والنون والقلم

بنام خدا

از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر

یادگاری که بر این گنبد دوار بماند

من روی سخنم با عشق است و هدفم نجات دخترم سمیه و نجات کسانی که میدانم هر شب و هر روز و هر ثانیه به آزادی فکر می کنند و دیگر فضای قفس لحظه به لحظه برایشان تنگ تر و غیر قابل تحمل تر میشود و آرزوی پرواز سخت و دست نیافتنی

من از آغاز که قصد جنگ نداشتم که شما در مقابل من صف آرایی کردید و گفتید که بیا، بیا ما آماده ایم و صف کشیدید در مقابل عشق، عشق یک پدر… …….واکنون آمده ام و آماده تر و جدی تر و مصمم تر از همیشه ام، من که نیازی به تایید و یا تکذیب شما نداشته و ندارم که این و آن و فلان کسک و فلان نماینده و فلان فرقه و فلان مذهب و فلان دولت مرا تایید کنندو یا نکنند و هر کس را و هر چیز را بر علیه من و عشق علم می کنند و صلاحتان، صلاح کهنه ی انگ زدن و تهمت زدن و ناروا گفتن و ناسزا گفتن به من وپدران ومادران عاشقی که تنها خواسته شان دیدار عزیزانشان و باز گشتشان به خانه و خانواده است

هرکسی که از دایره ی اهداف شیطانیتان خارج شده در معرض تهمت و طعنه ی شما قرار خواهد گرفت

ما عزیزانمان را می خواهیم هیچ ربطی به سیاست و رژیم و مذهب….. ندارد

اگر اینطور است آری پای همه ی حرفهامان هستیم، پای همه ی حرفها، نیرنگها، تهمت ها، انگ ها،نشان ها،نسبت ها و نارواها هستیم

مصطفی محمدی مزدور است دنیا بداند و مدرک هم هست، دنیا بداند که مزدور و اجیر کرده ی عشقم، عشق همان که شما ندارید و نمی دانید همان که شما فروختید در مقابل قدرت شیطانی و مقام… ………

من مزدور عشقم من نماینده ی رژیم عاشقی و دلدادگی هستم من سرسپرده ی دولت عشقم چرا که پدرم… … …

و از دیوان و ددان و ددمنشان سالهاست که بیزارم و اعلام جنگ کردم، هیچ کجای دنیا به بهانه ی آزادی، عشق را عاطفه را انسانیت را در قفس نمی کنند و هیچ مذهب و مرامی مخالف خانه و خانواده نیست

که بارها و بارها در شعارهایتان گفتید و شنیدیم”دشمن ما خانواده ی الدنگ ما”شما ها که هستید؟ به کجا می روید؟ به قعر جهنم……من مزدور رژیم عشقم ومن دست نشانده و نماینده ی عشقم، من یک پدرم، پدری که تا پای جانم ایستاده ام و از حرفم بر نمی گردم.

ای مزدوران شیطان صفت و آدم فروش بدا به حالتان.

ای بد اقبالان ای همدستان شیطان که حتی به خانواده ی خویش توهین می کنید ای بد اقبال آدم فروش که به خواهر خود ناسزا می گویی تو شایستگی نقد و بررسی همچون منی را نداری.

مصطفی محمدی خودکامه و خودفروش است

گفته بودم که این حرفها کهنه شده حرفی نو بیاور

گفتم که مدارک نو رو کن.. …. ….. دنیا عشق را می شناسد و به آن احترام می‌گذارد

ای بد اقبالان تاریخ ای فرو رفته در باتلاق گمراهی اگر به خود نیامده و نمی ایید بدانید که آزادی سمیه دخترم و دختران و پسران و مردان و زنان اسیر در بند شما ضحاکان خونخوار تا همیشه آرزو و آرمان و هدف من بوده وهست

گفته ام که روز پیروزی نزدیک است

هرکسی به ظلم و ستم و خیانت شما معترض شود مزدور است و دست نشانده ی رژیم، شما که دست رژیم را از پشت بسته اید

در زندانهای ایران هم حتی خانواده ها اجازه ی دیدن و ملاقات فرزندانشان را دارند چرا باید بچه‌های ما در سیاه چالهای شما زندانی باشند؟

مگر میشود که انسانی را ازدوست داشتن خانواده و تشکیل خانواده منع کرد،از عشق منع کرد،از خانواده دور کرد و آنوقت به خاطر عشق به وطن جنگید کدام وطن؟ کدام خانواده؟ و برای چه؟ چرا بچه‌های ما به گروگان گرفته اید برای رسیدن به افکار پلیدتان.

من مصطفی محمدی گفتم که بیدی نیستم که به این بادها بلرزم

خداوند را شاکرم که راهم راه عشق است و عشق سیاسی نیست اما زمانی که فرقه و سازمانی بخواهد عشق را ریشه کن کند نه من بلکه تمام دنیا در مقابلش خواهد ایستاد و بد فرجامی است به ستمکاران این وعده قرآن است همان قرآنی که سالها آیه به آیه اش را بازیچه و دست آویز قرار دادید.

شما احمقان به ظاهر سیاسی و با سواد و اهل مناسبات جهانی، شما بد اقبالان، پس از دنیا بپرسید که کدام فرقه خانواده را مانع اهداف سیاسی دانسته؟ کدام مذهبی عشق را حرام می داند؟

و داشتن و نگهداری از فرزند را مانع و پیشرفت می داند؟

کدام سیاست در دنیا تشکیل خانواده راگناه میداند؟ ارتش شیطانیتان به جهنم واصل خواهد شد

خداوند ریشه ی ظلم را بر خواهد کند و بد اقبالانی همچون شما رسوا خواهید شد و بداقبالی همچون اقبال پلید که به خواهر خود لغب پلیدک داد به عذاب الهی دچار خواهد شد

خداوندا میدانی که جز تو نگفته ام و نشنیده ام و اکنون بر بام دنیا فریاد میزنم

سمیه جان دخترم قصه هایم تو را بیدارتر از گذشته نموده.. …میدانم که مرا میدانی تو میفهمی و همانگونه که عاشقت هستم عاشق منی

خداوندا از تو ممنونم که من سمیه ام را برای نابودی یک سازمان جهنمی که در طول تاریخ بدترین شده برگزیدی

من به حق واقفم و زنده باد عشقی را که خداوند شعله اش را در دلم افروخته تا در راه آزادی سمیه و سمیه ها بجنگم.

به نام و یاد خدا

مصطفی محمدی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا