بود و حتی سیستم های لجستیکی و ترابری در مناسبات شروع به فروش کامیونها و همه وسایل منصوب وغیر منصوب کرده بودند و بسیاری از مسئولین چمدانها را هم بسته بودند؛ زیرا که شورای حکومتی رای اخراج مجاهدین از عراق را صادر کرده بود. تمامی فرماندهان و مسئولین از این موضوعات خبر داشتند و فقط لایه پایین تر را به بیگاری کشانده و سرگرم می کردند وهیچ توضیحی هم نمی دادند!
در آن زمان رجوی دید که هیچ راهی برای چسباندن خودش به آمریکا ندارد و البته که آنها هم قابل بحث بر سر این موضوع نبودند. رجوی با آویزان شدن به آمریکا با یک تیر 3 نشان بزند:
اول اینکه با استفاده از نفوذ آمریکا در دولت عراق، در عراق و در اردوگاه اشرف بماند و اشرف را از دولت عراق بلحاظ جغرافیایی جدا کند. یعنی اینکه خودش را از بحرانهایی که گریبانگیر عراق بود جدا کند.
دوم اینکه فلش خصومت آمریکایی ها را از روی خود برداشته به سمت دولت ایران بچرخاند، زیرا معتقد بود که بمباران اشرف از طرف آمریکا بی دلیل نبوده و حتما که بده بستانی با ایران صورت گرفته! و البته بعدها هزاران حرف و حدیث بر سر این موضوع در نشستهای سیاسی درونی وجود داشت.
سوم این که اشرف را به دست عراق نسپارد و به هر شیوه ای که شده کاری کند که حفاظت را آمریکایی ها برعهده داشته باشند تا بتواند بیشتر دل آمریکایی ها بدست آورد.
او در نشستهای درونی همیشه می گفت: "کشاندن آمریکا بسمت خودمان از 100 عملیات بزرگ مثل فروغ حساس تر و حیاتی تر است زیرا آنها می توانند بیمه ای برای ادامه مبارزه در عراق باشند (منظورش را ما آن زمان نفهمیدیم که او می خواهد ولو با از دست دادن همه دارایی های مجاهدین و ریختن خون آنان، هر چه بیشتر ماندن در عراق را برای خودش تضمین کند). به همین دلیل بود که تقریبا هر روز گردانها، دسته ها و گروهانهای نظامی آمریکایی که بعضا در اشرف مستقر نبودند را هم با بودجه های هنگفت برای شام و ناهار به این قرارگاه دعوت می کردند. البته کادرهای پایین هم مثل مستخدمین و عروسکهای خیمه شب بازی بایستی برایشان نمایشنامه های خنده دار و برنامه های هنری اجرا می کردند و از آنان پذیرایی به عمل می آوردند. بهرحال بایستی با چاپلوسی آمریکاییها را وادار می کردیم به ما لبخند بزنند. آنگاه فرماندهان و مسئولین بالا مثل زهره اخیانی، فرشته یگانه، فهیمه اروانی، سپیده ابراهیمی، سعید مهدویه، حسین مدنی و بسیاری دیگر با خودروی آمریکاییها به گشتن در اشرف و ضیافتهای شام آنچنانی پشت درب های بسته می پرداختند.
همه ما متناقض از دوگانگی سیاسی-استراتژیک رجوی، شاهد این بساط و رفتارهای "ضد امپریالیستی! و ضد بورژوازی!" در آن زمان بودیم. و البته کسی هم توضیحی نمی داد که این عیش و نوشها برای چیست؟ صدای همه را هم با جمله رهبری می داند چه می کند خاموش می کردند.
حال در اخبار و رسانه هایشان خبر "اصرار دولت ایران به چسبیدن به آمریکا" را انعکاس می دهند. اما بگذارید از سران فرقه رجوی سوال کنیم:
چه کسی از نمایندگان کنگره و سنای آمریکا برای رسیدن به هدفش سوء استفاده می کند؟
چه کسی زمانیکه لابی های آمریکایی کمترین حمایتی از آنان می کنند، شیپور پیروزی را می نوازند؟
چه کسی نزد آمریکاییها التماس پشتیبانی تدارکاتی و لجستیکی دارد؟
چه کسی با تطمیع و صرف بودجه های کلان، نمایندگان پیشین کنگره و سنا را ترغیب به پشتیبانی از لیبرتی و موضع گرفتن علیه دولت و ملت ایران می کند؟
چه کسی همیشه راغب به این بوده که در آمریکا دفتر و نماینگی داشته باشد؟
چه کسی قدرت خودش را در گرو قدرت سیاسی و نظامی آمریکا می بیند؟
و در آخر چرا همیشه خود را ملزم به این می دانید که افشا و جاسوسی از پروژه های هسته ای ایران را در واشنگتن انجام دهید؟
البته که فاکتها و نمونه های بسیار بیشتری برای این ادعا هست که از آن بی خبر هستیم. اما ادعا در این مورد که "دولت ایران حسرت آویختن به آمریکا را دارد"، زدن نعل وارونه این فرقه می باشد زیرا که بارها دولت ایران می توانسته خود را نزد آمریکاییها شیرین جلوه دهد اما هیچگاه نیروهایش را برای آمریکایی ها برقص در نیاورده و کفشهای آنها را تمیز نکرده ولی آقای رجوی شما چطور؟
در جریان انتخابات عراق چه برای به کرسی نشاندن ایاد علاوی که از مهره های آمریکا و یک کاندید آمریکایی بود استقبال می کرد و برای انتخاب شدن وی هزینه های گزاف پرداخت می کرد؟ مگر او را جز برای این می خواستید که هم در عراق ماندگار شوید و هم او را پل پیروزی هم جبهگی با آمریکایی ها کنید؟ شما نماینده ایاد علاوی را بارها به ضیافت شام (توأم با کنسرتهای آنچنانی) به اشرف آوردید و از ایشان دلجویی کردید، و از دختران جوان در اردوگاه اشرف برای تاثیرگذاری بر وی استفاده کردید. اما در آخر چه شد؟
رسانه های فرقه رجوی می گویند رژیم ایران می داند که اگر در مقابل آمریکا یک قدم عقب بنشیند عقب نشینیهای پی در پی را بدنبال خواهد داشت؛ و با اینکه تمایل به نزدیکی به آمریکا دارد از ترس چنین نتیجه ای از اینکار ابا دارد!. آقای رجوی شما که بیش از 12 سال است برای نزدیک شدن به آمریکا تلاش می کنید چرا نتوانسته اید؟ البته فکر می کنم که برای شما اینگونه باشد که اگر به آمریکا نزدیک نشوید طومارتان در هم می پیچد.
(بگذریم که همین آمریکای بقول خودتان جهانخوار و صدها کشته ای که برای تحقق شعار مرگ بر امپریالیست دادید، با بیش از 4000 نفر که سالهای سال با شعار مرگ بر بورژوازی در انقلاب درونی مریم قجر عمرشان را نابود کشاندید، و امروز نیز ملت و مردم ایران را در مقابلشان برای خود شیرینی ذبح می کنید و عالیترین مصالح این ملت را تحت عنوان افشای پروژه های هسته ای رژیم ایران بر باد می دهید، حال تبدیل شده است به ناجی شما از نابودی محتوم)
ما با چشم و گوش خودمان دیدیم و شنیدیم وقتی که نمایندگان کنگره آمریکا از شما حمایت می کنند چگونه شیپورهای پیروزی با نام و نمایش پرچم ایران بصدا در می آورید که گویی فتح و المبین کرده اید… حال بگویید چه کسی حسرت آویختن به آمریکا را دارد؟؟؟ البته تا کنون شیشه عمر تشکیلاتی شما در دستان آمریکا بوده اما دیدید که بور شدید و حتی آمریکا هم موفق به نجاتتان از فروپاشی نشد؟!
آمریکا یکی از پیچیده ترین معادلات در تشکیلات فرقه رجوی است و این را در نشستهای درونی بارها گفته اند؛ بحث جبهه بندی نیست بلکه بحث نفس است و ادامه زندگی تشکیلاتی و تاریخچه فرقه رجوی! اما نه آمریکا اگر بخواهد می تواند رجوی را نجات دهد و نه هیچکس دیگری. زیرا مورد لعن و نفرین خداوند و نفرین تمام آنهایی قرار گرفته که عمرشان را با صداقت فدای تشکیلات اهریمنی و دجالگرانه او کردند.
رها آذری زاده