قدیم ها در زمان شاه، مجاهدین اولیه که می خواستند عملیاتی انجام بدهند اگر رهگذری رد می شد و امکان اسیب رسیدن به وی می رفت، مجاهدین تا حد دستگیر شدن، حرمت جان ان شهروند را نگه می داشتند.
من و دخترم حوریه، روز جمعه همراه با وکیل فرانسویمان برای درخواست دیدار با دخترم سمیه که در زندان اشرف و لیبرتی رجوی بسر می برد، به اورسورواز – پایگاه نظامی مجاهدین در حومه پاریس رفتیم.
بعداز مدتی ده ها تن از ماموران رجوی به من و حوریه حمله کردند. و مار ادر جلوی چشم پلیس زدند. پلیس یکی از انها را که با ضرب حوریه می خواست دوربینش را بدزد، دستگیر کرد. ما را هم با امبولانس به بیمارستان منتقل کردند و بعد هم پلیس پرونده ای تشکیل داد و دوربین را از ما برای تکمیل پرونده گرفت.
مافیا که به بی رحمی در سراسر دنیا معروف شده اند به زن و بچه ها کار ندارند. ولی رجوی از مافیا هم بدتر است. رجوی و مانند شمراز بریدن سر مخالفان سازمان و خانواده هایی که تنها خواستشان در این سالها دیدار بدون حضور مامور امنیتی رجوی با عزیزانشان در پایگاه اشرف و لیبرتی هست، نیز ابا ندارد.
مسعود رجوی می داند همانگونه که ان موقع برای ازادی سمیه، به توصیه مسولان سازمان اقدام به خود سوزی در پاریس برای ازادی مریم رجوی کردم، الان هم برای ازادی سمیه از زندان رجوی، انقدر در جلوی اورسورواز می مانم یا رجوی خودش را نشان دهد یا دست سمیه را در دست من وحوریه بگذارند.
من یک پدرم. پدری که ثابت کرده است برای ازادی فرزندانش از دادن جان نیز دریغ ندارد. دوبار دم در اشرف سعی کردید من و همسرم را بدزدید، با کمک نیروهای امریکایی محافظ اشرف، نجات پیدا کردم.در کانادا تهدید به مرگم کردید، از مرگ نهراسیدم.
من رجوی نیستم که مصطفی را در تهران و بعدا در اشرف گذاشت و خودش به جای امن رفت. من مصطفی محمدیم نه مسعود رجوی. من یک کارگرم.