به جرائت می توانیم بگوییم فروپاشی سازمان تروریستی وبیشتر فرقه ای مجاهدین با اخراج مسعود رجوی در سال 1365 از کشور فرانسه کلید خورد که علناً اعلام کرد که من به بغداد می روم تا آتش در کوهستانها بیافروزم واوکه به عراق آمد عملیات چندی انجام داد اما در زیر نظر فرماندهی سپاه دوم عراق که آن موقع عزت ابراهیم بود.
امروزهم در نبود حمایت های عراق به عربستان رو آورده ومثل سال 65 که در اوور با طارق عزیز قرارداد بست، امروز هم در سال 94 همسرش با سفیر عربستان قرارداد همکاری را علنی کرد واین بدان معنی است که اینبار در شرایط پایان راه پناه به عربستان آورده است واین است که به جرانت می گویم که درایران پایگاه مردمی ندارد و برای حفظ ونمایش خود دست به اعلام همکاری با عربستان را زد!
30
اصلا برای ماها که در آن زمان از خانواده ای هوادار بودیم سنگینی خاص را به لحاظ فکری ایجاد نمود، مگر چی شد.
یکی از بچه های هوادار بنام شهرام آنروزها (اردیبهشت 1360) در تبریز بمن گفت من باتوجه به سابقه کار رزمی از قسمت محلات به یگان ضربت سازمان منتقل و معمولا این روزها در حوالی چهارراه شهناز تبریز عصرها حساب حزب اللهی ها را میرسیم .
پس معلوم میشود رجوی حتی با آن افاضه کلام هایش در بحث تکامل نیز پایبند نیست وشرایط اجتماعی حتی با فرض اصالت داشتن مشی مسلحانه آمادگی چنین اعمال جنونانه ای را نداشت.
علیرغم اینکه یکسال و نیم قبل رهبر انقلاب از عموم مردم خواسته بود همگان اسلحه های خود را تحویل مسئولین نظامی بدهند، ممانعت سازمان با این اقدام عملا به شیطنت های درونی رهبری فرقه برمی گشت که رویاهای خائنانه در سرمی پروراند. همان دورویی و نفاق که از دانشجویان خط امام برای تصرف دژامپریالیسم امریکا درتهران حمایت میکرد و حتی دوروز بعدش در تبریز محل کنسول گری امریکا را به تصرف خود درآورد تا از تبلیغات کذایی آن منتفع شود!
30 خرداد سال 1360 در پی تحلیل نادرست سازمان ازتوازن قوا طرح ریزی گردید.
موج های ترورهای کور که شامل عموم مردم و پاسداران و مسئولین دولتی میشد به واسطه شرایط روزهای اول انقلاب و سطح پایین حفاظت های امنیتی هرچند روز اجرا میشد. خیلی از ترورهای کور که به عملیات مهندسی معروف شده بود فقط براساس مشاهدات گشت های موتورسیکلت دونفره مجاهدین قناعت نمودن به شکل ظاهری افراد، بی آنکه شغل و اسم فرد حتی چک شود تحقق می یافت. سازمان نفرات محصل کلاس های دوم نظری وپایین تر از آن را که بنده در سال 1360 درزندان تبریز از نزدیک رویت شان کرده و با آنها بحث و گفتگو هم داشته ام و یا بالاتر از آن که در نهایت دیپلم داشتند را به این کارزار ضد ملی و گناه آلود کشاند. واین مصادف با سالهایی بود که نظامیان ایران در جبهه های نبرد با صدامیان می رزمیدند و در زمان مرخصی ودر کنار خانواده شان مورد ترور مجاهدین ضد خلق قرار می گرفتند.
حال سازمان درادامه همان انحرافات اولین خود در صحنه انقلاب ایران به انتهای کج راهه فعلی رسیده که به دعوت و حضور فلان ریئس سابق سازمان سیا در 10 سال پیش در همایش های 150 نفره اش می نازد و با اطلاع از اینکه هیچ پایگاه استراتژیک مردمی را دارا نیست با اقدامات درسطوح بالای دولتها و آنهم با چنین سوابقی در صدد ضربه زدن به میهن مان ایران می باشد. و اینک در ایام فرارسیدن چنین روزی ما اعضای سابق مجاهدین به کرده های واقعا شرم آور خود در قبال سرنوشت بسیار مهم ایران مان در آن سالها پشیمانیم ودر مقابل همگان سر تعظیم فرور می آوریم.
این از بابت ترس یا فرومایگی نیست بلکه از این بابت است که درک کردیم در آن روز گار ما فریب خوردیم سازمانی که وظیفه ی خود را دفاع از مردم ایران می دانست اما از همان مردم ایران تعدادی ترور شده وتعدادی اسیر داده اند!
کسانی که اسیر داده اند، امروزه وقتی به ملاقات فرزند خود به عراق می روند، به همان خانواده که رجوی می گفت آنها ارتش دوم ما وپایگاه اصلی مریم درایران است امروزه به آنها مارک نیروی قدس، وزارت اطلاعات، مزدو و… می زدند.
این عاقبت یک سازمان با ساختار غیر دموکراتیک است که امروز با این نوع کلمات بی ربط به استقبال خانواده ها می رود!
دیر نیست روزی راببینیم که خود اعضاء وهواداران نیزشامل این فحاشی شوند وبگویند آنهاهم مزدو هستند!
فرید