ارتباط و همکاری با سرویس های اطلاعاتی غربی، عربی
رجوی از همکاری با دستگاه اطلاعاتی ساواک تا سیا و موساد و استخبارات و…
اولین همکاری فرقه رجوی با دستگاههای اطلاعاتی را می توان در دستگیری مسعود رجوی رهبر فرقه تروریستی مجاهدین و لو دادن همکاران خود و کشیدن کروکی محل اختفای آنان و دادن این اطلاعات به ساواک دانست.
مسعود رجوی در زمانی که در زندان اوین توسط نیروی ساواک بازداشت شده بود هفته ای یکی دو روز در اتاق بازجویی، جزوات و تغییر مواضع سازمان را برای آنها تحلیل می کرد و به آنها می داد. مسعود رجوی در طی چند سال اقامت در زندان، همواره به عنوان مشاور ساواک، به آنها در مورد برخورد فکری و سیاسی با مبارزین، راهکار ارائه میداده است.»
اما اولین پرونده جدی جاسوسی فرقه رجوی، تنها چند روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در اسفند 57 گشوده شد که از ارتباط فرقه رجوی با جاسوسان روس پرده برداشت که یکی از جاسوسان پرنفوذ K.G.B در ایران با نام مستعار «سیکو» شناسایی گردید.
محمدرضا سعادتی که به تعبیر خسرو تهرانی حتی از موسی خیابانی نیز به مسعود رجوی نزدیک تر و به عنوان نفر دوم فرقه رجوی شناخته می شد، در شرایطی دستگیر شد که سازمان متبوع وی تلاش می کرد به عنوان سازمانی انقلابی در میان جامعه شناخته شود و توانسته بود در برخی ارکان نظام نیز نفوذ کند.
محمد رضا سعادتی فرزند سید علی به سال 1323 در شیراز و در خانواده ای کم بضاعت به دنیا آمد. پس از طی تحصیلات ابتدایی و متوسطه در سال 1341 با رتبه دوم و بورسیه دولتی در دانشکده فنی دانشگاه تهران پذیرفته شد و در سال 1345 در رشته مهندسی برق فارغ التحصیل شد و به سربازی رفت. پس از پایان خدمت وظیفه در سال 1347 وارد کارخانه ذوب آهن اصفهان شد و سال بعد به دایره مهندسی ستاد نیروی هوایی منتقل شد و دو سال و نیم در آن مرکز به کار پرداخت. همزمان با کمک برادران جلال زاده، شرکتی تحت عنوان نولکو را به ثبت رساندند و از طریق جلال زاده با مهدی رضایی آشنا شد و به عنوان سمپات به همکاری با فرقه مجاهدین پرداخت.
سعادتی از جمله کسانی است که از ضربه شهریور 1350 ساواک به سازمان مجاهدین در امان ماند اما در اردیبهشت 1351 در پی دستگیری مهدی رضایی، سعادتی به همراه همسرش ناهید جلال زاده دستگیر شدند. سعادتی به حبس ابد محکوم شد و در زندان به کمون مسعود رجوی پیوست و به سید سیکو مشهور شد.
سعادتی در 22 آبان 1357 از زندان آزاد شد و 23 بهمن، زمانی که فرقه مجاهدین طی اطلاعیه ای علنی اعلام وجود کرد، در جمع کادر مرکزی 15 نفره آن قرار گرفت. همچنین به عضویت هیئت مدیره شرکت نولکو بازگشت که شرکتی برای پوشش فعالیتهای این فرقه بود. وی در کنار این امور، طبق اقدامی برنامه ریزی شده به فعالیت در دادستانی انقلاب تهران نیز پرداخت.
در این دوره بود که با مأموران شوروی ارتباط گرفت اما خیلی زود لو رفت و هنگام در اختیار گذاشتن پرونده سر لشکر مقربی به ولادیمیر فنسینکو (دبیر اول سفارت شوروی) در شرکت نولکو در 6/2/1358 دستگیر شد. مقربی یکی از نظامیان عالی رتبه ارتش شاهنشاهی بود که مدت 25 سال برای شوروی ها جاسوسی می کرد و در پاییز سال 1355 توسط اداره کل ضد جاسوسی (اداره کل هشتم) ساواک دستگیر شد و به سرعت محاکمه و اعدام گردید. دستگیری و اعدام سریع او در طی این سال ها برای مأمورین شوروی سؤال برانگیز بود که چطور مقربی لو رفت و چه اطلاعاتی در اختیار اداره کل ضد جاسوسی قرار داد.
پس از پیروزی انقلاب، به دستور مستقیم کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی، ایستگاه K.G.B در تهران موفق شد در روز 14 فوریه 1979 مطابق با 25 بهمن 1357 مستقیماً با مرکز رهبری دو سازمان مجاهدین خلق و فداییان خلق تماس بگیرد. مسئولیت این ارتباط به عهده ولادیمیر فیسنکو افسر شاخه اطلاعات سیاسی ایستگاه (مستقر در سفارت شوروی در تهران)، گذارده شد. وی به زبان فارسی، تسلط کامل داشت و با موهای مشکی و چشمان قهوهای، شباهت فراوانی به ایرانی ها داشت.
در کتاب «کا.گ.ب در ایران» که به قلم کوزیچکین یکی از مأموران این سازمان در ایران نوشته شده است، در این خصوص آمده است: «برقراری روابط ما با سازمان مجاهدین خلق، علیرغم توهماتی که آنها داشتند، به خوبی پیش میرفت و گسترش مییافت. مجاهدین در جریان حمله به سازمانهای رژیم شاه، سفارتخانههای ایالات متحده و بریتانیا، توانسته بودند آرشیو اسناد ساواک را بدست آورند. وقتی این خبر را به مسکو منتقل نمودیم، بلادرنگ خطاب به ما چنین نوشتند: بلافاصله با مجاهدین تماس بگیرید و از آنها اسناد مربوط به دخالت و هدایت مزدوران اطلاعاتی شوروی در ارتش و سایر دستگاهها و به خصوص پرونده سرلشگر مقربی را در ساواک بخواهید…
وی 30 سال عامل K.G.B بود، از زمانی که افسری جوان بود٬ در سال 1945 به خدمت این سازمان درآمد. او بهترین عامل رزیدنسی به حساب می آمد و اطلاعات محرمانه ای را که واقعاً برای اتّحاد شوروی حایز اهمیت بود٬ در اختیار ما می گذاشت. در طی سال ها، ترقّی بسیار کرد و مسئول خرید اسلحه از آمریکا و دیگر کشورهای غربی شد… دیگر جانشینی برای او یافت نمی شد ؛ به این علت بدیهی است که مقربی تنها عامل رزیدنسی بـود… با از دست رفتن مقربی٬ در رزیـدنسی یک خـلا اطّـلاعاتی پـیدا شـد ؛ اضـافه بـر ایـنها ٬ او عـملاً هـمه افسـران PI، Political Intelligence را که در زمان های مختلف و در آن دوران طولانی همکاری با او کـار کرده بودند٬ می شناخت…»
این کتاب در ادامه به احضار فیسینکو توسط «گنادی کازنکین» رییس شعبه جاسوسی سیاسی در ایران اشاره می کند که با ابلاغ تلگرام مسکو، از او خواست فوراً با رابط خود در سازمان تماس بگیرد و با ذکر اینکه نیازی به رعایت مسائل امنیتی نیست، گفت: هیچ خطری ندارد ؛ ساواک از بین رفته هیچ کس به تلفن های ما گوش نخواهد داد. همین الآن از سفارتخانه به رابطت تلفن کن.
قسمت هایی از گزارش چگونگی دستگیری و بازپرسی انقلاب اسلامی و دادستانی انقلاب٬ به شرح ذیل است:
ضمن مراقبت از اتومبیل سیاسی شوروی٬ در مورخه 5/2/58 مشاهده گردید که یک نفر مرد روسی ازاتومبیل پیاده و در خیابان دیبا منشعب از خیابان روزولت٬ وارد شرکت نولکو -که یک مؤسسه صنعتی است گردید. در بررسی بعدی مشخّص شد که مرد روسـی بـه نـام ولادیمیرفیسنکو ٬ دبیراول سفارت شوروی می باشد و مردتماس گیرنده ٬ یکی از رهبران فرقه رجوی است…
چون معلوم بود که رهبر مجاهدین در ساعت 00/17 مورخه 6/2/58 و یا 7/2/58 (در قـرار ملاقات یدکی) با افسر اطلاعاتی شوروی – جهت مبادله اسناد و مدارک- ملاقات می نماید٬ لذا بررسی های لازم به عمل آمد و طی طرحی٬ مأمورین هدایت شدند که 5 دقیقه قبل از شروع ملاقات٬ به شرکت وارد و مرد تماس گیرنده و مدارک را ضبط نمایند… پس ازدستگیری مرد تماس گیرنده٬ فیسنکو جهت ورود به شرکت نولکو مراجعه نمود ولی توسط مأمورین به او تکلیف شد که از شرکت خارج شود و فیسنکو٬ بعد ازخروج از شرکت٬ سوار اتومبیلی٬ که توسط سه نفر مأمور شوروی هدایت می شد٬ گردید و منطقه را ترک نمود. در بازرسی بدنی از مردتماس گیرنده٬ مشخّص شد که مسلح به اسلحه کمری می باشد و نیز در جستجوی مقدماتی از وسایل شرکت٬ یادداشتی که حاکی از همکاری ایـن شـخص بـا سرویس اطلاعات شوروی می باشد، به دست آمد…
در بازجویی های به عمل آمده وی ضمن اعتراف به همکاری با سازمان جاسوسی شوروی در ایران و تحویل اسناد محرمانه، به اخـذ وسـایل وامکـانات فـنّی٬ آموزشی و الکترونیک و عملیاتی از سازمان جاسوسی شوروی اذعان نموده بود. او در آخرین ملاقات نیز فهرستی از ما یحتاج سازمان را تهیه نموده بود که در زمان دستگیری به دست ماموران افتاد.
نکته جالب در بازجویی های او این است: که دبیر شوروی به او می گفت به افرادی به نام رجوی و خیابانی سلام برسان.
محمد رضا سعادتی٬ در اقاریر خود به طرح مسائلی همچون مسئله کردستان٬ حزب توده٬ موقعیت چریک های فدایی خلق٬ افسران اطلاعاتی سیا٬ اسناد و مدارک طبقه بندی شده سازمان منحله امنیت٬ امام خمینی؛ وضع و موقعیت ایشان در ایران، درملاقات های خود با فیسنکو٬ اشاره کرد. وی همچنین به سرقت نزدیک به 50 صفحه مهم از پرونده مقربی از اسناد دادستانی انقلاب در زندان قصر و تحویل آن به K.G.B اعتراف نموده بود.
ارتباط فرقه رجوی با دستگاه اطلاعاتی آمریکا
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، فرقه رجوی به تدریج به مقابله با نظام جمهوری اسلامی پرداخت. پس از شروع مبارزه مسلحانه و فرار مرکزیت فرقه از ایران، به شکل تدریجی و گام به گام، از مواضع ضد امپریالیستی خود عدول کردند و حتی مبارزه با آمریکا در زمان شاه را نیز تکذیب کردند و ترور مستشاران آمریکایی را به باند تقی شهرام نسبت دادند.
شروع ارتباط فرقه رجوی با سازمان سیا
برخی از تحلیل گران، سررشته رویکردهای فرقه رجوی پس از پیروزی انقلاب اسلامی را، در دستان کاظم رجوی ـ برادر مسعود رجوی و یکی از منابع اطلاعاتی ساواک ـ می دانند. او از سال ها قبل، در خارج از کشور ضمن تداوم ارتباط با ساواک، با سرویس های امنیتی غرب نیز همکاری می کرد. گفته می شود که تلاش کاظم رجوی در زمان شاه، موجب رهایی مسعود رجوی از اعدام و همکاریش با ساواک شده بود.
حیدر رحیم پور ازغدی، طی مصاحبه ای خبر ارائه شده توسط سفیر شوروی در آلمان که در سال 57 به اطرافیان امام داده شده بود را چنین نقل می کند که:
« خواص می دانستند که سردمداران فرقه رجوی، دست ساز سیاست ضد اسلامی و مارکسیست نمای "سیا" بوده و از سال 54، راز و رمزهای آنان با ساواک، بر خواص ـ در زندان و خارج از آن ـ آشکار گردیده و از سال 56 ارتباطشان به وسیله ساواک با سیا و موساد، قطعی تر شد تا آنجا که این خبر را هنگامی که امام در سال 57 در پاریس بودند، سفیر شوروی در آلمان، به رهبران انقلاب و اطرافیان امام گزارش داده بود که: سازمان سیا، مارکسیست های اسلامی یعنی مجاهدین خلق و شاخه چپ خود را، در متن انقلاب اسلامی نفوذ می دهد. »
این خبر را شاید بتوان اولین خبر از ارتباط برخی سران فرقه رجوی با سازمان سیا دانست. خبری که طبق شواهد و قرائن متعددی در طی سالهای اولیه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مورد تأیید قرار گرفت که نمونه آن همکاری مجاهدین خلق با کودتاگران وابسته به سیا بود.
شاپور بختیار و همکاران سلطنت طلبش که قرار بود در تیرماه 1359 کودتای خونینی را با حمایت و پشتیبانی سازمان سیا اجرا کنند، با برخی گروههای دیگر مانند فرقه مجاهدین نیز ارتباط برقرار ساخته و موافقت آنها را جلب کرده بودند. کودتاگران با موسی خیابانی ـ معاون مسعود رجوی ـ ارتباط گرفته و موافقت شده بود فرقه رجوی در مقابل پستی که پس از کودتا به مسعود رجوی واگذار می شود، از موضع گیری در مقابل کودتا اجتناب کنند.
حجت الاسلام ری شهری در تاریخ 15 مرداد 1359 طی مصاحبه ای با اشاره به ارتباط برخی گروه های سیاسی با عوامل کودتا می گوید: « سرتیپ محققی اعتراف کرد که در جلسه ای با حضور گردانندگان کودتا مطرح شد که با سازمان مجاهدین وارد مذاکره شده بودیم و از آنها قول گرفته بودیم نه به نفع ما کاری کنند و نه علیه ما وارد عمل شوند ؛ آن وقت بعد از پیروزی، یک امتیازاتی در اختیار آنها بگذاریم. »
مارک گازیوروسکی محقق آمریکایی، در مقاله خود درباره کودتای نوژه که بر اساس صدها ساعت مصاحبه با افراد مختلف ایرانی و خارجی مرتبط با کودتا در نقاط مختلف جهان، در سال 2002 تهیه کرده بود، تصریح می کند که کودتاچیان با مسعود رجوی تماس گرفته و همکاری وی را با کودتا جلب کرده بودند.
اما پس از لو رفتن و کشف کودتا، فرقه رجوی مدعی شدند که اطلاعات مربوط به کودتا را در اختیار رئیس جمهور وقت یعنی بنی صدر که خود او نیز با سازمان سیا مرتبط بود ـ قرار داده بودند!
خروج پنهانی مسعود رجوی از کشور در سال 1359
کادر مرکزی سازمان، از سال 1359 فراهم ساختن نظر مساعد دولت های خارجی جهت قیام علیه جمهوری اسلامی را به عهده گرفته بود. طبق اظهارات یکی از مسئولان حفاظت مرکزیت سازمان، مسعود رجوی رهبر فرقه تروریستی مجاهدین در اواخر سال 1359 برای جلب موافقت دول اروپایی و کسب نظر مثبت آمریکا، از طریق رابط های بعضی از دولتهای غربی، به فرانسه رفت. عراق، در اوج تهاجم خویش بود. ارتش، سپاه و بسیج، اغلب نیروهای خود را از شهرها خارج کرده و در جبهه ها مستقر نموده بودند. فرقه تروریستی مجاهدین، در تحلیل خود توازن نظامی ـ پلیسی حاکمیت را در اوج ضعف و ضربه پذیری تلقی می کرد.
نفوذی های آموزش دیده و پرورش یافته، آخرین اطلاعات خویش را از درون نهادهای جمهوری اسلامی، به سازمان ارائه میدادند. همه چیز دقیق و حساب شده می نمود. نیروهای جوان دانشجو و دانش آموز هوادار سازمان نیز از قبل در تشکلی تحت عنوان "میلیشیا" سازماندهی شده بودند. میلیشیا که فلسفه وجودیش تشکیل ارتش خصوصی و در واقع، نیروی مسلح فرقه رجوی برای روز موعود بود، در این هنگام مسلح و آماده شده بود.
رجوی پس از هماهنگی با دولت های غربی و بازگشت از فرانسه، در ابتدای سال 1360 در جلسه ای با اعضای مرکزیت سازمان، ورود به فاز نظامی را اعلام کرد. رجوی برای سفر مخفیانه خود به فرانسه، از طریق مرزهای شرقی کشور به پاکستان رفت و در آنجا با هماهنگی سفارت فرانسه، عازم پاریس شد. با توجه به برخی قرائن، ابوالحسن بنی صدر رئیس جمهور و عبدالرحمان قاسملو رهبر حزب دمکرات کردستان ایران، در زمینه چینی این سفر نقش واسطه را ایفا کرده بودند. پس از این سفر، رجوی اولین بار در اواسط اردیبهشت ماه 1360 در داخل کشور دیده شد. اولین نشست سران سازمان و مسئولان بخش ها با رجوی، در نیمه اردیبهشت 60 برگزار شد که ضمن آن خط "مبارزه تا سرنگونی نظام" توسط رجوی ابلاغ گردید.
در طی سفر مذکور به فرانسه، دولت فرانسه یک دستگاه خودروی پژوی ضد گلوله را به منظور حفاظت از جان رجوی، به او هدیه داده بود.
پس از درگیریهای 30 خرداد 60 و فرار رجوی از کشور و گریختن او به کشور فرانسه همکاریهای او با دستگاههای اطلاعاتی غرب گسترش بیشتری پیدا کرد. که نمونه بارز آن همکاری با دستگاه اطلاعاتی عراق در دوران 8 ساله دفاع مقدس و همچنین همکاری با موساد جهت ترور دانشمندان هسته ای ایران و همچنین همکاری با سازمان سیا و موساد در رابطه با سایتهای هسته ای کشور و آموزش فرقه تروریستی رجوی در صحرای نوادا توسط دولت آمریکا و با همکاری موساد و… نام برد.
تدپو عضو جمهوریخواه مجلس نمایندگان آمریکا از ایالت تگزاس و رئیس زیرکمیته ضد تروریسم و منع تسلیحات اتمی کنگره آمریکا فرد شناخته شدهای در معرکه گیری علیه ایران است و با چند نفر دیگر از جمله جان بولتون و باب منندز در این زمینه به شدت در حال رقابت است.
وی از حقوق بگیران اصلی گروه تروریستی فرقه رجوی است و بارها نیز در هر جلسهای با ربط و بی ربط در حمایت از این فرقه تروریستی سنگ تمام گذاشته است. وی سال ۱۳۹۱ برای خروج فرقه تروریستی مجاهدین از لیست گروههای تروریستی وزارت خارجه آمریکا تلاش زیادی کرد. در همان زمان روزنامههای غربی از جمله گاردین فاش کردند که تدپو و تعدادی دیگر از نمایندگان کنگره آمریکا برای این خوش خدمتی خود به این گروه تروریستی مبالغ کلانی رشوه گرفتهاند.
رئیس کمیته ضدتروریسم کنگره آمریکا بعد از انتشار خبر خروج نام فرقه تروریستی مجاهدین از فهرست سازمانهای تروریستی وزارت امور خارجه آمریکا، به تعریف و تمجید از این گروه نیز پرداخت. وی در بیان شایستگی فرقه رجوی!!! و طی مطلبی در سایت خود، از جاسوسی این گروه تروریستی برای سرویس اطلاعاتی آمریکا (سیا) نیز پرده برداشت.
پو در وب سایت خود نوشت: “سازمان مجاهدین خلق (فرقه رجوی) در سالهای اخیر با سازمانهای اطلاعاتی آمریکا برای کسب اطلاع از فعالیتهای داخل ایران فعالانه کار میکند.”
سیمون هرش روزنامه نگار معروف آمریکایی که طی چند سال گذشته مقاله های بسیار معروفی پیرامون بحران روابط ایران و آمریکا نوشته است با انتشار مقاله ای در مجله معتبر نیویورکر با تیتر آدم های ما در ایران ابعاد جدیدی از فعالیت های مخفی اسراییل و آمریکا را در ایران افشا کرده است.در این مقاله سیمون هرش به جزییات روابط و همکاری فرقه تروریستی مجاهدین و فرماندهی مشترک عملیات ویژه آمریکا یا JSOC پرداخته است.
سالها بود که گزارش هایی از همکاری فرقه رجوی و سیا و موساد شنیده می شد، اما وقتی سیمون هرش در نیویورکر به جزییات این همکاری پرداخت دیگر تردیدی باقی نگذاشت که اخبار و شایعات قبلی همگی صحت داشته و این فرقه تروریستی سه چهار دهه پیش به نیابت از سیا و موساد در ایران جاسوسی می کنند، بمب می گذارند، و ترور انجام می دهند.
به نوشته سیمون هرش گروههایی از این سازمان در سالهای آخر ریاست جمهوری بوش پسر در یک پایگاه بسیار سری و چند منظوره در ۸۰ کیلومتری شمال لاس وگاس در ایالت نوادا دوره های آموزشی ۶ ماهه گذرانده اند.از این پایگاه هنوز برای شنود و رصد اطلاعات جاسوسی از ایران استفاده می شود.این پایگاه در وسط یک بیابان چند صد کیلومتری خشک و بد آب و هوا واقع شده و کوههای مرتفعی نیز دارد. پایگاه از سوی نهادهای مرتبط با سازمان های امنیت ملی آمریکا اداره می شود ولی به وزارت انرژی آمریکا تعلق دارد. این سایت زمانی محل آزمایش های اتمی آمریکا بوده، در آن خلبانی بویینگ ۷۳۷ آموزش داده می شده و به علت تجهیزات پیشرفته جاسوسی که دارد مرکزآموزش تکنیک های جاسوسی و ضد جاسوسی بوده و هست. حفاظت از این پایگاه در حدی است که به سوی هر کسی که به آن نزدیک شود شلیک می شود.
آموزش تیم های مجاهدین خلق از سویJSOC با هدایت کارشناسان سیا انجام شده است. سابقه این آمورش ها به سال های پس از سقوط صدام حسین باز می گردد که مجاهدین در عراق با سیا همکاری می کردند. به نوشته سیمون هرش، محمد البرادعی رییس آژانس بین المللی انرژی اتمی به صورت خصوصی به او گفته است که از طریق موساد در جریان فعالیت های اتمی ایران در فوردو قرار گرفته است. رابرت بیر کارشناس سابق سیا در خاورمیانه نیز که با هرش گفت و گو کرده در مصاحبه های دیگری یادآور شده که موساد اطلاعات مربوط به فعالیت های جدید اتمی ایران را از طریق مجاهدین خلق به دست آورده است.
با تعجب، تعلیم افراد این سازمان در نوادای آمریکا در شرایطی بوده که این سازمان در لیست سیاه سازمان های تروریستی وزارت خارجه آمریکا قرار داشته است. سیمون هرش می گوید که یکی از کارشناسان امنیتی به او گفته که این افراد در شرایط اقلیمی شبیه ایران تعلیم دیده اند آن هم در حالی که حتی مسئولان رده بالای فرماندهی عملیات ویژه اطلاع نداشتند که این افراد چه کسانی و از چه کشوری هستند. در جریان این دوره آموزشی شش ماهه، عملیات جاسوسی و ضد جاسوسی، کار کردن با سلاح های جدید، و جاسوسی مخابراتی به آنها آموزش داده شد. با این حال، به دلیل حساسیت ویژه ای که روی این گروه خاص وجود دارد نه مربیان آنها مربیان درجه یک واحد عملیات ویژه بودند و نه آموزش هایی که به آنها داده شد در بر گیرنده آخرین تکنیک های جاسوسی و ضد جاسوسی بود. عملا ترکیبی از آموزش های درجه دو و سه به تیم های این سازمان داده شد.
رابرت بیر که به علت تجربه کاری در خاورمیانه زبان عربی را نیز خوب می داند به سیمون هرش می گوید: « در جریان ماموریت در عراق موظف بوده تا به افراد مجاهدین خلق آموزش دهد چگونه از تاسیسات هسته ای ایران جاسوسی کنند. وی ازطریق همین ماموریت در جریان روابط گسترده و طولانی مدت این سازمان با سیا قرار گرفته است. افراد این سازمان از طریق آموزش هایی که دریافت کردند چند بار به سیستم مخابرات ایران وارد شدند، تلفن شنود کردند و در مواردی برای کاربران ایرانی پیام ارسال کرده اند.»
ظاهرا اوج فعالیت های مجاهدین خلق و نقطه نهایی تعلیماتی که دریافت کردند ترور دانشمندان با کارکنان تاسیسات هسته ای ایران بوده است.هر چند NBC پس از ترور مصطفی احمدی روشن معاون بازرگانی سایت فوردو که پنجمین ترور در ایران بوده هرگونه مداخله دولت اوباما در این ترورها را نفی کرده اما یک مقام امنیتی سابق آمریکا به هرش گفته است که ترورها درنتیجه همکاری طولانی مدت مجاهدین خلق و موساد در عراق و کردستان انجام شده است. وی تاکید کرده این افراد سالهاست که برای انجام ماموریت و عملیات نیابتی در ایران از سوی موساد کمک و تجهیزات دریافت کرده اند. بسیاری از کارشناسان معتقدند که هیچیک از افراد ترور شده در ایران انیشتین نبوده اند، اما تاثیر وجه اخلاقی و روانی این ترورها بر بدنه کارشناسی فعالیت های هسته ای ایران بسیار با اهمیت است. این ترورها امنیت شغلی و روانی همه کارکنان واحدهای هسته ایران را مختل می کند و با انجام هر ترور آشکار می شود که کسی از کارکنان غیر نظامی این تاسیسات حفاظت نمی کند و همه به تدریج قانع می شوند که افراد یا جریانهایی در داخل تاسیسات هسته ای ایران رد افراد را به خارج گزارش می دهند.
رابرت بیر که با هرش صحبت کرده است طی مقاله ای در گاردین یادآور شده به دلیل تشکیلات ضد جاسوسی بسیار قدرتمندی که ایرانی ها دارند انجام عملیات ترور در ایران به این سادگی ها امکان پذیر نمی باشد. به گفته وی، افراد ترور شده به دقت انتخاب و شناسایی شده اند، برای دو سه هفته تحت نظر بوده اند، رفت و آمد آنها به منزل و محل کارشان مورد مطالعه قرار گرفته تا زمان بندی یک ترور موفق انتخاب شود. به گفته بیر بعید به نظر می رسد موساد توانسته باشد از شبکه قدرتمند اطلاعاتی ایران عبور کرده و در ایران مستقر شده باشد. اما مجاهدین خلق با شناخت بومی که از ایران دارند و حمایت هایی که از موساد دریافت می کنند چنین عملیاتی را برای اسراییلی ها انجام می دهند.
از سویی، تاسیسات هسته ای ایران از همان ابتدا با این پیش فرض ساخته شده اند که قرار است روزی حتما مورد هجوم آمریکا یا اسراییل قرار گیرند، به همین دلیل بمباران این مراکز یا هر گونه حمله نظامی به ایران عملیات بسیار پر هزینه و پر ریسکی خواهد بود. نگرانی از افزایش افسارگسیخته قیمت نفت، خطر وارد شدن شوک اقتصادی به آمریکا، نگرانی و ترس کشورهای عربی از آینده، وحشت از عملیات انتقامی ایران، و در نهایت وارد شدن به چالشی که موازنه با چین در حال ظهور را بر هم می زند همگی عواملی هستند که محاسبه ضریب موفقیت حمله به ایران را با استرس بیشتری مواجه می کند. علاوه بر این، هم دولت اوباما و هم جورج بوش بارها به اسراییلی ها تاکید کرده اند که از عملیات یک جانبه هماهنگ نشده با آمریکا علیه ایران حمایت نخواهند کرد. در شرایطی که هیچکس قادر نیست فردای عملیات نظامی در ایران را پیش بینی کند، شناسایی و ترور افراد نزدیک به تاسیسات هسته ای ایران، آن هم از سوی مجاهدین خلق کم هزینه ترین و عقلانی ترین انتخاب و اقدامی است که موساد در ایران آغاز و هدایت می کند.
به رغم دشواری های فوق، حال اگر عوامل ایرانی موساد در ایران توانستند یک درگیری پیش بینی نشده احتمالی به راه اندازند، برای مثال موشکی اشتباهی به سوی اسراییل شلیک شود یا حمله ای به یکی از تاسیسات یا شناورهای آمریکایی در منطقه خلیج فارس صورت پذیرد، در آن صورت جنگی خود به خودی به راه خواهد افتاد که اسراییلی ها برای آغاز آن، این همه به آمریکایی ها التماس کردند و فرقه تروریستی رجوی هم به زعم خود توانسته اند از جمهوری اسلامی یک انتقام تاریخی بگیرند.
یکی از مشاوران عملیات ویژه به من گفت رابطه بین ایالات متحده و اقدامات مجاهدین در داخل ایران دیرپاست. «همه کارهایی که اکنون در داخل ایران انجام میگیرد توسط بدل های به خدمت گرفته شده است.»
مشاور ارشد پنتاگون می گوید: «مجاهدین یک جوک کامل بودند، حالا یک شبکه واقعی در داخل ایران هستند. چطور توانسته اند به این کارایی دست پیدا کنند؟ علت را بخشا باید در تعلیمات در نوادا جستجو کرد. بخشی از حمایت لجستیکی در داخل کردستان عراق قرار دارد، بخشی هم داخل ایران. مجاهدین خلق اکنون دارای ظرفیت و کارایی هستند که تا به حال سابقه نداشته است.»
«ریچارد سیلورستین» روزنامه نگار و وبلاگ نویس مشهور یهودی که در شهر سیاتل در ایالت واشنگتون زندگی میکند در مقاله ای که در وبلاگ خود منتشر کرد ضمن تروریست خواندن گروه مجاهدین از حامیان این فرقه به شدت انتقاد کرد.
سیلورستین منبع درآمد مجاهدین را ترور هایی خواند که برای سازمان موساد در ایران انجام می دهند و اضافه کرد: بدون شک موساد خوب پول می دهد! من حتی احتمال می دهم ۴۰۰ میلیون دلاری را که بوش برای ایجاد بی ثباتی در ایران در سال ۲۰۰۷ میلادی اختصاص داده بود در اختیار مجاهدین یا موساد یا هر دوی آنها قرار گرفته باشد
ارتباط فرقه رجوی با دستگاه اطلاعاتی عراق (استخبارات)
پس از فرار مسعود رجوی به همراه بنی صدر رئیس جمهور مخلوع کشور به کشور فرانسه، رجوی در تاریخ 19 دی 61 دیداری با طارق عزیز نخست وزیر وقت دولت عراق در پاریس داشت که این دیدار آغازی بود برای ارتباط علنی فرقه رجوی با حزب بعث عراق.
در این دیدار دو طرف بر لزوم حل و فصل مسالمتآمیز اختلافات دو کشور تأکید کردند و در مورد به اصطلاح صلح به توافق رسیدند. رجوی در این دیدار، ایران را مسئول تداوم جنگ معرفی کرد. همچنین، طارقعزیز از جانب صدام حسین از رجوی برای دیدار از عراق دعوت کرد.
یکی از مهمترین دلایل همکاری علنی رجوی با حکومت بعث عراق را میتوان تمایل وی برای به رسمیت شناخته شدن در عرصهی دیپلماتیک دانست ؛ در این دوران و پس از اقدامات خرابکارانه و تروریستی سازمان در ایران، در واقع رجوی پایگاهی در داخل کشور نداشت به همین دلیل و با توجه به خوی قدرتطلبی وی، از هر طریق ممکن، نزدیک شدن به یک دولت بیگانه- که ابرقدرتها نیز از آن حمایت میکردند- و مذاکره با آن در واقع نوعی رسمیت یافتن شورای ملی مقاومت و رجوی در عرصهی منطقهیی و بینالمللی به شمار میآمد و رجوی تصور میکرد که از این رهگذر سریعتر میتواند به امیال قدرتطلبانهی خود دست یابد.
مسعود رجوی در 17 خرداد 1365 با این بهانه که دولت فرانسه وی را تحت فشار قرار داده است و به دنبال امضای معاهدهای در پاریس با طارق عزیز، به بغداد رفت. پس از ورود وی، نیروهای سازمان در قرارگاههای تشکیلاتی در عراق، سازماندهی شده و با حمایت ارتش این کشور سلسله عملیاتهایی را در طول جبهههای شمالی جنگ اجرا کردند.
جاسوسی به نفع عراق را میتوان یکی از ابعاد مهم خدمات فرقه رجوی به حکومت بعثی عراق دانست. بررسیها نشان میدهد نیروهای سازمان برای جمعآوری و انتقال اطلاعات به ارتش بعثی به صورت گسترده فعالیت میکردهاند و این اقدامات نقش مهمی در تصمیمگیری و اجرای طرحهای نظامی دشمن داشته است. براساس اظهارات محمدحسین سبحانی که در گذشته از مسئولان اطلاعات و امنیت سازمان مجاهدین خلق بوده، استخبارات عراق از طریق مهدی ابریشمچی، پرسشهای اطلاعاتی ارتش عراق را در مورد شناسایی محل پلها، تأسیسات آب و برق، کارخانهها و مراکز اقتصادی و نظامی ایران با سازمان مطرح میکرده و ستاد اطلاعات سازمان پس از انجام دادن کار اطلاعاتی، پاسخها را تهیه کرده و در اختیار آنان میگذاشته است.
ایجاد شبکهی استراق سمع در جبههها: نیروهای مجاهدین خلق از ابتدای جنگ اقدام به جاسوسی واحدهای نظامی کشور میکردند. افراد شاغل در این شبکه، به منظور کسب اطلاعات نظامی ایران، اقدام به جاسوسی شبکههای بیسیمی و مخابراتی میکردند. آنها به دلیل تسلط کامل به زبان فارسی، گویشها و لهجههای محلی و آشنایی با فرهنگ اقوام گوناگون کشور، پیامهای ارسالشده با دستگاههای مخابراتی را رمزگشایی میکردند. این پیامهای کشفشده توسط اعضای ارشد فرقه از جمله مهدی ابریشمچی در اختیار نیروهای بعثی قرار میگرفت. با توجه به این که در مناطق جنگی معمولا اطلاعات مهم مربوط به عملیات نظامی از جمله انتقال نیرو و تجهیزات و استحکامات، زمان اجرای عملیات و… از طریق بیسیم بیان میشد، جمعآوری این اطلاعات نقش مهمی در آمادگی عراقیها برای مقابله با حملهی نیروهای خودی داشت.
یکی دیگر از اقدامات فرقه رجوی در دوران جنگ کسب اطلاعات از نیروهای ایرانی بود که به اسارت درمیآمدند. افراد فرقه به دلیل کسب اطلاعات اولیه از طریق شنود بیسیم ایرانیها و اشراف نسبی به اطلاعات نظامی مناطق جنگی و نیز تسلط به زبان فارسی در تخلیهی اطلاعاتی اسرا بهتر از نیروهای عراقی عمل میکردند. آنها با شکنجهی اسیران، اخبار و اطلاعاتشان را تا حد امکان تخلیه و به سرویس اطلاعاتی ارتش عراق منتقل میکردند.
ارتباط فرقه رجوی با عربستان
سفر مسعود رجوی سرکرده باند جنایتکار فرقه رجوی به عربستان سعودی در سال۶۶ در سال ۷۹ در یک نشریه داخلی متعلق به مجاهدین فاش شد.
بعد از موفقیت فرقه رجوی و رژیم بعث عراق در جلب اعتماد حکومت آل سعود، که بعد از انتشار اطلاعیه گروه در محکومیت فاجعه مکه و انتساب مسئولیت آن به جمهوری اسلامی به بالاترین حد خود رسید، روابط تشکیلات با عربستان سعودی توسعه یافت.
مهدی ابریشمچی از مسئولین رده بالای فرقه رجوی در دیدار با مسئولین بخش اطلاعات عراق در رابطه با ارتباطتشان با عربستان چنین می گوید:
«مهدی ابریشمچی: روز پنجشنبه از سفارت سعودی بعد از اطلاعیه ای که ما راجع به قضیه مکه صادر کردیم تماس گرفتند و گفتند که ملک فهد برای شما پیامی فرستاده است. ما به خاطر رعایت مسائل امنیتی با شما مشورت نمودیم. سعودی ها خواستند که روز شنبه با ما جلسه ای داشته باشند و امروز موافقت کردیم ملاقات ما در روز شنبه در ساختمانی خواهد بود که می شناسید. اگر ملاحظه ای دارید بفرمایید.
افسر اطلاعاتی عراق: راجع به مطلبی که برادر مسعود (رجوی) به وزارت خارجه ارسال نموده است، شما چه اطلاعاتی راجع به این موضوع دارید؟ باید هماهنگی صورت پذیرد، موضوع ملاقات با سفیر سعودی را قبلاً مطرح ننموده اید، من نمی دانم. گویا مطلبی در این رابطه به وزارت خارجه فرستاده شده است، چون گمان خواهد شد که شما این رابطه و ملاقات را با هماهنگی قبلی با ما انجام داده اید، لذا مناسب است ما را در جریان بگذارید. ما در هر زمینه می خواهیم آبروی سازمان حفظ شود، من به عنوان یک فرد کارشناس و جناب دکتر (رئیس گروه اطلاعات عراق) هم در این رابطه احساس مسئولیت می کنیم. آیا به نظر نمی رسد که خوب بود ما را در جریان می گذاشتید، ما برای تحرک برادر مسعود و دیدار ایشان با سفیر سعودی محدودیتی نمی گذاریم.
ابریشمچی: این دعوتنامه رسمی را که ملک فهد برای ما فرستاده است، ما فکر می کردیم در رابطه با اطلاعیه ما بوده است، ولی وقتی رفتیم این دعوتنامه را به ما تحویل دادند، لذا ما جهت هماهنگی با شما مستقیماً این مسئله را بیان نمودیم تا ملاحظات و نقطه نظرات شما را در نظر بگیریم. به دنبال اطلاعیه ای که بعد از قضیه مکه دادیم که رونوشت آن به سفارت سعودی در بغداد فرستاده شده بود، آقای سفیر تماس گرفته و گفته بود که حامل پیام ملک فهد بوده و امروز به دیدار من آمد.
سفیر با ابلاغ توجهات ملک فهد، هیئتی را از سازمان جهت سفر به جده و ملاقات با مسئولین عربستان سعودی دعوت نموده اند و تاریخی مشخص کرده اند که روز سه شنبه این هفته را منتظر هیئت هستند. مسعود گفت حدس می زنم این دعوت ملک فهد از هیئت ممکن است در ارتباط با توصیه هایی باشد کته جناب رئیس جمهور (صدام) گفته اند. ”
ابریشمچی در ادامه این جلسه، پیام رجوی خطاب به رئیس سازمان اطلاعات عراق را قرائت می کند که در بخشی از آن چنین آمده است: «آنچنان که دکتر می دانند ما به دنبال متقاعد کردن سعودی به برقراری ارتباط مستحکم با عراق هستیم و همین طور خواستار این هستیم که (امام) خمینی را به قوی ترین صورت طرد کنیم و جناب دکتر خوب می دانند که خبر این رابطه باید بین ما و شما محفوظ بماند. همچنین اگر دکتر ملاحظهای دارند قبل از آن که هئیت روز سه شنبه برود، بیان کند و به اطلاع می رسانم که هیئت سه نفر است که مسئول آن سیدالمحدثین می باشد.
افسر اطلاعاتی عراق: شما هر موقع کار داشتید تلفنی تماس بگیرید ما در خدمت تان هستیم. اگر لازم باشد ما نیز با سفیر سعودی دیدار می کنیم، ارتباط سازمان را با همه کشورها می خواهیم »
هیئت مزبور به عربستان سفر نمود و بعد از مدتی مقدمات سفر محرمانه رجوی به عربستان در پوشش انجام مناسک عمره فراهم شد. فرقه رجوی خبر این مسافرت را ۱۳ سال مخفی نگاه داشت و اولین بار در سال ۱۳۷۹، ظاهراً به دلیل استفاده تبلیغاتی از چاپ عکس رجوی در لباس احرام حج، آن را علنی نمود.
سیروس غضنفری از اعضای جداشده فرقه رجوی در رابطه با ارتباط فرقه رجوی و عربستان چنین می گوید: منطقه خاورمیانه دریک شرایط حساس و پرتلاطم قرار گرفته که برخی کشورهای مرتجع منطقه و حامی تروریست ها و نیز صهیونیست ها از این وضعیت درحال حاضر سود می برند و تلاش دارند تا به تنش و بحران منطقه ای دامن بزنند. عربستان و اسرائیل در این میان بیشترین سهم را دارند مقامات این کشورها خوب فهمیده اند که اگر منطقه در آرامش بسر برد به زیان آنها خواهد بود به همین خاطر سعی دارند تا تنش و جنگ افروزی را در منطقه گسترش بدهند. در این بازی جدید رجوی سعی دارد تا نقش یک مزدور مطیع را برای صهیونیست ها و مرتجعین منطقه بازی کند.
در سال ۶۵ که رجوی رسماً تن به مذاکره با عراق داد و تا آن روز همکاری رجوی با دولت عراق رسمی و علنی نبود اما امروز همکاری رجوی با عربستان و اسرائیل در ایجاد تنش و عملیات تروریستی انکارناپذیر است. همه جداشدگان فرقه تروریستی رجوی در دهه ۶۰ و۷۰ شاهد کمک های عربستان به فرقه تروریست مجاهدین بودند. در آن زمان در داخل قرارگاه اشرف برای خودروهای زرهی از ضد یخ، ضد جوش، باطری، ترموستات و روغن هایی استفاده می کردیم که برچسب کشور عربستان را خورده بود. همکاری دولت مرتجع عربستان با فرقه رجوی برای خیلی از افراد در قرارگاه سوال برانگیز بود. اما در حال حاضر شاهد هستیم که فرقه رجوی آشکارا از سوی برخی کشورهای مرتجع منطقه حمایت می شود. فرقه رجوی حدود سه سال است که به شکلی نیمه رسمی با کشور عربستان و سرویس جاسوسی اسرائیل همکاری می کند و نتیجه این همکاری منجر به ترور دانشمندان هسته ای ایران شده است.
این روزها همکاری فرقه رجوی با عناصر مزدور و حامی عربستان و اسرائیل درعملیات مرزی سراوان روشن شده است ولی چرا فرقه رجوی چنین همکاری خائنانه را علنی نمی کند که دلایلی دارد. رجوی و سران مجاهدین می دانند اگر همکاری آنان با تروریست های وهابی و عوامل موساد علنی شود انزجار و نفرت بیش از پیش ملت ایران را از فرقه رجوی بوجود می آورد.
اما جدیدترین اقدام سرکرده فرقه رجوی در دیدار با «محمد آل الشیخ»، سفیر عربستان سعودی در پاریس می باشد که از آمادگی این گروه تروریستی در کمک و همکاری با عربستان در تجاوزاتش علیه ملت یمن خبر داد.
مریم رجوی در این دیدار تاکید کرد که عربستان هرگاه از مجاهدین خلق درخواست کمک کند، این سازمان آماده اجرای درخواستهای این کشور فورا و بدون ذرهای تردید است.
شبکه الغدیر نیز در این خصوص نوشت: به نظر میرسد، رجوی تلاش دارد، پس از طرد شدن گروه تروریستیاش از عراق به هر طریق ممکن جای پایی برای خود در عربستان پیدا کند. منابع آگاه همچنین خاطر نشان میکنند که رجوی و آل الشیخ تاکنون چندین بار با یکدیگر در پاریس دیدار داشتهاند و رجوی در این دیدارها از کمکها و حمایتهای مالی عربستان سعودی در سالهای گذشته از این گروه بویژه پس از طرد شدن از عراق، تقدیر و تشکر کرده است.
ارتباط میان فرقه رجوی و حاکمان عربی منطقه « ملک حسین پادشاه اردن »
روابط سازمان با اردن در ابتدای دهه 90 میلادی رو به بهبودی فزون تر نهاد. صرف نظر از صمیمیت و رفاقت صدام حسین با ملک حسین و کینه پادشاه اردن نسبت به نظام اسلامی به خاطر فروپاشی رژیم محمدرضا پهلوی و انقراض سلطنت در ایران و با در نظر گرفتن نزدیکی حسین بن طلال با پهلوی دوم، و از سویی کمک های بی دریغ نفتی رژیم بعث عراق به اردن، خاندان سلطنتی هاشمی ناگزیر به ابراز محبت به رجوی و جماعتش بود. از سویی « به دنبال جنگ کویت و بسته شدن راه های زمینی ترکیه و همچنین ممنوعیت پرواز هواپیماهای عراقی، فرودگاه اردن پل ارتباطی فرقه رجوی با کشورهای اروپایی و آمریکایی شد. به همین دلیل رابطه ای بسیار خوبی بین مسئولان فرقه رجوی و دستگاه اطلاعات اردن شکل گرفت. تردد آزاد مسئولان پایین ستاد سیاسی فرقه و حتی افراد اجرایی آنها در قسمت های مختلف فرودگاه، بدون چک و بازرسی، خود نشان دهنده ی عمق رابطه طرفین بود.
تایید این سخن را می توان در گفتگوهای پنهان رهبری فرقه (مسعود رجوی) با فرماندهان اطلاعاتی حزب بعث عراق به خوبی مشاهده کرد در جایی که ژنرال صابرالدوری مدیر اداره کل اطلاعات و ضد اطلاعات نظامی حزب بعث عراق از رجوی رهبر فرقه و چگونگی ارتباطشان با سعودی ها سوال می کند.
صابر الدوری: یک سری پرسش دارم که چنانکه برادر مسعود رخصت دهد می خواهم بدانم پاسخی دارد یا خیر؟ آیا روابط تان با سعودی ها همچنان پا برجاست؟
رجوی: بله، صرف از نظر ماه اوت به بعد، می دانید که یکی از مسئولان ایرانی هم اکنون آنجاست و می خواهیم مناسک حج خاتمه پذیرد و خاطرشان آسوده شود و مسائل حج و حجاج ایرانی به پایان برسد تا مجددا شروع کنیم. همچنین روابط ما با اردن پابرجاست و بسیار خوب است. هم با ولیعهد و هم با ملک حسین، اما دیگر اعراب ما را بایکوت کرده اند و ما می گوییم چنانچه همین عراق را داشته باشیم برای ما کافی است. (خنده رجوی)
در یکی دیگر از دیدارهای دستگاه امنیتی حزب بعث با فرقه رجوی برای ارتباط گیری این فرقه با آمریکا پیشنهاد می شود تا از طریق کشور اردن و شخص ملک حسین این واسطه تقویت شود. در این دیدار عباس داوری از مسئولان رده بالای فرقه از دستگاه امنیتی درخواست ارتباط مجاهدین با آمریکا را دارد و پاسخ دستگاه امنیتی حزب بعث چنین است:
اطلاعات حزب بعث: از نظر اصولی چون رابطه ما با آمریکا رابطه جوانی است، احساس می کنیم این موضوع از جانب ما مطرح نشود. آنها چندان از شما رضایتی ندارند و از شما تصویری همچون کمونیست ها دارند و نمی شود در خصوص شما با آنها مستقیما صحبت کرد، بلکه غیر مستقیم، با اردن و امیر عبدالله رابطه خوبی برقرار کنید و نتیجه خوبی به دست خواهید آورد.
عباس داوری: در گذشته ملاقاتی که با آمریکایی ها داشتیم گفتند خودتان را جدی بگیرید. آنها گفتند بعضی از جناح ها نسبت به شما حالت بی تفاوتی دارند و ضد شما نیستند و بعضی شما را اجبارا قبول می کنند اما نمایندگانی مانند مورفی هم ضد شما هستند. همانطور که شما گفتید ما از طریق دوستان اردنی خود با آنها ارتباط خواهیم گرفت در ضمن به عرض تان برسانم که ملک حسین برای مراسم ازدواج برادر مسعود و مریم شخصاً یک دسته گل بسیار زیبا فرستاده بود.
محمد رزاقی یکی از اعضای جداشده از فرقه رجوی در خاطراتش می گوید: از آنجایی که اردن هم مرز عراق است و رابطه خوبی هم مابین نمایندگان اردنی و صدام وجود داشت رجوی و فرماندهان فرقه اش از اردن به عنوان سرپل اصلی استفاده می کردند و در انجا ساختمان خریده بودند، به علاوه با خرید سهام در شرکتهای تجاری اردن سرمایه گذاری کرده اند در ضمن تمام اقلامی که از اروپا به عراق وارد می کردند از طریق اردن بود.
حقیقت ارتباط بین داعش با آمریکا
حقیقت رابطه بین «داعش» و ایالات متحده آمریکا چیست؟ اظهارات آمریکایی ها پیرامون تحولات عراق و سوریه راه را برای پاسخ های متعدد به این پرسش باز می گذارد. به گونه که می توان سه پاسخ جداگانه را به این شرح در آن یافت:
اول پاسخ کسانی که می گویند واشنگتن تشکیلات داعش را دشمن می شمارد و به همین دلیل آن را در زمره گروه های تروریستی قرار داده است. کاری که دولت های عرب و اسلامی دیگر نیز کردند. اما در عین حال واشنگتن از درگیری بین داعش و نظام سوریه خشنود است. بخصوص که این یکی شعارهای طایفه گرایی سر می دهد. مادام که هدف گروهی ویرانی مسلمانان یا نشان دادن اسلام و مسلمین به صورت دشمن آمریکا یا نشان دادن آنها به عنوان گروه های تروریستی باشد، صرف نظر از اینکه اسلام فی نفسه دینی است که به مدارا و همزیستی می خواند، واشنگتن به آنها وقعی نمی گذارد.
به اعتقاد این گروه اما موضع واشنگتن در مراحل اجرایی بسیار نرم تر است. بخصوص زمانی که این گروه به سمت ویران کردن کشورهای عرب و مسلمان پیش می رود. واشنگتن می تواند هم زمان با افزایش رویکردهای افراطی و تند بر دولت های اروپایی و پارلمان اروپا فشار آورد تا تمام اقلیت های مسلمان یا حداقل تعدادی از آنها را از اروپا اخراج کند و از سوی دیگر قوانین سخت گیرانه ای را برای بازگشت اسلام گرایان از مناطق درگیری وضع کند تا جوامع غربی از خطر آتی شان مصون بمانند. در سوریه واشنگتن از داعش حمایت می کند اما در آشکارا ادعا می کند که از گروه های میانه رو پشتیبانی می کند و در واقع وانمود می کند که هدفش مبارزه با داعش است. کما اینکه واشنگتن در عراق یک هراس مصنوعی را به وجود آورد تا آنجا که برخی از مقامات آمریکایی دولت اوباما را به ترس و تردید متهم کردند و ایران نیز از آمریکا خواست در عراق دخالت نکند.
پاسخ دوم متعلق به کسانی است که در مرحله اول با گروه قبلی موافقند اما در نتایج با آنها اختلاف دارند. این ها می گویند واشنگتن سرنخ بازی را در درست دارد و نمی گذارد که در صحنه گم شود. به این خاطر به نظر این گروه واشنگتن با تاریخی طولانی که در برخورد با گروه های اسلام گرا دارد اکنون می داند چگونه از آنها در جهت اهدافش استفاده کند. بنابراین داعش به عنوان ابزاری در خدمت واشنگتن برای آن چیزی است که می خواهد. گروه داعش در ذات خود به کمک خشونت هایی که به همراه سایر گروه های سلفی از جمله جبهه النصره مرتکب می شود همان برداشتی را در اختیار واشنگتن می گذارد که می خواهد. برداشتی که درجهت تکمیل تصویری منفی از اسلام بوده و از شروع حادثه 11 سپتامبر تاکنون استمرار دارد. از آن زمان واشنگتن حمله ای بین المللی را علیه تروریسم شروع کرد و حالا این حوادث نیز در ادامه همان است. بنابراین جریان دوم تناقضی بین مواضع گوناگون آمریکایی ها نمی بینند. زیرا هر موضع گیری در ارتباط با اهدافی است که به طور مشخص در آن مرحله تحقق پیدا می کند. طبق این نظر این اعراب و مسلمانان هستند که در میان خود آتش افروخته اند و کشورهایشان را به قطعات کوچک تر تقسیم کرده و نقشه ها را مخدوش کرده اند و همین امر موجب شده تا اسراییل در این میان تنها دولت قومیت گرای یکپارچه جلوه کند.
روشن است که واشنگتن چند دهه است بر مسایل طایفه گرایی انگشت گذاشته و از آنها بهره برداری می کند. موضع آمریکا در این باره از زمان شروع حمله عراق به ایران روشن بود زیرا بر شکاف بین سنی و شیعی دامن می زد. واشنگتن به خوبی می داند که این شکاف طایفه گرایی موجب نابودی اسلام و مسلمین در نهایت خواهد شد. آمریکا ابتدا در این کشور از شیعیان در برابر اهل سنت دفاع کرد و حالا به سمت دیگر متمایل شده و از اهل سنت علیه شیعیان حمایت می کند. واشنگتن احساس می کند حالا اهل سنتی را که روزی گروه های مقاومت علیه اشغالگری تشکیل می دادند امروزه گروه های مقاومت شان را علیه دولت مرکزی مورد حمایت شیعیان تشکیل می دهند.
از این رو باید گفت داعش برای آمریکا مانند یک تازیانه علیه شیعیان است و برای فشار بر ایران و ضربه زدن به مرزهایش تاکنون استفاده می شده است. آمریکا بر مالکی فشار می آورد که دولتی ائتلافی تشکیل دهد به گونه ای که آیت الله سیستانی خواستار آن شده بود. چنین دولتی مورد رضایت اهل سنت نیز خواهد بود. اما واشنگتن درعین حال مساله دیگری را دنبال می کند و آن تشدید اختلافات بین دو طرف است.پس پیشروی داعش در موصل موجب شد تا کردها بتوانند بر کرکوک تسلط پیدا کنند. به این وسیله روابط کردستان و اسراییل تقویت شد و راه را برای وحدت اراضی عراق بست. به این وسیله هدف بایدن تامین شد که سال 2006 آن را به صورت یک قانون درکنگره مطرح کرده و خواستار تقسیم عراق شده بود. تقسیم عراق از همان ابتدا در قانون اساسی جدید این کشور که بدست اشغالگران نوشته شد تعبیه شده بود.
از این رو پیشروی داعش دو موضع گیری واشنگتن را در پی داشت. ابتدا اینکه پیشرفت تروریسم علیه امنیت دولت هاست و مشکلات زیادی را برای سایر کشورها به وجود می آورد. این پیشروی به معنای توسعه تروریسم اسلامی بوده و پیامدهای سنگینی دارد. در چنین موضعی واشنگتن از متحدانش می خواست که علیه این خطر مقاومت کنند. اما پیشروی داعش از یک نظر دیگر چندان هم غیر منتظره نبود زیرا آنها بقایای ارتش گذشته عراق بودند که از همان ابتدا کینه نسبت به ایران و عربستان و کویت و شیعیان عراق و اسراییل و آمریکایی ها را به دل داشته و مخلوطی از نژادهای مختلف و قومیت های گوناگون هستند که تنها یک اصل آنها را گردهم آورده و آن به قول خودشان «ستم کردن شیعیان علیه اهل سنت در عراق» یا ستم کردن «علوی ها علیه اهل سنت در سوریه» است. درنگاه دوم گروه دوم داعش سعی می کند با شیوه های مختلف بین اهل سنت عدالت را برقرار کند.
اما گروه سوم بر این باورند که واشنگتن اساسا کنترل خود را بر اوضاع از دست داده است و بنابراین نمی داند چه کند. تحولات سریع گلوی آمریکا را گرفته است و نمی داند باید دخالت کند یا نه یا شکل این دخالت و سطح آن چگونه باید باشد. آمریکا تنها یک اصل را می شناسد و آن پرهیز از به کار گرفتن زور در این شرایط به هر دلیلی است. طرفداران این نظریه همان خطوط کلی استراتژی اوباما را در نظر می گیرند که در مناسبت های مختلف تاکید کرد واشنگتن قصد استفاده از زور برای حل بحران های موجود را ندارد. به گفته این دسته، آمریکا سعی می کند از فرصت ها استفاده کند نه اینکه فرصت سازی کند. برای همین از اینکه روسیه هواپیما در اختیار عراق می گذارد خوشحال می شود. این کار برای ایران هم خشنود کننده بود. آمریکا می داند که روسیه از تروریسم اسلامی از جمله چچنی ها خوف دارد. مساله اصلی برای آمریکا در این میان آن است که هیچ اقدامی به ضرر اسراییل و پروژه صهیونی اش در منطقه نباشد.
از همه این ها گذشته نباید از یاد برد که واشنگتن روابط اطلاعاتی نیرومندی با تشکل های اسلامی دارد و خودش یکی از طرف هایی بود که القاعده را به وجود آورد و اینک داعش از رحم القاعده بیرون آمده است. با این حال باید پرسید واقعا ایالات متحده آمریکا به جز منافع اسراییل و نفت و منافع استراتژیک خودش دیگر چه چیزی را دنبال می کند؟
همه نشانه ها حکایت از یک طرح تقسیم و باز ترسیم مرزها در منطقه دارد. به گونه ای که موجب تضعیف دولت های عربی شده و در همان حال تقویت کننده اسراییل باشد. واشنگتن در همه این حوادث یکه تاز است. در واقع این آمریکا بود که جنگ بین عراق و ایران را به وجود آوردو برای بیش از هشت سال آن را کش داد با این هدف که جنگ مذکور بتواند انقلاب اسلامی ایران را نابود کرده و دوباره ایران را به دوران شاه سابق بازگرداند. این آمریکا بود که در پشت حمله عراق به کویت قرار داشت و آن ویرانی ها را به بار آورد و موجب نابودی ارتش عراق شد. کما اینکه واشنگتن الان پشت حوادث سوریه قرار دارد و تلاش می کند سوریه و شهرهای عراقی را که در برابر اشغالگری آمریکا مقاومت کردند مجازات کند. همچنین این واشنگتن بود که عراق را اشغال کرد و بر تمام ویرانی های این کشور از ابتدا تا امروز نظارت داشته است. این آمریکا بود که قومیت های کرد و فارس و ترک را تحریک کرد تا قومیت عربی را در این کشور از بین ببرند. در این تردیدی وجود ندارد که واشنگتن همچنان بر از هم گسیختگی و تجزیه کشورهای منطقه اصرار می ورزد و در این راه از گروه های اسلام گرا سوءاستفاده می کند تا در منطقه هیچ نقطه اتکایی به جز اسراییل باقی نماند. پیام روشن واشنگتن به جهانیان این است که اسلام و اعراب و مسلمانان همه تروریسم هستند و باید آنها را طرد یا نابود کرد. نباید اجازه داد آنها وارد مرزهای کشورهای غربی شوند بخصوص اینکه تعدادی از شهروندان اروپایی ها به صفوف القاعده یا داعش پیوسته اند.
گزارش ها نشان می دهند با وجود ادعای مقامات واشنگتن در خصوص عدم اطلاع از فعالیت تروریست های بعثی تکفیری داعش، سیا از دو سال قبل به آموزش این نیروها در اردوگاهی در اردن مبادرت کرده بود.
برخی اظهارات نشان می دهد که خیلی قبل تر از این ها آمریکایی ها حتی در گذاشتن اولین سنگ بنای این گروه نقش داشته اند.
رادیو روسیه در گزارشی در خصوص امور جاری در خاورمیانه آورده است: "ابوبکر البغدادی" سرکرده دولت اسلامی در عراق و شام ملقب به" داعش" توسط نیروهای آمریکایی در سال 2004 دستگیر شد و در زندان ارودگاه:بوکا" تحت بازداشت قرار گرفت، اما در سال 2009 در دولت "باراک اوباما" رئیس جمهور آمریکا آزاد شد.
معاون مدیر مرکز مطالعات راهبردی دمشق گفت: صد در صد اطمینان دارم که در دوران زندانی بودن ابوبکر بغدادی نزد آمریکاییها در عراق، سازمان جاسوسی امریکا (سی آی ای) با وی ارتباط برقرار کرده و او را برای کارکردن در سی آی ای مأمور کرده است.
"طالب ابراهیم" گفت: ابوبکر بغدادی در زندان "بوکا" در عراق زندانی آمریکاییها بود و هنگام آزادی به آنها گفت که به زودی در آمریکا همدیگر را ملاقات می کنند.
وی در مصاحبه با این رادیوتأکید کرد: منابع آگاه در آمریکا گفتهاند، آنچه که در عراق و سوریه روی می دهد، از سوی سی آی ای طراحی شده و سازمان جاسوسی آمریکا شیوه قدیمی جنگ خود ضد اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان را دوباره در منطقه از سرگرفته است.
در کتاب خاطرات وزیر امور خارجه اسبق آمریکا، هیلاری کلینتون می توان سند حمایت آمریکا از داعش را یافت. او در کتاب خاطراتش اذعان دارد که «ما داعش را برای تقسیم خاورمیانه ایجاد کردیم.» همچنین در جای دیگر از کتاب می گوید: «قرار بود ما در روز پنجم ژوئیه سال 2013 (چهاردهم تیر ماه 1392) در نشستی با دوستان اروپایی خود «دولت اسلامی» را به رسمیت بشناسیم. من به 112 کشور سفر کردم تا نقش آمریکا و توافق با بعضی از دوستان را درباره به رسمیت شناختن دولت اسلامی بلافاصله پس از تشکیل آن توضیح دهم اما بهیک باره همه چیز در برابر چشمان ما فرو ریخت.»
که در اینجا منظور از به هم ریختن همه چیز، کودتای سیام ژوئن در مصر علیه دولت اخوان المسلمین بوده است. زیرا یکی از گروه هایی که قرار بود در این نقشه آمریکا را یاری کنند، طبق خاطرات کلینتون، اخوانی ها بودند.
این یک نمونه از اعترافات مقامات آمریکایی در به وجود آوردن گروه داعش است که می توان مهمترین آنها نیز قلمداد شود در ادامه نمونه های دیگری نیز می توان اشاره کرد.
انتشار عکسی از سناتور جان مک کین از جمهوریخواهان تندروی کنگره آمریکا و حامیان حمله نظامی به سوریه با ابوبکر البغدادی دست داشتن آمریکا را در تشکیل گروه تروریستی داعش بیشتر کرد.
«راند پاول» سناتور جمهوریخواه نیز سیاستهای نادرست آمریکا و مداخله بیش از حد در بحران سوریه را عامل به وجود آمدن پناهگاهی مناسب برای تروریستهای خاورمیانه و کشیده شدن هرج و مرج به شمال عراق دانست.
وی که با شبکه خبری سیانان مصاحبه میکرد، یکی از دلائل تقویت داعش را ارسال سلاحهای آمریکایی برای متحدان این گروه در سوریه عنوان کرد و گفت: داعش در سوریه متحد ما بود؛ ما برای عقب راندن نیروهای وفادار به دولت دمشق، به شبه نظامیان سلاح دادیم و مکانی امن برای این افراد در سوریه درست کردیم ؛ به نظر من دخالت ما در سوریه منجر به اوضاع جاری عراق شد.
همچنین در افشاگری های «ادوارد اسنودن» پیمانکار سابق آژانس امنیت ملی آمریکا علیه دستگاه های اطلاعاتی این کشور، در این باره می گوید: «سازمانهای اطلاعاتی آمریکا، انگلیس و رژیم صهیونیستی در شکل گیری گروه موسوم به دولت اسلامی عراق و شام -داعش- نقش داشتند و در عملیاتی با نام «لانه زنبور» گروه داعش را تشکیل دادند.» وی طبق اسناد فاش شده معتقد است گروه داعش برای حمایت از اسرائیل تشکیل شده است و هدف عملیات «لانه زنبور» تشکیل گروهی با شعارهای اسلامی است که تندروها را از سراسر جهان جذب کند و بر اساس اندیشه های تکفیری، سلاح خود را به سوی کشورهای مخالفِ موجودیتِ اسرائیل نشانه بگیرد.
همچنین بر اساس اطلاعات پایگاه خبری "دی انتر سیبت" "ابوبکر بغدادی" دوره ای کامل به مدت یک سال را تحت آموزش نظامی عناصر وابسته به موساد جهت فراگرفتن فن خطابه و سخنرانی و نیز فراگرفتن علم لاهوت گذرانده است.
براین اساس، واشنگتن، علی رغم اطلاع کامل از جنایت های این تروریست ها، بر اقدامات ترکیه، مانند عبور دادن تروریست ها از مرز خود به سوریه و نیز، سلاح ها و اموال خلیجی که از این طریق، به تروریست ها می رسد، چشم پوش می کند.
سردبیر وسترنز تودی «western’s today» معتقد است که آمریکایی ها از حرکت تروریست های بعثی تکفیری به سوی موصل اطلاع داشتند. آمریکایی ها به خوبی می دانند که تسلیحات این گروه از کجا تامین می شود؛ این تسلیحات از سوی سعودی ها و از خلیج عقبه به اردن رسانده می شوند و ستیزه جویان نیز به صورت گسترده و تجهیز شده از اسرائیل به سوی این مناطق منتقل می شوند.
اما مهمترین دلیل درباره حمایت آمریکا از داعش، این است که آمریکا این گروه را در فهرست سازمان های تروریستی خود قرار نداده است، درحالیکه آمریکا جبهه النصره و سرکرده آن جولانی را در این فهرست گنجانده است.
همچنین آمریکا با فراهم کردن تجهیزات الکترونیکی و نرمافزاری، از فعالیتهای سایبری تروریستهای داعش حمایت میکند.
"مرکز حمایت از مخالفان سوریه" (OSOS) در آمریکا، انواع تجهیزات و آموزشهای لازم را برای عملکرد قدرتمند تروریستهای فعال عراق و سوریه در فضای مجازی در اختیار آنها قرار میدهد. گروه بعثی- تکفیری داعش از طریق کاربریهای فیسبوک و توئیتر خود، جنگ تبلیغاتی گستردهای را به راه انداخته است که به وضوح از کمک منابع دیگر بهره میبرد.
بنا بر گزارشی که توسط منابع آگاه منتشر شده است، OSOS انواع نرمافزاهای ضد هک و برنامههای پیشرفته جستجوی اینترنتی را در اختیار این گروه قرار میدهد. علاوه بر این، گفته میشود وزارت امور خارجه آمریکا از طریق دو موسسه به نامهای "مرکز گزارش جنگ و صلح" و "خانه آزادی"، تروریستهای داعش را تحت انواع آموزشهای پیشرفته برای عملکرد در فضای مجازی قرار میدهد.
آمار نشان میدهد تروریستهای داعش برای گسترش تبلیغات و جنگ رسانهای خود بیش از هر چیز از "توئیتر" استفاده میکنند و این موضوع نشان دهنده حمایتی است که این گروه از جانب مسئولین این شبکه اجتماعی دریافت میکند.
اگر چه آمریکایی ها شعار مبارزه با داعش سر می دهند اما آنها در دادن تجهیزات به داعش، آن هم به صورت غیر مستقیم سنگ تمام گذاشته اند.
داعش با انتشار ویدئویی ادعا کرد قبل از حمله به تیپ 93 عین عیسی در ریف رقه شمالی با هواپیمای بدون سرنشین شناسایی، کاملا از این منطقه نظامی عکسبرداری کرده است.
با انتشار این تصاویر تقریباً مسجل شده است که آمریکا و اسرائیل به دنبال مقابله به مثل کامل با حکومتهای مخالف با سیاستهای ایالات متحده از جمله جمهوری اسلامی، عراق، سوریه و… هستند؛ تشکیل، حمایت و پشتیبانی از شبهنظامیان تکفیری همچون داعش، جبهه النصره و القاعده در مقابل جریانهای اصیلی همچون حماس، جهاد اسلامی و حزبالله میتواند زنگ خطری برای سیاستگذاران استراتژیک و نظامی در این منطقه باشد تا تدابیر ویژهای را در این خصوص بیاندیشند
آنها حتی در دادن اطلاعات جنگی به داعش تمام تلاش خود را می کنند. پایگاه هوایی الطبقه در سوریه زمانی به تصرف افراد داعش افتاد که چندی پیش از آن، آمریکایی ها اعلام کردند که چند پهباد آنها بر فراز این منطقه گشت زنی اطلاعاتی داشته اند.
آنها در عراق نیز به مقابله با داعش نپرداخته اند، و بمباران نمایشی داعش، زمانی که این گروه به شهر اربیل عراق نزدیک شد، تنها برای دور کردن این گروه از بزرگترین پایگاه نظامی آمریکا در عراق در این شهر بوده است، نه برای حمایت از مردم عراق یا ایزدی ها یا مسیحیان عراق.
آمریکایی ها و شخص رئیس جمهور آمریکا، باراک اوباما نیز پیش از این اعلام کرده بودند که تنها وقتی که منافع این کشور در عراق به خطر بیفتد وارد عمل می شوند.
جالب است بدانید که این حفاظت از منافع خویش آمریکایی ها نه به خرج این کشور بلکه از جیب مردم فقیر و جنگ زده عراق صورت می گیرد زیرا در هر حمله نمایشی آمریکا به داعش یک صورتحساب هفت و نیم میلیون دلاری به دولت عراق تحمیل می گردد.
آنها نه تنها با داعش مبارزه نمی کنند در بسیاری از موارد در اظهار نظر های متناقض کشور هایی که با این گروه مقابله می کنند را متهم به نقض قطعنامه های شورای امنیت می کنند مانند نمونه ذیل:
مسعود بارزانی رئیس اقلیم کردستان در کنفرانس خبری مشترک با محمدجواد ظریف وزیر خارجه ایران گفت: ایران جزء نخستین کشورهایی بود که به نیروهای پیشمرگه کرد برای مبارزه با داعش سلاح داد
در همین حال سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا گفت: هرگونه ارسال سلاح از ایران قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل را نقض میکند، فروش سلاح به عراق همچنین نقض تحریمهای آمریکا محسوب میشود بنابراین در اینجا مسالهای برای نگرانی وجود دارد. و این سیاست دو گانه و عوام فریب آمریکا در حمایت از داعش است.
نقش سازمان اطلاعاتی عربستان در پیشروی داعش در عراق
روزنامه ایندپندنت انگلیس در مقاله ای خود به قلم "پاتریک کاکبرن" (Patrick Cockburn) به تاریخ 13 جولای 2014 به نقش استخبارات در پیشروی داعش در عراق و بخصوص شمال این کشور اشاره می کند. نویسنده در این رابطه می نویسد:
اندکی پیش از واقعه 11 سپتامبر، شاهزاده بندر بن سلطان در دیدار محرمانه خود با سر "ریچارد دی یرلاو" رییس سازمان MI6 از سال 1999 تا 2004 که دوستی بسیار نزدیکی با هم داشته و دارند، اینچنین می گوید: "ریچارد! در آینده شاهد قلع و قمع کردن شیعه در خاورمیانه خواهی بود. آنوقت است که بگویی خدا به داد شیعه برسد. ما نیم میلیارد سنی در منطقه داریم".
وی می افزاید: البته نیت بندر بن سلطان امروز تعبیر شده است و اکنون شاهد قلع و قمع شیعیان در سوریه و عراق با حمایت کامل عربستان توسط گروه داعش هستیم. پس از اشغال موصل در روز 10 ژوئن، زنان و کودکان شیعه در کرکوک و تکریت کشته و در گورهای دسته جمعی دفن شدند. فقط در شهر شیعه نشین تلعفر 4 هزار دستگاه منزل مسکونی ویران شد. غالب زیارتگاهها و اماکن مقدسه شیعه در عرق توسط بلدوزرهای داعش ویران شده است. و امروزه شیعه برای سرویسهای امنیتی عربستان به اندازه یهودیان اروپا در سال 1940 در زمان جنگ جهانی دوم ترسناک است.
کاکبرن در ادامه اینچنین می آورد: در صحت سخنان بندر هیچ شبهه ای نیست. چرا که اظهارات اخیر "دی یرلاو" در "موسسه خدمات ملی پادشاهی انگلیس" با بیان این جمله او که "اقدامات داعش مرا به یاد سخنان یکی از نزدیکترین دوستانم میاندازد"، اثبات کننده این حقیقت بود.
دی یرلاو بخوبی از سرمایهگذاریهای کلان شیوخ عرب در عربستان و قطر و تزریق این پول هنگفت به داعش از طریق سازمان استخبارات خبر دارد. این موضوع وقتی مصداق بیشتری می یابد که روسای قبایل سنی در عراق، بدون اذن عربستان با داعش بیعت نمی کنند.
کاکبرن در مقاله خود، رییس اسبق MI6 را به چالش کشیده و دیدگاه او مبنی بر اینکه داعش گروهی است برای نابود کردن مسلمانها به دست خود و هیچ خطری برای غرب ندارد را رد کرده و به کشتار و آواره شدن مسیحیان عراق اشاره کرده و عربستان را بانی تولد گروهی بسیار مخرب و خطرناک می داند که اگر نابود نشود، به زودی اروپا را هم به سرنوشت عراق دچار میکند.
این تحلیلگر مسائل سیاسی معتقد است که پیش بینی شاهزاده بندر که وی دست کم 3 دهه در دل سیستم اطلاعاتی و امنیتی عربستان بوده، و طبق آن قرار است یکصد میلیون شیعه منطقه خاورمیانه توسط اکثریت سنی قلع و قمع شوند، بلاشک شیعیان منطقه را به این فکر وامیدارد که آنها عاقبت قربانی کمپین شیعه کشی عربستان خواهند شد. وی، هم اکنون شیعیان منطقه را نه تنها نگران اقدام نظامی آتی سنیها، بلکه نگران از تبلیغات عظیم وهابیسم در رسانه های منطقه میداند. وهابیمسی که دیگر متوجه ظرفیت و پتانسیل محدود خود در تاثیرگذاری فرهنگی در منطقه شده و حالا از راه اقدام نظامی به دنبال ریشهکن کردن شیعه است.
به گفته وی، غرب به خوبی از رابطه وهابیسم عربستان با گروه های تروریستی مثل القاعده با خبر است. به عنوان نمونه، 15 تن از 19 هواپیماربای حادثه یازده سپتامبر، هویت سعودی داشته و طراحان این برنامه نیز اکثرا سعودی بودند.
حکومت عربستان درست برعکس شاهزاده بندر، گروههای تکفیری را خطری برای خود عربستان می داند. دییرلاو در کنفرانس مذکور به سفر فوری خود به همراه "تونی بلر" نخست وزیر اسبق انگلیس بلافاصله پس از حادثه یازده سپتامبر اشاره کرده و سخن از فریاد رییس وقت سازمان امنیت ملی عربستان بر سر او به میان می آورد که میگوید: "بله، یازده سپتامبر برای شما چندان اهمیت ندارد، اما برای ما خیلی مهم است. القاعده دیر یا زود حکومت عربستان را نابود کرده و نقشه خاورمیانه جدید را شکل خواهد داد".
گزارش خبرنگار راشاتودی از نقش عربستان در حمایت از داعش در عراق
نظام امنیتی عربستان، از طرفی خود خالق گروههای تکفیری و تروریستهای جهادی بوده است و از طرف دیگر به شدت نگران سرنگونی خود توسط فرزند ناخلف است؛ و اگر امروز هنوز از آنها پشتیبانی میکند، علت فقط این است که تنها راه ریشهکن کردن شیعه را در وجود چنین گروههایی می¬داند.
میزان علاقه نظام اطلاعاتی و امنیتی عربستان به استفاده از گروههای جهادی برای شیعهکشی را می توان در سند افشا شده دسامبر 2010 ویکی لیکس که خبر از اظهار نظر "هیلاری کلینتون" وزیر خارجه اسبق آمریکا میدهد، دید. در این سند، کلینتون به استمرار حمایت همه جانبه سرویسهای امنیتی عربستان از گروههایی چون القاعده، طالبان، و لشکر طیبه پاکستان اشاره کرده است. وی در این سند، سیاست فعلی عربستان را بر حمایت از جهادیها در بیرون از مرزها و مقابله با آنها در داخل این کشور دانسته و دلیل برکناری شاهزاده بندر -که گروههای جهادی را تهدید نمیدانسته و آنها را دوست همیشگی میخوانده را به همین موضوع مربوط میداند.
کاکبرن در پایان نوشتار خود مینویسد: بی شک داعش برای شیعیان وحشتناک و پر ضرر خواهد بود، اما برای جهان اهل سنت به مراتب دهشتناکتر و پر ضررتر است. چرا که جهان اهل سنت به رهبری عربستان جنگ ناتمام و پر زیانی را شروع کرد که دست آخر دست و پا گیر خودش شده و در آینده شاهد «حوزه آبستن حوادث» کشورهای سنی نشین خواهیم بود.
وی با این جمله مقاله خود را به اتمام می رساند: شاهزاده بندر یکبار به دی یرلاو گفت "خدا به داد شیعه برسد!"… باید به او گفت که گمانم با این حال و اوضاع باید بگوییم که "خدا به داد اهل سنت برسد!".
پیشبینی ملک عبدالله از پیش روی داعش تا اروپا و آمریکا
پادشاه درگذشته سعودی که کشورش یکی از اصلیترین متهمان در تجهیز و ایجاد گروه ترویستی داعش است، اخیرا پیش از مرگش پیش بینی کرد که این گروه به زودی به اروپا و آمریکا خواهد رسید. ملک عبدالله به اروپا و آمریکا هشدار داده بود که اگر از موضع قدرت و با سرعت اقدام نکنند، تروریست ها تا یک ماه دیگر به آن سرزمینها خواهند رسید.
نشریه ایتالیایی "فورمیکه" اخیرا در گزارشی عربستان سعودی، قطر، و کویت را حامیان اصلی گروه تروریستی داعش در سوریه و عراق معرفی کرد. این نشریه خبر داده که گروه داعش منابع مالی خود را با دریافت کمکهای داوطلبانه از کشورهای حوزه خلیج فارس، فروش نفت، و کنترل ساختارهای کلیدی به دست میآورد.
خبرگزاری آسوشیتدپرس نیز به این مورد اشاره کرد که ملک عبدالله بی آنکه از گروهی خاص نام ببرد، جمله خود را اینگونه بیان کرد: "مسلم است که آنها تا یک ماه دیگر به اروپا و تا یک ماه بعد از آن به آمریکا خواهند رسید".
بر اساس این گزارشات، به نظر میرسد که سخنان شاه سعودی که ناشی از وحشت وی از حضور داعش در عربستان است، برای جلب نظر ناتو و ایالات متحده به منظور حضور جدیتر در منطقه بیان شده باشد.
جمعبندی
1- به جرات میتوان سازمان امنیت عربستان که شامل دو سرویس اطلاعاتی- جاسوسی میشود را ریاکارترین سازمان امنیتی منطقه دانست. نفس دورویی و نفاق بعنوان یکی از دو اصل اول این سازمان در کنار تروریستپروری، موجب دوام و قوام آن تا به امروز شده است. کما اینکه می توان بازتاب این ویژگی ابزاری را در معادلات و اتفاقات کنونی منطقه دید، که از آن دست، حوادث عراق و سوریه بسیار مورد اشاره است.
2- نوکرمآبی نسبت به آمریکا و اسراییل، ظاهرا امری نه ذاتی که اکتسابی برای سازمان اطلاعات و امنیت عربستان محسوب میشود. بدین جهت به اکتسابی بودن آن تاکید میشود که پیشتر از این، سازمان عربستانی در برهه های مختلف و به مثابه نفس ریاکار خود، شیطنتهایی برای قلقلک دادن غربی ها و بخصوص آمریکا از خود نشان داده است که از ان دست میتوان به عملیاتهای بمبگذاری اشاره کرد. عربستان، برای حضور مستمر و بلامنازع در منطقه، نیازمند حمایت آمریکا است. لذا، سازمان امنیت این کشور بر مدار آشنایی با و تسلط بر چم و خم اطلاعاتی منطقه، اطلاعات مورد نیاز آمریکا را در اختیار آن قرار میدهد و در ازای آن حمایت نظامی، سیاسی و اطلاعاتی از آمریکا می گیرد که بدینوسیله در آینده مورد انتظار تبدیل به قدرت اول منطقه شود.
3- پروژه شیعه کشی را باید یکی از مقدمترین اهداف این سازمان دانست. ایران، بعنوان راس هرم شیعه در جهان و بخصوص منطقه، خطری بسیار عظیم برای تفکر وهابی و تکفیری به شمار می آید. بدون شک، تفوق ایران بر منطقه به عنوان قدرت اول مساوی است با افول شمایل حکومتی که خود را "پیر جهان اهل سنت" میداند؛ و این یعنی از دست دادن اشراف بر حوزه های سیاسی، تجاری، اجتماعی، و اقتصادی منطقه.
4- آنتونی کوردزمن و نواف عبید در آسیب شناسی نظام امنیتی عربستان، پاشنه آشیل آن را اعتماد پادشاه عربستان به افسران رده بالا که لزوما تبعیت و فرمانبری از او دارند و از تفکر نوین برخوردار نیستند، میدانند و تاکید دارند که این افراد به دلیل حسادت به افسران جوان و خوش فکر و ترس از ترفیع درجه آنها، تا حدودی جلوی مدرنیزه شدن صنعت نظامی و اطلاعاتی را گرفتهاند. این تحلیل درستی است. هم اکنون علیرغم تلاشهای چند ساله این کشور برای مدرنیزه شدن اطلاعاتی نظامی، ترکش ها و برادههای ضعف نظامی اطلاعاتی را میتواند در کالبد نظام حکومتی عربستان دید و از آن دست میتوان به برآورد اشتباه در پرورش داعش اشاره کرد.
5- سازمان تروریستپرور عربستان، بر خلاف موساد که علاقه بسیار زیادی به ترور سریع مخالفان دارد، بیشتر ترجیح میدهد که اول آنها را تخلیه اطلاعاتی کند و سپس به سراغ خرید آنها برود و در صورت عدم توفیق به پاکسازی روی میآورد. نمود بارز آن را می توان در قصه اسامه بن لادن، خالد المحضار، و نواف الحازمی دید.
6- وحشت نظام اطلاعاتی امنیتی عربستان از تروریستهای خود پرورانده، کاملا نمود بیرونی یافته است. نمونه آن را میتوان در مقاله "ماتیو اید" Matthew Aid به تاریخ 9 می 2012 دید که در آن به سرمایهگذاری میلیارد دلاری عربستان در "سازمان امنیت ملی یمن" برای مبارزه با القاعده و دیگر تروریستها اشاره میکند. پیش بینی اخیر ملک عبداله از نفوذ داعش تا خاک اروپا و آمریکا، ترس بسیار وی از ظهور داعش در خاک عربستان را نشان میدهد. حال، او دست به دامان اربابان خود شده و با بیان اینگونه جملات، خواستار یاری آنها شده است. ظاهرا نسلکشی شیعیان که شاهزاده بندر یکی از اصلیترین تصمیم سازان امنیتی اطلاعاتی تاریخ عربستان پیشتر پیشبینی کرده بود، برنامهای پر اشتباه بود که یقه خرافت و سخافت خود عربستان را گرفت و منجر به پیش-بینی های ملک سعودی شد.
ارتباط میان اسرائیل و داعش
گروه تروریستی داعش در آخرین اقدام خود اعلام کرده است که برگزاری تظاهرات روز جهانی قدس ممنوع است.
اعضای این گروه تروریستی همچنین با لگد مال کردن پرچم فلسطین اعلام کرده اند که باید بجای پرچم فلسطین، پرچم گروه داعش به اهتزاز در آید.
داعش اعلام کرده است که فلسطین موجب فتنه است و هرکسی که پرچم فلسطین را به اهتزار در آورد به فتنه افروزی کمک کرده است.
هرچند که پیش از این نیز علامت های سوال فراوانی در خصوص رابطه گروه تروریستی داعش با کشورهای اسلام ستیز همچون آمریکا و اسرائیل کرارا مطرح می شد، اما هرگز گمان نمی رفت که این جریان وحشی و ادم کش، تا این اندازه عریان و علنی در خدمت اهداف صهیونیست های اسرائیلی حرکت نمایند.
اعلام این موضع از سوی داعش که ویدئوی مربوط به آن نیز به طور گسترده در شبکه های اجتماعی منتشر شده است به خوبی نشان از هماهنگی عمیق و گسترده میان داعش و اسرائیل دارد.
یقینا تنها چیزی که می تواند نقطه مشترک میان داعش و صهیونیزم باشد، اهتمام این دو به اسلام ستیزی است و اصولا حمایت گسترده آمریکا، انگلیس و اسرائیل از گروههای افراطی همچون داعش و النصره، با همین رویکرد صورت گرفته و می گیرد.
از ابتدای تهاجم وحشیانه صهیونیستها به غزه و نسل کشی ددمنشانه این رژیم در فلسطین، تحرکات نظامی گروه تروریستی داعش نیز به طور قابل ملاحظه ای در عراق کاهش یافت.
هماهنگی های بین رژیم اشغالگر صهیونیستی و گروه تروریستی داعش در زمان حمله این رژیم به غزه به حداقل ممکن رسید و این گروه نتوانست همانند سابق از پشتیبانی های مالی، تسلیحاتی و اطلاعاتی اسرائیل مستفیذ گردد.
اما این کاهش سطح همکاری ها به معنی آن نیست که از عمق اتحاد استراتژیک این دو جریان اسلام ستیز کاسته شده است.
اندکی پس از آغاز جنگ در سوریه که با فتنه انگیزی همین گروه های تروریستی مشتعل شد، علاوه بر اینکه انواع سلاحهای ساخت اسرائیل و آمریکا در اختیار این گروه ها قرار گرفت، بیمارستانهای صحرایی در مرز سوریه و اسرائیل نیز با هدف مداوای زحمی های این گروه ها ایجاد گردید و رژیم اسرائیل با وقاحت تمام احداث این بیمارستانها را انسان دوستانه نامید.
کسانی که با حقیقت و پشت پرده گروههایی همچون داعش و النصره آشنا بودند از همان زمان و مکررا، همسو بودن این جریان های تروریستی و اسرائیل و پشتیبانهای اصلی آنها (امریکا و انگلیس) را متذکر می شدند، اما گوش بسیاری از افراد موثر در جهان اسلام نسبت به این خطر بزرگ بدهکار نبود و در ابتدای امر، برخی از بزرگان جهان اسلام علم حمایت از این جریانهای فتنه انگیز را برداشته و فتنه انگیزی های آن را در امتداد بهار عربی قلمداد کردند.
اینک که در سایه حمایت های گسترده آمریکا، انگلیس و اسرائیل، این جریانهای افراطی به معضلی سخت برای جهان اسلام تبدیل شده اند، پس از کشتار های وحشیانه گروههای بزرگی از شیعیان و سنی های عراق و سوریه، زمزمه هایی مبنی بر مخالفت با این گروه ها از سوی برخی از بزرگان آغاز شده است.
پیوند نامبارک جریان افراطی گری با صهیونیزم، در حقیقت دو بال موثر برای یک عملیات مشترک اسلام ستیزی است که می بایست در ابتدای جنگ سوریه به آن توجه می شد.
آنچه را که ادوارد اسنودن افشا گر اطلاعات امنیتی آمریکا از نحوه شکل گیری گروه داعش تحت حمایت نهاد های امنیتی آمریکا، انگلیس و اسرائیل در عملیاتی با نام «زنبور عسل» عنوان کرد، یکی از اسناد پیوند شوم داعش و کشورهای اسلام ستیز جهان است.
عدم توجه به موقع به این پیوند شوم موجب شده است که از یکسو کشتار مسلمانان مظلوم فلسطین در غزه توسط اسرائیل را شاهد بودیم و از سوی دیگر بر گورهای جسد های بی سر و ذبح شده کشتگانی بگرییم که به دست جلادان داعش ذبح شده اند و در عین حال، شاهد باشیم که داعش در یک همسویی کاملا علنی با اسرائیل، هرگونه همدردی با مظلومان فلسطینی را ممنوع اعلام می کنند.
اکنون که داعش، فلسطین را عامل فتنه در جهان اسلام خوانده است، کسانی که گاهی پرسیده اند چرا اعضای داعش به جای مسلمان کشی به فلطسین نمی روند و با کفار حربی نمی جنگند، جواب سوال خود را به روشنی دریافت می کنند.
آری! داعش بخشی از پیکره از اسرائیل است.