رفتار مسعود رجوی با مخالفان در سازمان

دربررسی جدایی طلبان یک ویژگی جدید خود را به نمایش میگذارد و آن شقاوت مجاهدین همراه با روند رو به گسترش آن است، روندی که هم عرض با شکست های سیاسی و خطی در مجاهدین شدت و فوران پیدا کرده است و به نوعی میتوان گفت رهبری مجاهدین تاوان شکست های خودش را از یاران و اعضای خودش به سختی و با شقاوتی تاریخی که در سازمانهای سیاسی قطعا بی بدیل و بی نظیر است، طلب کرده واین پدیده ای است که نمیتوان از آن بسادگی عبور کرد و انرا در معادلات خود محاسبه ننمود.
در تشکیلات مجاهدین، مهم نیست چه کسی هستی، چگونه و در کجا می میری!؟ مجاهد والامقام باشی یا بدون مقام، تازه به دوران رسیده باشی یا دارای چند دهه سابقه. بقول رجوی، در عالم “بریدگی” سرکنی یا مدافع فعال “انقلاب خواهر مریم” بوده باشی. در نهایت تفاوت چندانی ندارد. اهمیت مسئله مطرح شده در این است که هر که می خواهی باش، اما برای رجوی و نزد آنها بمیر. تا در بارگاه رجوی به شوکت و کمال برسی و با قاب عکسی بی مقدار، تزئین بخش مجالس رنگارنگ و مدال “جامعه دروغین بی طبقه توحیدی” بر روی سنگ قبر.!
این یک تئوری بیمار گونه است که می گوید؛ با آنها باش، با آنها سرکن، دم برنیاور، تا روزی که نوبت مرگ ات فرابرسد و درب بهشت ما برویت باز گردد! اما این تفکر ضد انسانی به چند سئوال ساده نمی تواند پاسخ بدهد؛ چرا باید با تو باشم؟ چرا باید با تو بمانم و در تو بمیرم؟ تو خدای من نیستی! زندگی و مرگ را تو نیافریده ای، پس بگذار در آسودگی خیال، خود انتخاب کنم که چه کسی و کجا باشم و چگونه بمیرم اما زنان و مردان “آنچنانی” هم بودند که کج دار و مریز به خاطر ترس از فرو ریختن غیرت و غرور کاذب اولیه، با رجوی و در کنار او به اجبار ماندند. برخی مانند “حسن محمدی”، “علینقی حدادی”، “علی زرکش” و … طعمه “حوادث گوناگون” درون تشکیلات شدند. برخی همچون؛ “محمود مهدوی”، ” مهدی افتخاری”، و … طعمه بیماری ها و برخی دیگر همانند؛ “قربان علی ترابی”، “پرویز احمدی”، “الیاس کرمی”، “احمد رضا پور”،” و قربانیان دیگر… زیر شکنجه در زندان، خودکشی و “شلیک های ناخواسته” بدرود حیات گفتند!
همه آنها از بارگاه رجوی پر کشیدند و رجوی یا در اطلاع رسانی دقیق سکوت کرد و یا اینکه بدون اشاره به سرگذشت و خواسته های شان، سنگ قبری برایشان تراشید و عناوینی مانند “مجاهد شهید” یا “مجاهد صدیق” حواله شان نمود. بی آنکه یک منبع موثق غیر مجاهد بگوید، چگونه آنها “مجاهد شهید” یا “مجاهد صدیق” شدند؟ در بی خبری و بی اطلاعی دیگران، هر چه خواستند بافتند و هر چه توانستند بار رفتگان کردند تا چهره “رهبری” تمیز و موجه باقی بماند!  
این موارد را برای این نوشتیم که باز به ماموران، معذوران و مغرضانی که رجوی آنها را به میدان می فرستد، گوشزد نمایم، شرم تان باد از داشتن چنین رهبرانی که با دروغ هایی به نام “آزادی”، “مجاهد شهید” یا “مجاهد صدیق”، “دموکراسی”، “دین” و “لائیسیته”، سرتان کلاه گذاشته و با خون دیگران در اروپا به تجارت “دموکراسی” و “سرنگونی” مشغول اند!
شرم تان باد که چشم های خود را به واقعیت ها بسته ونمی توانید بدون استنشاق بوی متعفن رهبرانتان، قدم از قدم بردارید.
 

خروج از نسخه موبایل