مروری بر اتفاقات گذشته و حال

ما روزگاری در اشرف آب در هاون می کوبیدیم و مسعود در ته دل بر ما می خندید.
امروز همان داستان در لیبرتی اتفاق می افتد.
رجوی بعد از جداسازی دست به یک اقدام جدیدی زد و آن اینکه دستور داد همه باید از بند"ه" عبور کنندمثل الان که مسعودخان اعلام پرچم کرده تا نیروها مدتی بدون تناقض باشند وچند نفر هم به خانواده وجدا شده ها که الان خیلی از آنها دنبال زندگی هستند و اساساً مسائل سیاسی را دنبال نمی کنند ولی سران فرقه برای حفظ نیرو به همه می تازد به جز خود که عامل همه این گرفتاری های همان خانواده وجداشده ها است.
در آن سال ها هم از دولت عراق بعضی پایگاهها را درخواست کرد و نیروها را در چند نقطه مستقر نمود. این خط بعد از شکست مریم در خارجه بود چرا که مریم قرار نبود بعد از رفتن به فرانسه مجدداً به اشرف باز گردد و قرار بود نفرات تا زمانی که مریم مقدمات کارهای سرنگونی را در خارجه انجام می دهد کسی تناقض و…. نگوید و بعداً هم کسی حق ندارد که اعلام جدایی کند چون مریم در خط مقدم با دو جبهه در جنگ است یکی بورژوازی؟؟!! و دیگری رژیم ایران.
 به همین خاطر نفرات اساساً تناقض و… اعلام نکردند. حتی می توانم بگویم که کسی اعلام جدایی هم نکرد و این به خاطر گوش دادن به حرف های مسعود نبود بلکه این برای کم کردن روی رجوی بود که اگر مریم دست خالی برگشت بگویند که ما دیگر در اشرف نمی مانیم. اما نفرات نمی دانستند که مسعود رجوی دجالیت خاصی دارد و روزی آن حرف ها را با یک شگرد خاصی از یادها خواهد برد و مجدداً نفرات را پی نخود سیاه دیگری خواهد فرستاد و این دجالیت هنوز هم وجود دارد که بعد از 11 سال هنوز خیلی ها باور دارند که مریم در فرانسه برای پناهندگی آنها کار می کند.
امروز بعد از11 سال که ما جدا شده ایم، در تمام اتفاقات روزمره جامعه حضور داشته وبرای آزادی اسرای در بند تلاش می کنیم ولی خانم مریم در فرانسه فقط، حضور دارد و هیچ تلاشی برای آزادی آن دسته از نفرات که در کمپ اشرف هستند نمی کند و تلاش می کند آنها را برای همیشه در عراق حبس کند.
 این کار برای خانم رجوی یک مرز سرخ بود که بتواند به هر قیمتی کمپ اشرف را حفظ کند اما شرایط بر وفق مراد خانم مریم نشد چرا که مریم رجوی با یک سری شعارهای ذهنی به فضای فرانسه حرکت کرد و چون در اشرف یکه تاز میدان بود در فرانسه جوگیر شد و تلاش کرد کرسی خواهی را با پول و خرید نفرات با اسم وکیل، مشاور، حامی مقاومت و…. بخرد تا بتواند از طریق پولهای باد آورده اشرف را حفظ کند ولی حفظ نشد ونفرات را به جای انتقال از عراق درلیبرتی زندانی خود ساخته است.
یک روز با نام انقلاب پرچم، تشکیل موسسان سوم وچهارم،انقلاب جنگ با خانواده…. همه اینها تکرار شده وفقط زمان نام ها را عوض کرده است.
 بعداز بازگشت مریم از فرانسه، تشکیل تیم های نفوذ به ایران با نام pps  وادامه عملیات سحر دردستور کار بود که رجوی اعلام کرد چون زمین گیر شدیم باید دست به یک مسائل نظامی بزنیم و در منطقه از قدرت نظامی ما تعریف شود!. در آن شرایط نفرات را در دسته های 3نفری سازماندهی کردند و برای آنها وظیفه مشخص کردند که شامل اینها بود:
1-    در مرز درگیر شدن مرز سرخ است باید پرهیز کنید تا بتوانیم به هدف اصلی یعنی سرنگونی برسیم.
2-    هر واحد مریم باید در مرز ایران، عراق، معبر و گذرگاه داشته و آن را حفظ کند تا مسیر وصل ارتش به مردم ایران حفظ شود.
3-    هر واحد باید یک PPS داشته باشد که رابط بین رزمندگان و خلق قهرمان باشد.
4-    دولت عراق وظیفه دارد همه مرزها را در خدمت شما بگذارد و این هم به خاطر انقلاب مریم است که به ارتش هدیه داده است.
5-    از این تاریخ مریم که از فرانسه به عراق بازگشت این ماموریت ها شروع شد طوری که مریم (نسرین) مهوش سپهری را برای حل مشکلات مسئول عملیات های سحر کرد.
شرایط امروز هم مثل آن سالهاست، از یک طرف در عراق با وعده و وعید نفرات را زمین گیر کرده و چون آن جوسازی دیگر در عراق وجود ندارد مریم تلاش می کند تا از پولهای بادآورده استفاده کند و با خرید وکیل و… این خلاء را پرکند و توسط آنها جوسازی نماید و این همان آب در هاون کوبیدن است که فقط یک سری از نفرات عمرشان هدر می شود و این بطلان عمر را نمی شود جبران کرد و فقط در حسرت عمر از دست رفته می مانند تا روزی که به آزادی برسند.   
ما هم یک روز در آن اشرف فاکت های حسرت را نوشتیم که شاید بدین وسیله سران فرقه خجالت بکشند تا درب اشرف را باز کنند اما هرچه فاکت نوشتیم دربهای بیشتری بسته شد! زندگی روزمره در آن شرایط طوری شده بود که فقط باید به دستورات سران فرقه تن می دادیم چون از یک طرف حمایت تمام عیار صدام راداشتند  و از طرف دیگر بی اطلاعی نفرات از وضعیت ایران که سران فرقه در کمپ اشرف به نفرات القا کرده بودند که اگر کسی به ایران برود اعدام می شود و طوری این القاء فکری را د رنفرات عملی کرده بودند که می گفتند اگر می خواهید جدا شوید و به ایران بروید می توانیم مسئله آن را حل کنیم اما کسی از ترس اعدام شدن جرأت جداشدن پیدا نمی کرد و تن به خواسته های رهبران فرقه می داد و اینطور شد که سالها در اشرف عمر خود را هدر دادند.
فقط می توانم این جمله را بگویم که دوستان موجود که امروز در کمپ ترانزیت که مریم آن را به زندان تبدیل کرده است یکسری انسانهای زود باورند که گفته های رهبران فرقه را باور می کنند و از طرفی آن نفرات القاء فکری شده اند و امروز قیمت آن زودباوری را در عراق می پردازند  و چون امروز تمام نفرات در سنین بالایی هستند فقط در انتظار پناهنده شدن به یک کشورغربی هستند و سران فرقه هم می دانند که نفرات لیبرتی دیگر برای سازمان نیرو محسوب نمی شوند و اگر به هر دلیلی و هر طور که شده پای آنها به اروپا و یا هر کشور دیگری باز شود دیگر نیروی تشکیلاتی نخواهد بود به همین خاطر تلاش می کنند راه خروج از عراق را بسته نگه دارند و آنها را در عراق حبس کنند و صدایشان را خاموش و چنانکه درعملیات های سحر می خواستند درگیری بعداز 20کیلومتری مرز ایران عراق باشد تا بتواند از آن درگیری برای خود تبلیغاتی داشته باشد ونام آن درگیری را هم جوانان انقلابی هوادارمجاهدین اعلام می کردند. رهبران سازمان بدلیل التقاطی ایدئولوژی اشان نمی توانند دربن بست راه را باز کنند بلکه تلاش می کنند سبک گذشته را با فشار به نفرات سبک جدید اعلام نمایند آن روز که من دریکی از مرز ها بودم تیم دیگر درهمان منطقه درگیر شد بعداز آن به قرارگاه برگشتیم  سران فرقه اعلام کردند که دیدید تحلیل های برادر (مسعود) درست از آب درآمد رژیم ناچار شد امروز درگیر شود وما هم آن را می خواستیم.
امروز هم نفرات را با درگیری های منطقه سرگرم کرده وبگویند اگر دولت سوریه سرنگون شود ماپیروز هستم اگر شما صبرکنید دولت عراق سرنگون خواهد شد وهمان بعثی های کنار داعش به حکومت باز برمی گردند.
سیروس غضنفری عضو سابق ارتش آزادیبخش
 

خروج از نسخه موبایل