مسعود جان. یادت هست خیلی پیشتر آشنایم بودی وخصوصا سال 1378 درقرارگاه همایون العماره عراق وقتی فرمانده یکانت تنبیه وتحت برخورد وبنگالی شده بود. تو و دوستانت یکان مخابرات موقتا کارهایتان را با من دنبال میکردید ودرآن دوران چقدرباهم بگووبخند داشتیم وازمشکلات وسختیهای تشکیلات بسته رجوی گله مند بودی. ازدو فرزند برومندت حرف میزدی و یواشکی میخواستی اشکهایت را ازمن مخفی کنی!؟.
یادت هست ازنگاه تشکیلات سیاه رجوی آنقدرضعیف وناتوان وبریده می نمودی طوری که من را وادارمی کردند که درکارمخابرات وسیم کشی تلفن صحرایی درگرمای سوزان العماره کوبل توبشوم شاید که نتوانی درخلوت وتنهایی ات به زن وزندگی خصوصا به فرزندانت بیندیشی!؟
حال بعداز27 سال اسارت چه شده است که به اسم تومطلبی درسایت شان درج کردند تا تورا درمقابل خانواده خصوصا فرزندانت قراردهند وتلاش کنند مثلا بخواهند با این موضعگیری منتسب به تو پلهای بازگشتت به کانون خانواده ات را خراب کنند!؟
راستی خودت میدانی که تیترمطلب منتسب به تو” چه کسی مدافع زندگی است؟ ” می باشد!؟ راستی خبرداری که یکی ازفرزندانت خود داوطلبانه با مشقات زیاد به جانب عراق ولیبرتی طی طریق کرد تا تورا درآغوش بکشد!؟
ازقول تونوشته بودند که خیلی دوست داشتی درمسند یک معلم ودبیرتدریس کنی! غصه نخورالان دوفرزند برومندت به همت مادرصبور و سخت کوششان آنچنان پله های ترقی را یکی پس ازدیگری طی کردند که با اخذ لیسانس وفوق لیسانس بسا بالاترازآنچه درآرزویت بود ؛ با افتخاردرمملکت خودشان صعود کردند.
رجوی با به اسارت کشیدنت دریک دستگاه مخرب کنترل ذهن تورا ازهمه چیزت دورکردند ازجمله کانون گرم وپرمهرخانواده ات. با توجه به شناختی که ازتودارم برایم بوضوح مشخص است که می فهمی رجوی مدافع زندگی نیست بل مخالف است با یک زندگی شرافتمندانه وهرآنچه مهرومحبت وعشق وجاودانگیست.
آنکس که مدافع زندگی است کسی نیست الا همسر جسور و بردبار و سختکوش و دو دلاور مرد که الان درنبود پدربه نیکی عصای دست مادرشده اند.
آنکس مدافع زندگی است که شرافت دارد وغیرت ومسول است ودلسوزخانواده با وجود همه مشکلات وناملایمات زندگی. اندک تامل کن وبیشک مدافعان واقعی زندگی را به درستی خواهی دید وخواهی شناخت وآنگاه با یک ” نه ” قاطع به رجوی بسوی شان عاشقانه پرخواهی کشید.
مسعودجان. درآخرمیخواهم چنانچه رجویها بگذارند وبخواهند به دستت برسد یک هدیه ارزشمند به تو بدهم و آن تصاویرهمسر و فرزندانت است که در پاییز1393 با افتخار ملاقاتی با آنان درمسافرت به مازندران داشتم. با نگاه کردن به تصاویرآن عزیزان که بوی عشق و زندگی میدهند آرزومندم به خود آیی.
پوراحمد