رستم آلبوغبیش: خاطرات تلخ دوران اسارت درفرقه رجوی – قسمت پنجم

– درگیرهای  6 و7 مرداد ماه سال 88 دراشرف:
 بعد ازسقوط صدام و روی کارآمدن دولت جدید درعراق منطقا رجوی شیاد می بایست بساط فرقه اش را ازعراق جمع و گورش را گم می کرد. اما ازآنجائیکه وی همیشه در رویای کودکانه و احمقانه خود سیر می کرد بعد از صدام با خیانت پیشگی خود را به آمریکا آویزان کرد تا شاید ازاین طریق به گندم ری خیالیش برسد. درمناسبات هم طبق معمول تحلیل های کشکی را به اعضا می داد ومی گفت” قطعا آمریکا حملات خود را به عراق محدود نخواهد کرد و بالاخره به ایران هم حمله خواهد کرد وآمریکا مجبوراست به ما هم سلاح بدهد! به همین خاطرباید شما تا آن موقع به هرقیمت کمپ اشرف را حفظ کنید” ویا می گفت ما با آمریکا به توافق رسیدیم که آنها درراستای به رسمیت شناختن کمپ اشرف بعنوان یک کمپ پناهندگی ازطرف سازمان ملل تلاش کند واینکه حفاظت ما را برای همیشه بعهده داشته باشد! اما تمام تحلیل های رجوی با خروج ارتش آمریکا ازعراق وسپردن شدن حفاظت اشرف به پلیس وارتش عراق نقش برآب شد وهمین مسئله رجوی را بیشتر عصبانی کرده بود. چون دراین صورت شرایط برای ادامه حضور فرقه درعراق سخت ترشده بود و رجوی شیاد ازآن زمان به بعد برای بازگرداندن ارتش آمریکا جهت حفاظت ازکمپ به هر اقدام خائنانه و وطن فروشانه ای دست زد اما وقتی این هم محقق نشد به مسئولین  فرقه دستور داده بود برای تحقق این هدف خط ایجاد بحران ودرگیری با ارتش عراق را دنبال کنند!! (البته این را به ما نمی گفتند)! تا شاید با سیاست مظلوم نمایی به این هدفشان  برسد!.اما درمورد درگیریهای 6و7 مرداد ماه جریان ازاین قرار بود که ارتش عراق بعد ازتحویل گرفتن حفاظت کمپ اشرف قصد داشت داخل آن یک مرکز پلیس ایجاد کند، اما سران فرقه عمدا با این تصمیم  قانونی عراق مخالفت می کردند.جالب است که قبلا ارتش امریکا بطورمرتب جهت سرکشی ویا برای مهمانی های فرقه داخل کمپ تردد داشتند.بهرحال ارتش عراق بعد ازدادن اولتیماتوم های زیاد راسا برای ایجاد پست پلیس به داخل کمپ اقدام کرد.اما سران فرقه درراستای خط ایجاد بحران وازترس اینکه با آمدن سربازان عراقی راه فراروجدایی اعضا ازفرقه بازشود به دروغ به مااعلام کرده وگفتند” ارتش عراق قصد دارد بعد ازورود به کمپ همه را دستگیر و تحویل رژیم ایران دهد! بنابراین بایستی با هروسیله به سربازان عراقی حمله ورشده ومانع از ورود آنها شوید”.اما ارتش وپلیس عراق که مصمم بود درنهایت توانست وارد کمپ اشرف شود ومتاسفانه ازآنجائیکه در دعوا نان وحلوا تقسیم نمی کنند تعداد 11 نفرازاعضا بیهوده قربانی سیاست خودخواهی رجوی شدند. جالب است وقتی که زور عراقی ها چربید سران فرقه با آنها برسر موضوع ترددشان درکمپ به مذاکره نشسته وبه توافق رسیدند درواقع کاری که ازقبل هم می توانستند  بدون ایجاد درگیری انجام دهند! بعد ازاین جریان اعضا درمناسبات خیلی متناقض ومسئله دارشده بوده ومی گفتند چرا درتحلیل ها به ما گفته شده تازمانی که یک سرباز ارتش آمریکا درعراق باقی مانده باشد کسی نمی تواند به ما حمله کند؟ وازطرف دیگر متناقض شده بودند ومی گفتند اگردرپایان درگیری با ارتش عراق برای ترددآنها درکمپ مذاکره شد چرا ازهمان اول اقدام به اینکارنکردند که بیهوده تعدادی کشته نشوند؟! اما رجوی شیادانه درپاسخ وبرای سرکوب اعضا با کمال پروریی می گفت”ما کاری کردیم که اولا حمله مجدد عراقی ها به ما برای آمریکا مرزسرخ شده  وثانیا بلحاظ بین المللی وسیاسی بیمه شدیم”!! وبه این شکل سیاست فریبکارانه مظلوم نمایی برای بقاء خائنانه فرقه اش درعراق را با سوءاستفاده ازجسم و جان اعضای اسیر توجیه می کرد و پاسخ تناقضات اعضا را فقط با سرکوب ازطریق برگزاری نشست های مختلف می داد.
– سال 88 وتحصن خانواده ها جلوی کمپ اشرف:
رجوی سالها با قطع ارتباطات عاطفی اعضا با خانواده هایشان توانسته بود آنها را برای پیشبرد امیال شیطانی اش دراسارت خود نگه دارد.اما علیرغم این مسئله وی درسال 82 مجبور شد به خانواده ها اجازه ورود به اشرف جهت ملاقات با عزیزانشان بدهد. که همان موقع بدلیل پیوند دوباره روابط عاطفی عضو اسیر با خانواده اش تعدادی زیادی ازآنها با آگاه شدن دل وجرات جداشدن ازفرقه پیدا و تعدادی هم نیز فرارکردند و همین مسئله باعث عصبانیت رجوی شد که ازآن موقع محدویت ها و فشارهای مختلف براعضا را افزایش داد وازطرف دیگربا هزارترفند وبا کمک گرفتن ازآمریکایی ها توانست جلوی ورود خانواده ها را به اشرف بگیرد. اما چند ماه بعد از درگیری مردادماه خانواده ها که نگران سرنوشت عزیزانشان بودند مجددا جلوی کمپ اشرف تجمع کردند.سران فرقه وشخص رجوی باز به دروغ گفتند:” چون رژیم ایران و وزارت اطلاعات درمرداد ماه به واسطه ارتش عراق نتوانسته است پروژه دستگیری ما ونابودی تشکیلات را تکمیل کند اینبار مزدوران خودش را تحت عنوان خانواده برای این منظوربه جلوی کمپ فرستاده”! به همین خاطر آن موقع تعدادی ازنفرات که عمدتا ازنفرات به اصطلاح مسئول تر فرقه بودند را  پشت درب ورودی برای مقابله و دادن فحش به خانواده فرستادند.همه ما درابتدا تحت تاثیر بکارگیری همان  روش های کنترل ذهن ازسوی رجوی درابتدا چرندیات رجوی را باور کرده بودیم.درادامه تعداد بیشتری ازمارا نزدیک درب ورودی مثلا برای مقابله با نیروهای اعزامی ایران فرستادند اما ما فقط پدران ومادران سالخورده ای را می دیدیم ویا کسانی که اصلا به قیافه آنها نمی خورد مزدورباشند.سران فرقه همه ما را مجبور کرده بودند تا بطور مداوم به خانواده ها فحش داده وسروصداکنیم تا مبادا صدای آنها که می گفتند” ملاقات حق مسلم ماست”به گوش عزیزانشان برسد!! اگرهم حرفی نمی زدیم شب درنشست سرکوب مارک مزدور،بریده ،خائن وبعنوان کسی که رول رژیم را بازی می کنیم وزندگی طلب شدیم زده می شد وتحت فشارقرارمی گرفتیم. یعنی درهیچ کجای دنیا بنظرم وجود ندارد که مجبورشوی عملا به خانواده ات فحش داده آنها را مزدورخطاب کنی!اما فرقه رجوی به راحتی اینکار را انجام می داد.اما علارغم تمامی تشبثات و فتنه گری های رجوی خوشبختانه حضورخانواده ها ادامه دار شد وهمین مسئله تبدیل به نقطه امیدی برای اعضای اسیرشده بود وآنها آرزو می کردند که حضور خانواده هایشان  ادامه پیدا کند…..  
 

خروج از نسخه موبایل