چرا مریم رجوی تا سر حد بی آبرویی با نتانیاهو همگام می شود؟

جای شگفتی نیست که جملات و سخنرانی های مریم رجوی، رهبر خودخونده سازمان مجاهدین خلق، همواره حاوی بدبینانه ترین و سخیف ترین واژه ها علیه جمهوری اسلامی بوده است اما در جریان مذاکرات هسته ای ایران و شش قدرت جهانی و بحث ها و تحلیل های حول این موضوع، مواضع مریم رجوی بسیار رنگ و بوی شبیه اظهارات نخست وزیر اسرائیل داشت.

چنانچه نتانیاهو هرگونه توافقی با ایران را " بد " می داند و پس از توافق اولیه ی پایان ماه مارس تنها واکنشش نگرانی و هراس افکنی است، مریم رجوی هم تنها راه حل هسته ای را سرنگون جمهوری اسلامی می خواند.

نتانیاهو این توافق را موجب به خطر افتادن موجودیت حکومت خود دانست و مریم رجوی اظهار کرد که شش قدرت  جهانی باید ایران را وادار کنند که تمام سایت های هسته ای خود را برای همیشه تعطیل کند و از نظر وی این کار با وضع تحریم های ظالمانه و حمله نظامی علیه ایران میسر است.

موضع رژیم اسرائیل و چرایی دشمنی اش با ایران که روشن است، اما خیانت و کینه ورزی عمیق مجاهدین خلق علیه ایران ناشی از چیست؟

شاید سابقه ی درگیری های میان جمهوری اسلامی نوپا در سال های آغازین پس از انقلاب با سازمان مجاهدین خلق و در پی آن دستگیر و زندانی شدن و بعضاً اعدام اعضای مجاهدین، این موضوع را به ذهن متبادر کند که دشمنی مجاهدین خلق با جمهوری اسلامی چندان هم دور از ذهن نیست اما تخاصمات میان حکومت جمهوری اسلامی و  تشکیلات مجاهدین خلق هرگز دلیل نمی شود که این سازمان همواره با بی رحمی تمام خواستار دشوارترین سرنوشت ها برای هم وطنان خود باشد.

گذشته از سال های مزدوری مجاهدین خلق برای صدام حسین در نقش "ارتش خصوصی" و بازوی جاسوسی و تروریستی او علیه ایران، کینه ی کنونی مجاهدین علیه مردم ایران قابل بررسی است.

تلاش مجاهدین خلق برای بهره برداری از شکاف ایجاد شده میان ایران و غرب بر سر مناقشه ی هسته ای، با فعالیت لابی هایش و هزینه کردن میلیون ها دلار در کنگره برای وضع تحریم  های بیشتر علیه حکومت ایران– که مستقیماً حیات مردم ایران را اهداف قرار می دهد–، همراه می شود نه برای این که سازمان و رهبر ناپدید شده اش نقشی در آینده ی ایران و صحنه ی سیاسی ایران دارد بلکه برای این که بقای تشکیلات رجوی مبتنی بر شکاف و دشمنی هر چه بیشتر میان ایران و غرب است.

از آن ارتش خصوصی صدام، نه سلاحی مانده است و نه پادگانی و نه خود "صاحب خانه" یعنی شخص دیکتاتور سابق عراق، بلکه بقایایی آواره در کمپ موقت لیبرتی مانده که هر روز از شمارشان کاسته می شود. (اعضای لیبرتی که تحت فشار شدید فضای انزوا و خفقان فرقه ای هستند در صورت موفقیت اقدام به فرار می کنند و یا توسط سازمان ملل به آلبانی منتقل می شوند.)

درماندگی سران سازمان ناشی از سیر قهقرایی تشکیلات در چند سال اخیر، آن ها را به سوی سوء استفاده از هر نوع شکاف میان ایران و امریکا سوق می دهد، هر چند که ماهیت فرصت طلب فرقه ی رجوی تنها به این سال های اخیر ختم نمی شود و طی سی سال گذشته همواره رویکرد اساسی رجوی در مقابله با همه ی چالش ها بوده است.

برای نمونه، هم نوایی مجاهدین با دشمنان مردم ایران، بار دیگر در جنگ یمن خود را نشان می دهد چنانکه رسانه های سازمانی شادی خود از دخالت عربستان در ماجرای یمن و درگیری احتمالی ایران و عربستان سعودی را نمی توانند پنهان کنند. به علاوه مخالفت جمهوری خواهان کنگره ی امریکا با توافق لوزان و کارشکنی آن ها در دیپلماسی دولت اوباما باعث بسی مسرت برای مجاهدین خلق شده است.

 ذات اپورتونیست ها ایجاب می کند که همیشه طرفدار گروه قدرتمندتر باشند. برای مجاهدین بهره جویی از هر زمان و فرصت برای رسیدن به مقاصد و حفظ منافع فرقه و به کار گیری رویکرد مشروع و غیرمشروع امری طبیعی است اما این بار همه ی منافع و مقاصد فرقه ی رجوی خلاصه می شود در حفظ بقای فرقه.

مزدا پارسی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا