مریم رجوی، زنی که خود باعث به اسارت کشیدن زنان بسیاری در شرایط غیر قابل درک تشکیلات مخوف فرقه رجوی شده است به بهانه بزرگداشت روز جهانی زن، فرصت طلبانه دست به برپایی نمایشی مضحک و پوشالی در برلین زد.
البته همچون گذشته تمام توان تشکیلات اروپایی فرقه در بسیج نیروهای غیر ایرانی و اعزام آنها به این مراسم خیمه شب بازی صرف شد. نمایش تبلیغاتی ۸ مارس در برلین آلمان با حضور مریم رجوی و با شرکت شماری از شخصیتهای سیاسی از کشورهای مختلف جهان در حالی برگزار شد چنین شو تبلیغاتی گونه ای از فرافکنی از سوی سازمانی است که تا دو سال پیش در لیست سازمان های تروریستی ایالت متحده قرار داشت و همواره متهم به نقض حقوق بشر در مورد ساکنان کمپ اشرف و لیبرتی بوده است.
آنچه اکنون و بیشتر از هر زمان مورد تاکید و تصریح زنان گریخته از سازمان است حمل تضاد حاصل از نمایشات بیرونی سازمان از زن، در مقابل آن حقیقت ایدئولوژیکی است که از درون زنان سازمان را هزار بار بدتر و مشمئزکننده تر از مناسبات استثماری و سرمایه داری و قرون وسطایی به بردگی و استثمار و استحمار و استبداد کشیده است. در حالی که در جوامع یادشده زن ها تنها اسباب و ابزار استثمار جنسی و فیزیکی هستند، در مناسبات مجاهدین از تمامی ظرفیت ها و قابلیت های بالقوه و بالفعل زنان سوء استفاده می شود. حقیقت این است که نمی توان تصویر و چشم اندازی فراتر از آن چیزی که سازمان برای آزادی مردان قائل است برای زن های آن نیز متصور شد و این نه به معنای اعطا یا احقاق حقوق فردی و آزادی انسان که درست در نقطه مقابل آن و در سرشت آن مفهومی تنیده است که رجوی به عنوان فلسفه رهایی در دستگاه ایدئولوژیکی اش تبیین می کند. از نظر رجوی آزادی و رهایی به طور عام برای هر مجاهد خلق و به صورت خاص برای هر زن مجاهد خلق جز با پذیرش انقیاد و بندگی و بردگی تمام و کمال به عنصر بیرون از خودش اساسا نمی تواند مفهوم مادی و عینی به خود بگیرد. آن عنصر بیرون از خود نیز در دستگاه رجوی کسی جز رهبری عقیدتی نیست.
نقد این نگرش حداقل از دو زاویه حائز اهمیت است. یکی پذیرش جنبه های صرفا ایدئولوژیکی این برداشت است که در عمل فرد را از صورت انسانی آزاد و مخیل به ابزاری کاملا ایدئولوژیک و خشونت طلب تبدیل می کند و در وضعیت دیگر همین ساختار انسان را برده فرد دیگری همچون رجوی می کند. در شق اول آن زن در وجود امثال ندا حسنی تبلور ایدئولوژیکی پیدا می کنند و خود را به آتش می کشند و در شق دیگر می توان به شورای رهبری مجاهدین اشاره نمود. این دو سر ظاهرا متناقض، آبشخور تفکر واحدی هستند که اصل و اساس اش را بی ارادگی و پذیرش طوق بندگی یکسره به رهبری تعریف می کند. اینکه این معجون ترکیب شده از ظالمانه ترین سیستم های قبیله ای و عشیره ای تا پیچیده ترین روش های برده داری مبتنی بر مغزشویی و تغییر هویت فردی، چگونه می تواند خود را در صف مقدم جنبش های حامی زنان در جهان جا بزند، جای سخن دارد. واقعیت این است که آنچه رجوی ها را در این مهم پیش می برد، تمرکز پیوسته بر آن جنبه های پیدا و بیرونی از مظالمی است که در کشورهای پیشرفته و همچنین عقب مانده بر زنان می رود. رجوی ها در واقع نیمی از حقیقت را می گویند و نیمی را در مناسبات پیچیده و همچنین هزارتوی تعابیر و شعارهای تبلیغاتی خود در نقد آنچه اظهر من الشمس است، مدفون می کنند.
به زعم رهبری عقیدتی مجاهدین زنان موجودات بی مقداری هستند که باید با سختی و آموزش نشانه های زنانگی شان را محو کنند تا جایی که نشود جنسیت آنها را تشخیص داد. مریم رجوی بر خلاف آن جنبش های مدنی در غرب نه تنها در پی احقاق حقوق مدنی زن ها نیست که در نقطه مقابل با بهانه کردن ایدئولوژی و مشتقات آن می خواهد همان تتمه آزادی ها و حقوق زنان را از بیخ و بن نابود و به جای آن زن یله و رها شده از هر نظم و التزام را به عنوان مدل ایدئولوژیک جایگزین کند. این زن ایدئولوژیک ماهیتا جز وابستگی تمام عیار به ایدئولوژی مولود ذهن بیمار رهبری حق دیگری ندارد و حقیقت تلخ تر و شاید ناباورانه تر اینکه به زعم رجوی آنچه تا کنون به عنوان حقوق زن احیا شده، حائل ها و موانعی است که او را از جوهره و قابلیت های ایدئولوژیکی اش کنده و به انسان معمولی تبدیل کرده است. زن آرمانی رجوی در نهایت نه تنها چیزی افزون تر از گذشته ندارد که بر عکس آن دستاوردهای اجتماعی مبارزات چند قرن گذشته را نیز با محاط شدن ایدئولوژیکی از دست می دهد.
پر واضح است رهبری مجاهدین در ساختـار ذهن خویش و تفکر فرقـه ای که ترویج دهنده ی آن در دنیای معاصر است تاکنون به معنای راستین آزادی و رهایی زن پی نبرده است. انسان در هر شرایطی میتواند آزادی خود را محقق سازد، منتها این ” اختیار” بهایی دارد که انسان آگاه و امروزی باید برای پرداختن آن آماده باشد. اما آیا رهبر عقیدتی مجاهدین در حالی که به باور و اعتقاد کادرهای تشکیلاتی زن مجاهدین، خود درگیر و گرفتار ” بن بست های روحی و معضلات اخلاقی ” است، می تواند تصویری عمیق، تامل انگیز و ژرف بینانه از رهایی و آزادی زن ارائه دهد؟
بیجهت نیست که رهبری سازمان غیبتی ۱۲ساله میکند و علیرغم خروج از لیست کذایی که شب و روز آنرا بهانه میکرد نمیتواند دردی از دردهای بی درمان سازمان مجاهدین را دوا کند، و بیجهت نیست که سازمان اصرار دارد که هرنوع جابجایی را بصورت جمعی انجام دهد زیرا از همین نکته وحشت دارد که مبادا در این جابجایی ها ظرف کنترل نیرویی بشکند ومهار کنترل زنان از دستش خارج شود وصدای سرکوب شده زنان به گوش همگان برسد.
موارد فوق نشانه وجود استانداردی دوگانه در سازمانی است که هم حقوق اولیه زنان را نقض می کند و هم به مناسبت روز جهانی زن، شو تبلیغاتی برگزار می نماید.
به امید آزادی همه زنان از قید و بند اسارت و دست یافتن آنان به حقوق حقه خود خصوصا کسانی که در کمپ اشرف در اسارت فیزیکی و ذهنی قرار دارند.