نمی دانم چطور عواطف، آه و ناله مادری در ایام عید که در یک تماس تلفنی با دفتر انجمن نجات داشته را می توانم انعکاس دهم که تا شاید دل سنگ شده رجوی ترکی بر دارد و اجازه بدهد این مادر صدای دختر و پسرش که سال هاست که در اسارت این فرقه مخرب و ضد انسانی است را بشنود او هربار که زنگ زده از این همه قساوت و بی رحمی رجوی تعجب و شکایت کرده، که چطور فرزندان ما را مسخ و مغزشویی کرده است که حاضر نیستند به پدر و مادری که آنها را با خون دل بزرگ کردند حتی یک تماس تلفنی بگیرند این مادر با نفرین و لعنت به رجوی می گوید این چه طور مبارزه ای است که باید از خانواده ات بیزار باشی و خانواده را کانون فساد بدانی. مگر همان فرزندانی که رجوی در اسارت خودش دارد در دامن همین مادران بزرگ نشده اند پس چرا رجوی این قدر از خانه و خانواده می ترسد. این مادر ادامه می دهد شما را به خدا قسم می دهم اگر ما مُردیم شما به بچه هایم بگویید که آنها به ما پدر و مادرها خیانت کردند. حالا که دخترم مهناز رفته آلبانی نمی دانم چرا با من یک تماس تلفنی نمی گیرد من و پدرش در ایام عید منتظر بودیم حداقل او که رفته آلبانی با ما تماس بگیرد آلبانی مگر کشور آزادی نیست؟! مگر اونجا تلفن ندارند. نمی دانم شاید چون برادرش مسعود با او نیست می ترسد با ما تماس بگیرد. چرا که اگر ما بگوییم گوشی را بده به مسعود خوب مسعود که در لیبرتی است. خدا لعنت کند رجوی را، چرا این خواهر و بردار را ازهم جدا کرده است. باور کنید گاها این قدر پدرش ناامید می شود که حتی یارای رفتن برای گرفتن یک نان از نانوایی سر کوچه مان را ندارد. اَجرِ شما با خدا و امام حسین که تلاش می کنید ما خانواده ها را با مطلع کردن از عزیزانمان، از نگرانی در بیاورید و ما را به بازگشت آنها به دامن خانواده امیدوار نگه دارید از اینکه شنیدم باز یک نفر دیگر به مشهد برگشته خیلی خوشحال شدم امیدوارم یک روز مهناز و مسعود هم به خانه برگردنند.
تا کی باید چشم انتظار باشیم. بازهم خدا این رجوی را لعنت کند راستی اگر امکانش باشد می خواهیم این آقایی که برگشته را ببینیم تا شاید کمی از غم و اندوه دلمان کم شود واقعا از شما متشکریم و همیشه به عنوان یک مادر برای شما دعا می کنم. خدا نگه دار شما باشد.
رضا بهروزی