شمارش معکوسی که دق مرگتان میکند!
شمارش معکوس بنا برنامش ونیز کاربردی که این واژه دارد شامل ثانیه ها ودقایق است. اما کار برد این واژه ازطرف فرقه ی رجوی، مانند اغلب کارهای این باند که لزوما وهمواره باید غیر عادی باشد، اینجا هم چیز دیگری است وتو گویی که این شمارش تا بی نهایت وتا ابد ادامه خواهد داشت ومن وشما عمر نوح هم داشته باشیم، نتیجه ای ازاین شمارش نخواهیم گرفت!! این شمارش معکوس ادعایی فرقه ی مخرب رجوی از32 سال شروع شده وکار هنوز درجایی بند نیست ونسل ها باید بوجود آید و بازهم تداوم این شمارش معکوس را شاهد باشند!
درهر صورت، آقای شهیاد احسانی ناطق بعنوان یکی دیگر از اصحاب مسعود رجوی، دست بقلم برده ودرتکرار مکرراتی که ازفرط دیدن وشنیدن به آلت تهوع تبدیل شده، مطلبی با عنوان " «شمارش معکوس برای سرنگونی» نوشته و دررسانه های مجازی مافیای رجوی درج کرده است که طی آن مینویسد:
" دستاوردهای رژیم ملایان حکومت غیر قانونی بر ایران است ".
بارها باین هموطنان یاوه گو توضیح داده شده که درعالم جامعه شناسی چیزی بنام رژیم آخوندی نداریم وبراثر تعاریف کم وبیش جهانشمول، از سیستم های دوران تاریخ بشریت با عناوین: جامعه ی ابتدائی واولیه ی اشتراکی، جامعه ی برده داری، فئودالی وسرانجام سرمایه داری و توسعه یافته تر آن- سرمایه داری انحصاری (امپریالیزم)- نام برده شده است که صدالبته جوامع بشری وکشورهای گوناگون این سیستم ها را با تفاوت هایی که حاصل خودویژگی هریک ازآنهاست، با تفاوت هایی تجربه کرده ویا میکنند!
بدین ترتیب تعریف شما ازسیستم حکومتی ایران، چیزی من درآوردی وفارغ از پذیرش علوم اجتماعی بوده که نتایج این تحلیل ونامگذاری شما، صدماتی است که بخود وجامعه وارد کرده وانسان های زیادی را در آزمایش این نظریه ی دور ازعلم، به کشتن داده ویا بیچاره کرده اید!
شما نمیتوانید تعریفی ازرژیم ملایان بدهید که طبق آن بتوانید، مناسبات موجود درایران ودرهمه ی عرصه های زندگی بشری را توضیح بدهد.
دیگر اینکه به نحوه ی به حکومت رسیدن تعدادی ازروحانیت که خوب توجه شود، مشاهده میگردد که این مسئله حاصل توازن قوای موجود درایران 1357 بوده ودرهر نوع انتخابات دموکراتیک وآزادی که درآن موقع بعمل میآمد، نتیجه ای خیلی متفاوت تر با آنکه عملا اتفاق افتاد، بدست نمیآمد.
بدون توجه به خوبی وبدی قضیه واینکه ما خوشمان بیآید یانه، باید قبول کرد که درآن شرایط، اکثریت قاطع مردم اعتماد بیشتری به روحانیت کردند وآنها را به رهبری انقلابی که آغاز کرده بودند، برگزیدند!
اگر مردم دراین انتخاب خود اشتباه کردند، چرا باید این منتخبان آنها مورد ترور وسوء قصد قرار گیرند که شماها کردید؟! حاکمیت نسبی روحانیت، معلول اوضاع اجتماعی- سیاسی زمان بود وشما بدون کنکاش وبررسی علل، معلول را به زیر سئوال ورگبار مسلسل هایتان قراردادید که نتیجه ای برای شما نداشت واگر داشت، دور شدن هرچه بیشترتان ازمردم بود!
شرط عقل آن بود که شما ودیگرانی که معتقد بودید مردم درانتخاب خود اشتباه کرده اند، این مسئله را با حوصله و بطورتدریجی با آنها درمیان میگذاشتید که ازراه رفته برگردند واگر هم بر نمی گشتند، باید این شعور را میداشتید که بخود بگویید هنوز دوران پذیرفته شدن شیوه های حکومتی مورد نظر شما نرسیده وچاره ای جز اتخاذ سیاست های صبر وانتظار وروش های مسالمت آمیز وبسیار محتاطانه نداشتید که اگر داشتید، این امکان وجود داشت که ازطرف حکومت جدید، مورد تحمل قرار بگیرید.
اما ناشکیبایی شما وحرص و ولعی که برای کسب قدرت نشان میدادید، جبرا شما را درقهر وتقابل با حکومت واکثریت مردمی که آنرا قبول داشته وازآن خود میدانستند، قرار داد واین تصمیم شما آنقدر نابخردانه بود، که درزمان ضعف دستگاه های امنیتی وانتظامی حکومت جوان وبی تجربه، خانه های تیمی تان با همکاری همین مردم کشف ومتلاشی شد!
این واقعه نشان داد که نمیشود بازور فشارهای سیاسی وسرانجام نظامی گروهی ازنوجوانان وجوانان کشور که راه شما را براثر غلبه ی احساسات جوانی بردرک تاریخی وسیاسی، انتخاب کرده بودند، مردم وحکومت – خوب یا بد- مورد تایید آنها را به عقب نشینی وادارد!
حالا این حکومتی که ازطرف مردم پذیرفته شده بود، دارای قدرت زیادتری نسبت به دهه ی 60 دارد وبرعکس، شور و شوق جوانی گذشته که شما را به وجد آورده ودچار اشتباه درمحاسبه کرد، وجود ندارد وبنابراین اگر قرار است این حکومت سرنگون شود، حتما ازراه های غیر ازراه شما وبدون تاثیر ودخالت شما خواهد بود.
شما ازنظر عملی وتئوریک، نیروی حساب شونده درایران نیستید و بهترین توصیه ی من به شما هموطنان این است که اگر نمیتوانید خود را ازچنگال رجوی ها خارج کنید، لااقل فشار آورید که این رهبران خودکامه ی شما، ازجهنم عراق دورتران سازند!
شما که همواره صحبت از عزم تان برای آزادی کرده و اینطور مینمایانید که ازجان خود هم نمی ترسید، چرا عملا گامی درآزادی خود برنمی دارید؟ چرا دراین مورد مبارزه ای درکار نیست و تمام ادعا ها درحد شعار باقی میماند؟
انسان اسیر درچنبره ی استبداد فرد خودشیفته ای مانند رجوی که گامی برای گسستن این زنجیر اسارت بر نمیدارد، چگونه میتواند مدعی آزاد کردن ما مردم ایران ازدست ملایان بشود؟!
نوید
چرا کسی به فکر ما پدر و مادرا نیست