سمیه جان عزیزم من هم مانند پدران و مادران آواره در عراق دلتنگم خسته ام و تنها به لطف خدا امید وار اخبار را پی گیری میکنم به انتظار شنیدن خبر خوشم احساس آنان که در عراق هستند را درک میکنم چرا که بارها و بارها پشت دروازه های اردوگاه لعنتی اشرف بوده ام چه لحظات بدی چه انتظار سخت و کشنده ای چه غربت غیر قابل باوری این خاک لعنتی عزیزان مان را اسیر خویش نموده نه باورم این نیست به خاک پاک خدا در هر کجای دنیا سجده باید کرد این رجوی خائن عزیزان مان را به جرم آزاده خواهی و ساده دلی فریفتی و اسیر شان نمودی
خداوندا تو شاهدی که چه بر روز ما آوردند این از خدا بی خبران و خداوندا تو داوری کن و تو مارا یارو یاور باش
سمیه جان دلم نیامد که برایت درد دل نکنم دلم شکسته مث همان روزها که من و مصطفی مجبور شدیم در روزهای حمله ی آمریکا به عراق تو و محمد را بگذاریم و برویم من سال هاست بی تو دردی دارم بی پایان غمی بی انتها و دلتنگی های تمام نشدنی
برای پدران و مادران عزیز حاضر در عراق دعا میکنم خدا میداند که دلم با آنان است
دخترم تو هم دعاکن میدانم غصه میخوری مهربانم امیدوارم که خداوند کمک تان کند تا درهای این زندان لعنتی را بگشایید و به آغوش خانواده هاتان برگردید
من حمایت و همراهی خودم را با این عزیزان اعلام نموده و با آنان همراهم تا پای جان
تا روزی که به خانه برگردی آرام نخواهیم نشست
مادرت محبوبه حمزه