– ازاینکه مجددا مصدع اوقات شدیم، عذر خواسته و مایلیم برداشت های خود ازافشاگریهای آقای امیر رحیمی (عضو قدیمی نجات یافته وبه میهن بازگشته)در همایش سه روزه 12-14 بهمن ماه 93 که در دفتر انجمن نجات تبریزانجام شد، بیان فرموده وبعنوان یک عضو سابق قربانی فرقه رجوی، مطالب دیگری را هم که لازم میدانید بیان کنید؟
– با عرض تشکر متقابل، بنده نیز درآن جلسه که دعوت شده بودم، حضور داشتم واستنباطات اینجانب ازسخنان بسیار موثر ومفید آقای رحیمی درمورد مناسبات ورفتار سران سازمان با نفرات وهمچنین بهانه هایی که برای جلوگیری از ملاقات ها می گیرد را درچند مورد بیان می کنم.
فرقه همیشه از ترفند فریب در پیشبرد امور واهداف خود استفاده زیادی میکنند. نمونه ی بارز این مسئله که درمورد شخص من ودیگر دوستان من ودرزمان اسارت اتفاق افتاد این بود که وعده دادند که ظرف 2ماه آینده ما به ایران حمله کرده وحکومت رادردست خواهیم گرفت و حالا احتیاجی به رفتن تک تک وجداگانه شما به ایران نیست. مسلم است که این نیرنگ بزرگ وکارسازی بود وهرکس میتوانست به این منطق تراشی ریاکارانه ی رجوی ها اطمینان کند، چرا که این پیشنهاد سازمان ظاهرا بسیار جذاب وسهل الوصول بود و هر کسی را ازفرارازکمپ باز میداشت ویا من چند روز پیش با آقای اردلان صحبت می کردم سوال کردم چه شد که بعداز ما که جدا شدیم نیامدید ایشان گفت من هم آن نامه که داده بودند امضاء نکردم وبه همین خاطر آن موقع خانم مهناز شهنازی مرا صدا کرد و مجددا وعده هایی دادند که ما خودمان راه را برای شما ها باز خواهیم کرد که به همین خاطر چند سال بیشتر گرفتار شدم.
من یادم است که در همان زمان یک نفر از اسیران در نشست مسعود گفت که آقای ابریشم چی به ما گفته بود شما بعداز دو ماه آزاد هستید اما مسعود درجواب آن طفره رفت.
ازهمان ابتدای تاسیس،این سازمان، بر سه محور مذهبی – اسلامی، ملی گرایی و چپ سوسیالیستی بعنوان ایدئولوژی سازمان تاکید شده بود که گذشت زمان ومحک تجربه نشان داد که این التقاطی گری در ایدئولوژی چه فجایعی برای کشور و چه شکست های بزرگی برای سازمان داشته است. به دیگر سخن، تجربه زندگی نشان داد که پایه های سازمان بر روی زمین سستی برقرار شده بوده و روند حوادث بسادگی این بنای سست بنیاد را درهم ریخت چنانکه آقای رحیمی هم بیان کرد وخانواده ها هم در آن جمع این را تایید کردند که ایدئولوژی التقاطی که آن موقع مسعود با تببین جهان خود به هوادران عرضه می کرد در جواب سوال هواداران طفره می رفتند . مثلا در باره همان جامعه بی طبقه توحیدی که خانواده سوال کردند سازمان در جواب دادن به این می ماند وخود نیز شاهد بودیم که در یک کمپ سازمان نتوانست حتی ٌ گفته خود را عملی کنند نفرات در آنجا حقوق دریافت نمی کردند اما نفرات را به چند درجه تقسیم کرده بودند منظور من درجه تشکیلاتی نیست بلکه درجه 1و2 است اگر سازمان در آن کمپ نمونه ای از جامعه بی طبقه ایجاد می کرد الان نه داستان حرامسرا بود ونه آن خود کشی ها بود ونه آن زندان برای اعضا!
مگر آن نفرات انسان نبودند یک روز انتخاب کرده بودند به سازمان بروند ویک روز هم تصمیم میگیرند دیگر برای ادامه زندگی به خارج بروند مگر اشکالی در کار آن دسته بود که رجوی آنها را زندانی کرد.؟
این پایه های ایدئولوژیک سازمان که کج ریخته شده بود، با گذشت زمان درد سر ساز شد. مثلا درگذشته افراد تشکیلاتی از دست زدن به مراسم عزادری سنتی ازقبیل سینه زنی و… خودداری کرده واظهار میداشتند که ما خود را انقلابی حسینی میدانیم و کاری به اجرای رسوم عوام الناس نداریم. اما همین جریان وقتی درتنگناهای مشخصی قرار گرفت ازسال 1372، روی به برگزاری مراسم سینه زنی و… آورد که قبلا آنرا کار مردم بیسواد وغیرانقلابی میدانست وبدتر اینکه هرگز به اعضا توضیح داده نشد که چرا زمانی سینه زنی و… کارغلطی بوده وحالا به کار درست تبدیل شده است. اساسا کار فرقه ها دراین است که دربرابر تغییر رفتارها، هیچ توضیحی به اعضای خود نمیدهند و انتظار دارند که هر خط مشی جدید – ولو نامانوس – باچشم بسته ازطرف اعضای دربند پذیرفته شود.
مثلا ما میدانیم که سازمان بطرق فریبکارانه و اینکه به اسلام معتقد است، اجازه دست دادن خانم وآقا رادر داخل تشکیلات نمیداد اما پا که به بیرون ازمناسبات داخلی میگذاشت، با راحتی تمام مردها با زنها دست میدادند و این موضوع توسط مریم رجوی و… بارها تکرار شده نگاه کنید دراین چون مریم است پاک جلوه می دهند ولی بقیه نفرات را نا پاک؟!
به ملی گرایی که میرسیم و اتفاقا درگذشته شدیدًا موردتاکید سازمان بود، این مسئله درعمل به اقدامات ضد ونقیضی منجر شد.
قدرمسلم اینکه اکثریت اعضای ساده سازمان که حول شعارهای ضدامپریالیستی کذائی آن گرد آمده بودند، ازاین تغییر مسیر کاملا شرم آور ناراحت شده، اعتراضاتی کردند و سرانجام با سرکوب شدن فیزیکی یا روانی این اعتراضات، اعتقادات خود به سازمان را در ضمیر ناخود آگاه خود ازدست دادند.
لازم به توضیح است که رجوی درجواب اعتراضات افراد اظهار داشت که این موضعگیری جدید ما جنبه تاکتیکی (گذرا) دارد و دراستراتژی ما تاثیری نخواهد داشت که این ادعاهم بعد ازمدت کوتاهی ودرجریان خلع سلاح دروغ ازآب درآمد ورجوی مدعی شد که ما سلاح های خود رابخاطر کسب حمایت آمریکا تحویل میدهیم. یک سلاح دادیم ودرعوض هزار سلاح تحویل خواهیم گرفت ودراینجا بود که همه ی ژست های ضد امپریالیستی سازمان باد هوا شده و برمشکلات روحی اعضای صادق افزود.
همین سازمان یک زمان کشتار مردم فسطین را محکوم می کرد ولی الان با همان جلادان صبرا وشکیلا دست دوستی واطلاعاتی می دهد.
شق دیگر قضیه عبارت از آنست که باند رجوی بخاطر روابط اش با فلسطینی ها بخود میبالید و آنرا از امتیازات منحصر بفرد خود ودرراستای مبارزات ضد صهیونیستی- آمریکائی بودن خود حقنه میکرد که حوادث سالهای اخیر وتخته نرد بازی کردن این گروه با هارترین و افراطی ترین جناح های امپریالیستی- صهیونیستی (از بعهده گرفتن نقش محلل درباصطلاح افشای مسائل اتمی ایران تا مشارکت در ترور دانشمندان هسته ای ما) باردیگر ثابت کرد که تلاش برای بدست گرفتن قدرت درمیان مردمی که اقبالی به این جریان نشان نمیدهند، چه فجایعی میتواند داشته باشد.
امروزه رهبری فرقه رجوی دست دردست ارتجاعی ترین محافل جهانی ودرکنار ظالمان وتروریست های واقعی جهان حرکت میکند که مثال های فوق ونیز برخورد دوستانه ی آنها با تجاوزگران به خاک، جان، وناموس سوریه ازنمونه های دیگر این خیانت وحشتناک بشمار میرود وپر واضح است که این تشبثات فرقه، سبب مسئله دار تر شدن هرچه بیشتر اعضایی که هنوز کورسویی از میهن دوستی وظلم ستیزی درآنها باقی مانده است، خواهد بود وما با فروریختن کمپ لیبرتی و بدست آمدن آزادی مختصر، شاهد فروپاشی هرچه بیشتر درصفوف فرقه خواهیم بود.
این جریان خود را مافوق همه ی جریانات چپ وسرورآنها میدانست وادعا میکرد که تنها راه و روش اوست که با اجرای برنامه جامعه بی طبقه توحیدی اش، مردم ایران را به سعادت، برابری وآزادی خواهد رسانید که البته این شعارهای فریبنده سبب جذب نیروی قابل توجهی هم میشد.
اما درعمل چه شد؟
رجوی با طرح انقلاب ایدئولوژیک درونی واجبار اعضا به جدا شدن ازهمسران خود و ممنوعیت تشکیل خانواده دربرابر اختیارت بی حدی که برای خود دراین زمینه وسایر جاها قائل شد و ضمن حفظ همسر آشکار وعلنی خود، همسران متعددی را هم صاحب شد، نشان داد که این جامعه ی بی طبقه او ازچه قماش ظالمانه ای بوده است. شما دردیکتاتوری ترین حکومت ها هم نمیبینید که افراد ازحق ابتدائی ومسلم خود درتشکیل خانواده محروم باشند.
ما تاکنون درجایی ندیده ایم که مدعی یک جامعه ی اتوپیایی (بی طبقه توحیدی)، استثمار فرد ازفرد، دخالت تمام عیار درزندگی روزمره وخصوصی افراد واستفاده ابزاری اززنان مفلوک هم برای کارهای غیر اخلاقی وهم برای سرکوب کردن مردان همرزم خود ونیز درراستای بهره برداری فمینیسم ریاکارانه آزاد باشد وچون تمامی این کارها درتشکیلات رجوی آزاد است بنابراین براحتی میتوان نتیجه گرفت که آموزش ها والقائات رجوی نه درخدمت یک جامعه عادلانه، بلکه درخدمت یک فرقه خطرناک تخریب ذهنی افراد واستفاده ازآنها برای منافع شخصی وشخصیت پرستی رهبر فرقه میباشد.
ازآنجا که ادعای انسان کامل بودن حرف مسخره ایست وغیر قابل اثبات، ازاینکه این نوع رهبران براین تصور باطل اند که خود، محورعالم بوده و کامل ترین وباصلاحیت ترین فرد روی زمین هستند واین امر ناممکن را به زیردستان خود نیزبطورخستگی ناپذیری القا میکنند، یک ضعف فکری وشخصیتی بزرگی بشمار مِیآید واحتیاج به ضعف های فرعی دیگر نیست.
رهبران فرقه تمامی پیروزی ها را بحساب خود وشکست ها را بحساب افراد میگذارند.
یادم هست که رجوی عامل موفقیت نسبی درعملیات مهران راشخص خود و ناشی ازازدواج خود با مریم دانست اما شکست عملیات فروغ رادرتن ندادن نیروها به فرامین وآرزوهای رهبری وعدم ذوب کامل آنها در مسعود ومریم دانست!
یا مثلا مریم همیشه درنشست های درونی میگفت: مسعود سفره ای بازکرده که شما قدر آنرا نمیدانید و یکی ازنعمات این سفره برای قدرشناسان این است که درروز رستاخیز سئوال وجوابی از این افراد نخواهد شد چرا که مرید رجوی هستند وبه بهشت خواهند رفت!
مسلم است که این سفره خصوصیاتی مانند انجام هرگونه عملیات انتحاری وتروریستی جنایکارانه، خودسوزی درراه رهبر، بریدن از خانواده ها و دست رد زدن برتمامی عواطف انسانی – باستثنای عواطفی که باید نثار رجوی شود – دارد. که ما گوشه کوچک آن را برای شما می گویم واز دید یک نفر اگر امکان وجود داشت تمام نفرات اسیر درفرقه رجوی باهم بودند واز جنبه های مختلف باز می شد الان شاید برای مخاطب هم بهتر بود اما آن سازمانی یک روزی شعارهای بزرگ می داد الان شعار غیر عملی برای حفظ نیرو ها درلیبرتی آماده می کنند تا آنها را مدتی دیگر فریب دهد و… واین است آینده گروهی مثل سازمان مجاهدین که به رهبری مسعود رجوی به فرقه ای با اعضای زندانس شده بدست رهبران خود تبدیل شده است!
– با تشکر مجدد از حضورتان دراین جلسه وبه امید ملاقات های آینده
– من نیز سپاسگزارم.