خواهری درحسرت دیدار برادر

آقای یوسف خوب زمانی در سال 65 اسیر شد ومثل تعداد دیگری از اسیران فریب خورد، به سازمان مجاهدین درعراق پیوست وقسمت بزرگی ازعمرش درمناسبات فرقه ی رجوی، بدون ارسال ودریافت نامه ویا تماس تلفنی با خانواده وآشنایانش در آنجا سپری کرده است.
درحاشیه همایش12-14بهمن 1393انجمن نجات آذربایجان شرقی که اعضای خانواده ها با مسئولان انجمن درد دل می کردند خواهر چشم به انتظار نشسته ی یوسف خوب زمانی هم جزو این دسته بود.
 او می گوید پدرومادرم از فراق یوسف فوت کردند،البته این کلمه برای رجوی صفتان کوچکترین اهمیتی ندارد چون آنها چیزی جزفریب نمی دانند  که اگر می دانستند الان که یوسف 27 سال در آن تشکیلات است تا حالا می گفت برو با خانواده ات صحبت کن.
البته این درآن فرقه پیش نمی آید که مسئولان فرقه به آدم بگویند بروبا خانواده ات تماس برقرارکن ولی نفر را موقعی به تماس می آورند که سازمان بخواهد بعنوان پوشش از خانواده ایشان استفاده نماید واگر این ارتباط لو رفت دست به یک داستان سرایی زده ورژیم را دشمن آنها معرفی کند!
در فرقه اینطور نیست که یکی صبح بیدار شوی بگویید من امروز می خواهم یک نامه بنویسم ویا یک تلفن به خواهرم بزنم در فرقه اینها مرز سرخ (خط قرمز) می باشد ونباید به اینها نزدیک شد!
خواهر یوسف با بغض می گوید که الان پاسپورت ام را آماده کردم شاید راه ملاقات باز شود ومن یک بار با یوسف دیدارکنم!
 شاید یک روز یوسف هم بیاید ودر کنار هم در همان منزل زندگی کند آرزوی هر خواهر است که با برادراش درد دل کند و یا فرزند برادرش را به آغوش بگیرد این حقوق ابتدائی را رجوی از ما خانواده ها ربوده است سالها در حسرت دیدار با برادرم هستم وچنانکه مادرم در حسرت دیدار ازاین دنیا رفت.
خواهر یوسف اشک چشمانش را پاک کرده می گوید یوسف هم می توانست مثل آقای رحیمی (عضو قدیمی سازمان که چند ماهی است به ایران آمده ودر همایش شرکت داشت) از آنجا کنده شود شاید خانواده ایشان اورا درسال 82 ملاقات کرده بود وایشان امیدوار بوده وآن ملاقات او را درآن شرایط برای تصمیم گیری شجاعانه کمک کرده است ولی ما تا حالا نتوانستیم یوسف را ملاقات کنیم.
این خواهر دردمند، دست به آسمان می گیرد ومی گوید خدایا کمک کن من هم برادرم را ملاقات کنم و کمک کنم تا از آن جهنم رجوی بیرون بیاید ودرهرجا باشد می توانم با او تماس بگیرم.
در ادامه می گوید که من یک زن هستم اگر من با خانواده ها نتوانم بروم برایم سخت خواهد شد که به تنهائی به عراق مسافرت کنم وشما کمک کنید مثل سالهای 82-83 همه با هم برویم ودرخواست دارم نامه هایی که به صلیب سرخ نوشتم آنها را بدست برادرم برسانند.
 

خروج از نسخه موبایل