متحدین رجوی در عراق کجایند؟ متحدین فعلی چه کسانی هستند؟

در ابتدای سال 82 و بعد از سقوط صدام و آمدن امریکاییها برای حفاظت اردوگاه اشرف راه بر بسیاری از عراقیهاییکه تا آنزمان نمی توانستند رابطه ای با اردوگاه داشته باشند باز شد، و گروه گروه به اشرف می آمدند. علت چه بود؟ البته که تاکتیک اجتماعی در عراق روی آکران افتاده بود و برای همین ستادی بنام ستاد روابط در خصوص عراق در مناسبات ستادی تشکیل شده بود.
ماموریت این ستاد، جذب نیرو از عراقی ها بود و همینطور تشکیل کانالهای نیرو یابی و عضو گیری و آوردن شیوخ استانهای مختلف عراق به اردوگاه اشرف، نقشه مسیر این بود که با این فعالیتها راه را به دولت عراق باز کنند تا بلکه فرقه رجوی بتواند در دولت عراق نفوذ بیش از پیش بدست آورد. این فعالیتها از پایین ترین قشر محروم عراق شروع شد زیرا که در آن زمان سنی مذهب ها زیر فشار زیادی بودند و از طرفی در بین آنها هواداران حزب بعث بسیار بودند. این قشر بخصوص در استان دیالی یعنی استانی که اردوگاه اشرف در آن بود بسیار بودند.
در همین رابطه در هر مقر، یگانی تشکیل شد بنام یکان اجتماعی که وصل به ستاد اجتماعی بود. نفرات این یکانها عمدتا نفراتی بودند که به زبان عربی تسلط داشتند تا بتوانند هم مترجم مسئولین بالاتر باشند و هم خودشان کار را بدست بگیرند (رجوی در نشستی، ابتدای این مسیر را با رابطه برقرار کردن با قشر پایین و روستاهای اطراف اشرف اعلام کرد). البته هنوز رابطه بین رجوی و دولت عراق (نوری المالکی) بهم نریخته بود. یعنی بحث خروج از اشرف هنوز بطور جدی مطرح نبود. فعالیت ها از روستا و شهرک های کوچک در استانهای مختلف شروع شد و هر منطقه و استان را به یک مقر دادند که مسئولیتش شامل 4 محور بود:
اول:وصل شدن به اهالی آن شهر و یا روستا و شناسایی عناصری که بتوان برای فعالیتهای وسیعتر آنها را بکار گرفت.
دوم: بدست آوردن اطلاعات خانوادگی و گرایشات مختلف سیاسی در آن منطقه.
سوم: ایجاد کانالهای اجتماعی برای آوردن نیروهای مردمی به پادگان اشرف جهت روشنگری و اطلاع رسانی در جلسات سیاسی که معمولا با ضیافت ناهار یا شام همراه بود.
چهارم: ایجاد کمربند حفاظتی در اطراف پادگان اشرف برای امنیت اهالی اردوگاه، زیرا که روستاییان اغلب مسلح بودند و می توانستند تا شعاع 20 کیلومتری را تحت پوشش داشته باشند. یعنی شعاع برد موثر خمپاره 120 و 82 م.م و موشک انداز 107 م.م مینی کاتیوشا، البته که در این میان جلوی هرگونه عملیات ایضایی زمینی هم گرفته می شد. بنابراین انجام کار اجتماعی از این 4 محور الهام می گرفت.
 با گذشت زمان و با همکاری آمریکایی ها برای ورود نیروهای اجتماعی عراقی به اشرف، این ستاد هر روز وسیعتر شد تا جاییکه گاه بیش از 20000 نفر را به اشرف دعوت می کردند و برای هر دعوت (بجز پول نقدی که به شیخ یا کدخدا داده می شد)، مقداری پول و یا گوشت و مواد اولیه غذایی هم به شیخ آن شهرک یا روستا اختصاص می دادند. همچنین مقداری پول نقد هم به کانال آن منطقه می دادند و خرج رفت و برگشت اهالی را هم حساب می کردند.خلاصه اینکه هزینه هنگفتی را طلب می کرد. این کار ستاد اجتماعی از سال 83 شروع شد و تا سال 87 ادامه داشت البته هر دوره ای تغییراتی در فعالیت ها بود.

در نشستی که رجوی با تلفن صحبت می کرد خط کار اجتماعی از شهر و روستا خارج شد و  هدف "نمایندگان مجلس، نظامیان در مسند قدرت نظامی، شیوخ قبایل و طائفه های بزرگ و همینطور رهبران احزاب غیر دولتی" شد. و برای رسیدن به این مهم، هزینه و انرژی گذاریهای هنگفتی صرف می شد.

دلیل این کار کشاندن دولت عراق بطور نسبی به سمت جبهه فرقه رجوی بود خصوصا اینکه بحبوحه انتخابات مجلس و دولت عراق بود. رجوی در آن زمان ابتکاری بخرج داد و جبهه ای تشکیل داد بنام (جبهه ائتلاف احزاب دمکراتیک عراق) با ریاست صالح مطلک رئیس جبهه گفتگوی ملی عراق که در حال حاضر معاون نخست وزیر هم هست.نقشه این بود که این جبهه بتواند دولت قبلی را در انتخابات شکست دهد و"اکثر آراء مردم را بطور عام و کرسیهای مجلس و پستهای کلیدی مثل: وزارت خارجه، وزارت دفاع، وزارت کشور و وزارت نفت را قبضه کند که در اینصورت طبعا پست نخست وزیری را بطور خاص می توانستند با رهبریت و خط گرفتن از رجوی! تصاحب کنند.

علت این همه تلاش و هزینه یک چیز بیشتر نبود و آن اینکه دولتی سر کار بیاید که اولا: آمریکایی باشد و نزدیک به ایران نباشد، زیرا چنین دولتی می توانست هم تشکیلات فرقه را در عراق و اشرف نگه دارد و هم اینکه آنها را بعنوان پناهندگان سیاسی برسمیت بشناسد و شاید تا مرز تحویل سلاح هم می رفت. اما طبق معمول تمامی محاسبات رجوی غلط از آب در آمد و نتیجه ای که بدنبالش بود رخ نداد بلکه نتیجه ای داد که چند برابر قبل فشار بیشتر شد تا جاییکه اشرف را از دست داد و بیش از 340 نفر از کادرهایش را با دست خودش روانه اروپا کرد که این هم البته بهای تشکیلاتی سنگینی بود زیرا که ذوب شدگان در رهبر عقیدتی بعدها سر از کافه ها و نایت کلابها در آوردند و رجوی این را می دانست و به همین دلیل می گفت از این قرارگاه تا قرارگاه بغلی در اردوگاه اشرف که بیش از 200 متر فاصله نبود بایستی ویزای 3 امضاء (از طرف مسئول و فرمانده آن مقر) را داشته باشید. آنهم با انبوه هماهنگی تا مبادا بین قرارگاه ها توطئه ای برای فرار باشد!.

نکته ای که در تمام این سالیان برجسته است اینکه با موضعگیری بسیار احمقانه رجوی، تمامی معادلات کارها و فعالیت های 12 ساله این فرقه در عراق پس از حمله تروریستهای داعش به استانهای اصلی عراق مثل موصل، بغداد و استان بزرگ دیالی که در واقع یک پل مواصلاتی بین کردستان عراق و بغداد هم محسوب می شد، بهم ریخت. رجوی تا دید تروریستهای داعش به 3 کیلومتری بغداد رسیده اند، آنها را جوانان انقلابی خلق عراق معرفی کرد زیرا از اینکه داعش به بغداد برسد و بعد هم به لیبرتی وحشت داشت، اما این ترس و وحشت 12 سال کار اجتماعی در عراق را به باد داد و نیروهایی که در طی این چند سال توانسته بود به جوال خودش بکشاند را از دست داد و بر خلاف میل سیاسی اش همه آنها با دولت مرکزی (نوری المالکی) متحد شده و بر علیه تروریستهای داعش جنگیدند و این مطلقا برای رجوی خوشایند نبود که شیعه و سنی در یک جبهه واحد باشند. زیرا اساس کار اجتماعی بر تفرقه انداختن بین شیعه و سنی بود. البته آنهایی که احساس می کرد پتانسیل جبهه بندی علیه نوری المالکی را دارند و مهمتر از همه اینکه با حضور آمریکا در عراق مشکلی ندارند.
در 6 ماه گذشته یعنی از زمانیکه همه احزاب، نیروهای ملی، شیعیان و سنی های عراق همه دست در دست هم با داعش روبرو شدند و بعد از موضعگیری رجوی در رابطه با تروریستهای داعش که آنها را مخالفین دولت نوری المالکی معرفی کرد، هیچکدام از آن نور چشمی ها در دوران "کار اجتماعی" که به اردوگاه اشرف می آمدند حتی در کلام هم حمایتی از رجوی و تشکیلاتش نمی کنند زیرا که چهره فرصت طلبانه او را دیدند و فهمیدند که رجوی بجز تفرقه افکنی و جدایی ملت عراق را در سر نمی پروراند و همه را بازیچه مطامع خود برای رسیدن اهدافش در عراق و فرار از فرو پاشی فرقه خودش انجام می دهد. و البته رجوی هم فهمیده که از تمام آن نیروهایی که روزی آنها جبهه متحد آزادیخواهان عراق معرفی می کرد و همه آن نیروهای دمکراتیکی! که دور خود جمع کرده و میلیونها دلار خرجشان کرد، دیگر آبی گرم نمی شود.

حال بنگرید که دیوانه وار بدنبال لابی هایش در آمریکا و صید نمایندگان و کنگرسمن های آمریکایی افتاده!! و در میتینگ تیرماه در ویلپنت پاریس بخوبی مشخص شد که خط را عوض کرده و به دامان آمریکایی ها آویخته است. بنگرید آن سازمان ضد آمریکایی و امپریالیستی را و بنگرید آن انقلاب درونی موسوم به انقلاب درونی که با شعار ضد آمریکایی شروع شد، در نهایت با شعار درود بر آمریکا هم تمام خواهد شد.

در مناسبات که بودیم فکر می کردیم رهبری داریم که تا پای جان روی اصول و بقول خودش ام الکتاب مجاهدین ایستادگی می کند، ولی هیهات که اشتباه می کردیم و او برای حفظ خودش از تمامی نوامیس اش گذشت و همه را گوشت دم توپ کرد. خلاصه اینکه ببینیم تا کجا در لجنزار"تاکتیکی و استراتژیکی مبارزه انقلابی بقول خودش پیش" خواهد رفت!.
رها آذری زاده

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا