از یادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت دوازدهم

اعمال ننگین مسعود رجوی هرگز ازخاطرم نمیرود!
شروع انقلاب درونی و بند ها:
هر موقع سازمان در یک مشکل تشکیلاتی قرار می گرفت برای جلوگیری از جداشدن نیروها یک بحثی را با عنوان بندی از انقلاب ایدئولوژیکی مطرح می کرد. دراینجا سعی دارم شروع طرح انقلاب درونی سازمان را تشریح کنم.
 در سال 1363 سازمان به جهت شکست در فاز مسلحانه علیه جمهوری اسلامی ایران و ناکام از اجرای ترور های کور در کشور با شکستی استراتژیک روبرو شد و برای پوشش این موضوع دست به یک باصطلاح انقلاب ایدئولوژیک درونی زد. ابتدای اجرای این موضوع با طلاق مریم قجر عضدانلو از مهدی ابریشمچی آن هم از نوع سه طلاقه و ازدواج با مسعود رجوی آغاز گردید. این اتفاق را مسعود انقلاب درونی در سازمان مجاهدین خلق نام گذاری کرد. البته این زمانی بود که فیروزه بنی صدر همچنان جایگاه همسری مسعود را داشت. سازمان تلاش داشت به فیروزه القاء نماید همچنان بعنوان یک همسر عادی می تواند در همسری مسعود باقی بماند. ولی بعد از مدتی و به واسطه انتقال مسعود و اعضای سازمان به عراق، بنی صدرتصمیم گرفت از شورای ملی مقاومت خارج شود و طبیعتاً فیروزه نیز از رجوی طلاق گرفت. به گفته یکی از هواداران که در آن زمان در فرانسه بسر میبرد، علت طلاق فیروزه از مسعود، مریم عضدانلو بود چون مریم رئیس دفتر مسعود بود، وبه دلائلی توانست زیر پای مسعود بنشیند و فیروزه را از چشم مسعود بیاندازد.
بعد ازاخذ طلاق مریم از مهدی ابریشم چی، مریم و مسعود کار ایدئولوژیکی سازمان را شروع کردنداین همان کار ایدئولوژیکی که آغاز تشدید فرقه گری توسط مسعود ومریم بود که فاز بروز کردن ایدئولوژی سازمان هم گفته می شد  و در این فاصله برای اینکه دهن مهدی هم بسته بماند مینا خیابانی خواهر موسی خیابانی را با حداقل 25 سال اختلاف سن!! به عقد و ازدواج او در آوردند و این ازدواج یک وصلت معمولی نبود چون از خواهر موسی می ترسیدند که اگر با کس دیگری ازدواج کند ممکن است در درون سازمان انشعاب بوجود بیاورد.  برای اینکه در درون تشکیلات صدای مخالفی علیه ازدواج مریم و مسعود شنیده نشود گفته شد  که این طلاق و ازدواج برای شناختن رهبری نیاز بود و این زمینه را برای مسعود فراهم کرد تا به یک تبلیغات جدید دست بزند، آن هم طرح به رسمیت شناختن حقوق زن در سازمان!!. به بیان دیگرسازمان می خواست با هم ردیفی مریم و مسعود نشان دهد که زن در نقطه رهبری قرار گرفته است.  از اینجا بود که مشکلات از نوع خاص اش تشکیلات را به سمت دیگری سوق داد و در سال 65 مسعود،  مریم را به منطقه یعنی عراق  فرستاد تا اینگونه به نیروهای سازمان القا شود که همسر رهبری در کنار آنان است و چون او  همردیف مسعود بود به نوعی می شد گفت رهبر درکنار نیروهاست و می خواستند به این ترتیب ازدواجهایی از این نوع را، در درون تشکیلات به وجود بیاورند و برخی مشکلات را حل کنند. در سال 65 مسعود از فرانسه اخراج و وارد عراق شد و بعد از حضور درعراق شروع به ساخت پایگاههایی همانند اشرف در نقاط نزدیک مرز ایران کرد و عملیاتهای مختلفی برای اثبات درست بودن طلاق و ازدواج خود، علیه ایران در کنار ارتش عراق انجام داد و این باعث شد که صدام ادوات و سلاح های نظامی  بیشتری در اختیار سازمان قرار دهد، این عملیاتها را عملیات گردانی نامیدند و هدف از بین بردن نیروهای ایرانی بود.
سال 65  که مسعود رجوی از کشور فرانسه اخراج شد و توسط یک هواپیما به عراق آمد درموقع خداحافظی  ازفرانسه شعار " میروم تا درکوهستان آتش بپا کنم" را سرداد.
تا قبل از آن مقر این گروه در منطقه کرد نشین بود اما بعد از برسمیت شناختن مزدوری مسعود توسط صدام در 50 کیلومتری بغداد یک مقر دائمی که قبل از آن مقر آموزشی نیروی هوائی عراق بود و قبل از آن هم مقر زندانیان سیاسی در زمان استعمارگری انگلیس بود و هنوز هم چند قلعه در آنجا از آن زمان باقی هست به مسعود داده شد. اما بخش دیگری از این کمپ که توسط رجوی اشغال شد مربوط به روستاهای اطراف قرارگاه بود که بعد از اشغال قرارگاه  آنها راهم  تصرف کردند و این کمپ بعد از آمدن مسعود به عراق کمپ اصلی شد و بقیه، مقرهای فرعی نامیده می شد که هر کدام از مقرها  در یک سرفصل توسط صدام به رجوی اعطا شده و هر کدام یک ماجرا دارد. به عنوان مثال: قرارگاه اشرف هدیه صدام به مسعود به خاطر عملیات های گردانی و ورود ایشان به عراق بود. هدیه قرارگاه کوت به خاطر عملیات های چلچراغ و آفتاب بود و قرارگاه جلولا , یکتا , بدیع زاده و باقرزاده به خاطر عملیات کردکشی در عراق بود و اینطور مسعود آنها را دریافت می کرد و البته اینها را صدام به خاطر احسان پدرش به مسعود هدیه نکرده است.
بقیه قرارگاهها راکه در استانها بود به خاطر ایجاد رعب و وحشت در میان مردم آن منطقه داده بود. مثلاً: قرارگاه همایون , موزمی , حبیب ,پارسیان.
اینها دو کار انجام می دادند , یکی حضور در وسط پادگان که ارتش عراق  قادر باشددر داخل فیلق ها جلوی شورش را بگیرد و کار دیگر تردد خودروهای رزمی در منطقه با نام مانور و گشت، اهالی منطقه را به وحشت می انداخت و اینطور جلوی حرکت مردمی هم گرفته می شد.
مسعود در زمان خروج که گفت می روم آتش  برپا کنم، دراصل برای سرکوب ملت عراق بود. شاید برای بعضی سوال پیش بیاید که چطور صدام توسط رجوی جلوی شورش در ارتش و مردم را گرفت و این یک گروهی بود که توان آن را نداشت که با مردم مقابله کند اما این را باید بدانند که با تعداد نفرات کم و با استفاده ازتاکتیک جابجایی , درهر شهر وضعیتی برپا می کرد. مثلاً هر 2 ساعت یک اکیپ با 3 الی 4 خودرو که هر کدام دارای سلاح دوشکا , بی ,کی ,سی, دو لول که روی آنها سوار بود از وسط شهر رفت و آمد می کرد , تصور کنید این امر برای مردم عادی چه پیامی دارد و یا در پادگانهای ارتش شما یک مرتبه 40 الی 50 زرهی یک نیروی دیگرآورده شود. در آنجا فرماندهان ناراضی که وجود دارد چه فکری می کنند؟ آیا آنها اگر طرح کودتا داشته باشند جلوشان گرفته نمی شود؟  با این خوف که یک نیرویی آمده که مستقیماً به استخبارات وصل است و آیا این برای مهار  خود نیروهای عراقی نیست؟
به هر حال رجوی با این کارها توانسته بود که در عراق برای خود یک جایگاه ویژه ای در نزد حاکمان پیدا کند و مهره سیاسی اینها هم این بود.
 همه فکر می کردند یک گروه به نام سازمان مجاهدین که دارای ارتشی به نام ارتش آزادی بخش می باشد که در مرزهای ایران حضور دارد و با………خبرسازی می کرد و در درون تشکیلات که حرف اصلی من روی این  مسئله می باشد  که رجوی مثل رهبران سایر فرقه ها  در درون مناسبات حکومت می کرد. چطور؟
تا وقتی که آتش بس بین ایران و عراق امضا نشده بود رجوی سعی داشت بطور ظاهری در درون مناسبات مثل گروه های دمکراتیک عمل کند و این کار برای رجوی یک نقطه ضعف بود چون نمی توانست جلو ریزش ها را بگیرد و فقط می توانست با وعده و…..آنها را نگه دارد اما بعد از آتش بس و عملیات فروغ جاویدان رجوی با نشست های انقلاب که بحث های تنگه و توحید بود (شناخت رهبرمعنوی).
رجوی با ایجاد رعب و وحشت  کمی جلوی ریزش را گرفت. اما وقتی که عراق به کویت حمله کرد و مسعود هم در آن حمله خدمت بزرگی برای دولت صدام انجام داد در مناسبات بعد از این، فرقه گری به اوج خود رسید و اگر خاطرات آن موقع بعضی از جداشده ها را نگاه کنید و یا خوانده باشید می بینید که چطورافراد ناراضی در زندان های انفرادی نگه داشته می شد و به آنها با مجبور کردنشان به تماشای  نوار های تصویری مخصوص مغز شویی فشار می آوردند!
ادامه دارد
 

خروج از نسخه موبایل