بیست و هفت سال بعد ازعملیات فروغ جاویدان (مرصاد). دستگاه رجوی و باندش از این عملیات به عنوان بیمه نامه یاد می کنند و این را یادآور می شوند که اگر آن عملیات را انجام نمی دادند دشمن!! تصور می کرد ما زائده جنگ بودیم در حالی که عملیات فروغ جاویدان شروع شد که تمام امکانات لجستیکی مانند تانک های چرخ دار کاسکاول که ساخت برزیل بود و سایر ادوات دگر توسط ارتش عراق در اختیار سازمان قرار داده شد. نفرات بیست و چهار ساعته بکار گمارده شدند و نیروهای بدون آموزش ابتدایی از خارج فریب داده شدند تا بیایند به اصطلاح تهران را 48 ساعته فتح کنند. نیروهایی که در داخل تشکیلات بودند هم با کار فشرده آماده سازی که به آنها سپرده شده بود دست کم از افرادی نداشتند که از خارج آمدند و کارایی نظامی آنچنانی از آنها نمی توان انتظار داشت و همه آنها در اثر خستگی در صحنه عملیات یا خواب بودند و یا رمقی برای جنگیدن نداشتند. پایگاه های پشتیبانی که توسط صدام در اختیار رجوی گذاشته شده بود که در نزدیکی خانقین داشت هم نفراتش خسته و آش و لاش بودند.
از جمله مواردی که بر عکس ادعای رجوی و مجاهدین که سعی می کنند فعالیت های خود را در عراق و در زیر سایه صدام را کم رنگ و یا غیر واقعی وانمود کنند. در باره عملیات فروغ جاویدان حرف رجوی است که برای قانع کردن و امیدواری به افراد تشکیلات قول و قرارهای خود را با مقام های حزب بعث و ارتش عراق یادآور شد و گفت نیروی هوایی عراق آماده است تا از پیشروی ما پشتیبانی کند و پادگان و مراکز نیروی هوایی رژیم مانند هوانیروز کرمانشاه و پادگان نوژه را بمباران نماید.
برای تذکر و یادآوری خیانت رجوی که هم قربانیان خارجی و داخلی را شامل می شود که فدای اهداف قدرت پرستی خود کرد و فروغ جاویدان را فرمان داد، خوب است حرف های رجوی را پی گیریم.
« آخر شما دیگر بچه نیستید که بروید یک شهر را بگیرید. اگربخواهیم وسیع تر از عملیات های قبلی عمل کنید هیچ راهی غیر از فتح تهران ندارید. البته یک سری می گفتند برویم اهواز را بگیریم، یک سری می گفتند کرمانشاه را، ما نشستیم و فکر کردیم و دیدیم باید از طریق کرمانشاه برویم زیرا اولاً تا حدودی وضع و شرایط مسیری که عراق تا قصرشیرین و سرپل ذهاب پیش رفته و این بار نیاز به خط شکنی نداریم!! و به راحتی می توانیم تا کرمانشاه برویم و ثانیاً نزدیک ترین نقطه مرزی برای رسیدن به تهران کرمانشاه است »
همین جملات رجوی نشان میدهد که چقدر ساده مسئله را انگاشته و افراد را فریب می دهد. اما فریب و دروغ رجوی بیشتر این بود که به افراد القاء می کرد که مردم و جوانان به ما خواهند پیوست و کروکی و کمبود نیروی نظامی خود را در وسط راه حل و فصل می کند.
در نشست عمومی قبل از شروع عملیات یک زن از میان جمعیت سالن بلند شد و این را زیر سوال برد که مردم تمایل به وصل شدن به ما ندارند اما رجوی با شیادی ازآن زن که به تازگی از خارج آمده بود و گزارشات داخل ایران که برای رجوی بیان می کرد که مردم ارتباط با این گروه برقرار نمی کنند، با یک سوال از زن قال قضیه را کند و همه را مجاب کرد که به این عملیات بپردازند تا تهران رافتح کنیم و این قدر در توهم و دروغ رجوی بسر می برد که برای برانگیختن اعضاء گفت:
« بایستی آخرین تلاش خودمان را بکنیم و بار دیگر کل سازمان را به صحنه بفرستیم و مطمئن هستیم که پیروزیم و از هم اکنون من این پیروزی را به شما!! و خلق قهرمان!! تبریک عرض می کنم. »
وقتی که در گروهی واقعیات و نمود های عینی نادیده گرفته می شود و رهبری ولایت عقیدتی اذهان نیروها را در کنترل دارد، آنچه که باید اتفاق می افتد. منظور این است که مقایسه رجوی برای توجیح و شروع عملیات فروغ جاویدان با عملیات های گذشته غیر واقعی و یک کلاهبرداری آشکاربود. در عملیات های گذشته و بطور خاص چلچراغ (اشغال مهران) اول این که این شهر متروکه و در کنار مرز با فاصله 10-5 کیلومتر بود و نه یک مسیر طولانی مانند تهران و دوم این که در عملیات رجوی و اشغال مهران که چند ماه قبل از عملیات فروغ (مرصاد) اتفاق افتاد، ارتش عراق پشتیبانی کاملی از ارتش رجوی کرد، توپخانه و آتش بار ارتش عراق کاملاً در اختیار رجوی بود و تأثیر زیادی در پیشروی رجوی داشت و سازمان برای رد گم کنی فقط یک یا چند توپ را بکار گرفت تا بعداً بتواند بگوید که تمام کار را خودمان انجام دادیم.
در آن عملیات قبل و بعد از آن نیروی هوایی عراق به خدمت گرفته شد و هلی کوپتر ها مواضع ایران را می کوبیدند و یا مجروحان فرقه را به پشت منتقل می کردند و بیمارستان های مدینة طب و عدنان خیراله کاملاً برای سرویس دهی به این عملیات آماده باش داده بودند.
اکنون بعد ازگذشت سال ها و دور شدن از فاجعه که رجوی اعضاء را به قتلگاه برد شاهد هستیم که هیچ چیز ازآن قدرت نمایی پوشالی باقی نمانده و رجوی در یک بن بست استراتژیکی و سیاسی گرفتار آمده است و بیمه نامه دروغ جاویدان نتوانست هیچ توجیه و دست آوردی را برای رجوی به ارمغان بیاورد و به ثبات او در عراق کمک کند و تنها عایدی او فرار خودش و تن دادن به خروج ازاشرف و رفتن به اردوگاه یا کمپی است که همه فرقه را در برزخی گذاشته و نمی دانند سرنوشت زندگی خفت بار آنها به کجا خواهد انجامید.
بازبر میگردیم به سخنان رجوی و وضعیت کنونی را می بینیم و بدون هر گونه تفسیر غیر واقعی دیروز و امروز را در حرف هایش جستجو کرده و بیشتر از گذشته فریبکاری و عوام گری او را زیر ذره بین بگذاریم.
« تصمیمی که ما گرفتیم بسیار حساس و مشکلی بود و ما چاره ای جز عمل نداریم!! و اگر الآن اقدام نکنیم فرصت از دست خواهد رفت زیرا بعد ازاین که بین ایران و عراق صلح شود، در اینجا قفل می شویم و دیگر نمی توانیم کاری انجام بدهیم و از لحاظ سیاسی تبدیل به فسیل می شویم »
این عین حرف های رجوی برای عملیات فروغ جاویدان (مرصاد) بود که رجوی ایراد کرد. چیزی که رجوی از الزام و ناچاری خود به میان می آورد وقتی به پایه و نقطه اصل و روز اول برگردیم که سی خرداد را آغاز کرد و آن روز هم عین این حرف ها را زد. این سیر خط نشان دهنده بلایی است که تراوشات ذهنی و ذهن عقب مانده رجوی باعث شد آن چه که نباید بشود، انجام گرفت و با خیانت به خلق و افراد خود در تاریخ روسیاه، فراری و دربدر باشد که نتواند خفت و خاری خودش رابپوشاند.
حال باید پرسید چرا دروغگویان ازآن همه درس تجربه نکردند و باز هم کاسه گدایی را دراز کرده و در مسیر خیانت قدم بر می دارند و نوکری اسرائیل و وهابیت را می کنند!!؟؟
در ادبیات عامه مردم که مجاهدین، منافقین خوانده می شوند، ویژگی آنان این است که لجاجت و یک دندگی خود را به اثبات برسانند. در مناسبات طوری بود اگر اعضاء حرف درست و منطقی در ذهن داشتند و از سوی دیگر سازمان و سران حرفی مغایر آن زده و لازم به گوش شنوی اعضاء داشتند ما می گفتیم آری آقای رجوی آسمان آبی نیست و سیاه است و بدین وسیله تشکیلات از ما راضی می شد و با ما کاری نداشت ولی واقعیت خیلی سرسخت تر است آقای رجوی!!.