دیدار منصورشعبانی با خانواده ابراهیم کفایتی عضو اسیر در لیبرتی

وقتی بازگشت آقای منصورشعبانی به خاک وطن وکانون پرمهرخانواده اش درگیلان برای خانواده های چشم انتظارگیلک اطلاع رسانی شد کمتر روزی داشتیم که دفترانجمن نجات پذیرای شماری از شالکیکاران گیلک نباشد که ازقضا توانستیم فقط بخشی ازاین گفت وشنودها را درسایت نجات انعکاس بدهیم.

ازجمله مهمانان دفترانجمن آقایان ناصر و محمد کفایتی ازاقوام نزدیک به ابراهیم کفایتی بودند که عزیزشان چیزی حدود 30 سال دراسارت رجوی ودستگاه مافیایی اش گرفتاراست.

آقاناصرکه خودش را برادرزاده ابراهیم معرفی میکند  با لهجه شیرین گیلکی میگوید "  من ازروستای پایین رودپشت لنگرود خدمت شما رسیدم تا شایدبتوانم خبری ازابراهیم ازآقای شعبانی گرفته باشم. عمویم ابراهیم متاهل ودارای یک فرزند پسربود. عمو وزن عمو هردوبیسواد بودند وبلحاظ مالی نیزدرسطح خیلی پایین. خب درروستا زندگی می کردند با کارکشاورزی محدود. آنوقتها توی محله مان  چند هوادارمجاهدین بودند که سبب شدند عمویم را اغفال کرده وبه جانب عراق نزد رجوی روانه کنند.

چند مدتی بود که خبری ازعمووزن عمو نداشتیم تااینکه درهمان سالها یکبارزن عموبا خانواده ام تماس گرفت وماجرای رفتنشان به عراق ومشکلاتی که درگیرش شده بودند را بدین صورت تعریف کرد که خودش ازرجوی جدا شده وبا مشکلات زیاد توانسته به اتفاق فرزند خردسالش به آلمان برود وپناهندگی بگیرد. زن عمویم اضافه کرده بود که ابراهیم موفق به خروج ازفرقه رجوی نشده وکماکان درعراق بسرمیبرد."

آقاناصردرحالیکه کاملا ازعمویش ناامید شده بود ادامه داد " الان که داستان فرق میکند زن عمویم همان موقع ازدواج میکند وخبرداریم که فرزندش درآلمان رشته پزشکی خوانده ودکترشده است. هم اینک ما با زن عمووفرزندش ارتباط تلفنی داریم وشاید که بتوانیم بزودی آنان را درایران ببینیم."

قبل ازاینکه عضوجدیدالورود به ایران آقای شعبانی برای خانواده کفایتی ازآخرین وضعیت ابراهیم صحبت کند آقای پوراحمد درهمان مقطع سال 1364که ازنزدیک با ابراهیم وهمسرش آشنایی داشت گفتند " تابستان سال 1364 من مسول پشتیبانی مقرمجاهدین درشهرکردی قلعه دیزه عراق بودم که ابراهیم را به من معرفی کردند که درتیم خرید فعالیت بکند. نه اینکه مسولش بودم بتدریج ازجزئیات زندگی وچگونگی خروجشان ازایران به جانب عراق مطلع شدم. شخص ابراهیم خیلی شخصیت آرام وروستایی داشت وچیزی ازسیاست نمی دانست  ودلش میخواست که به ایران برگردد. چیزی نگذشت که ازمقرتحت مسولیتم جابجا شد وبه قسمت نظامی ارتباطات منتقل شد. درادامه متوجه شدم که همسرش قصد جدایی ازرجویها را دارد وبدین سبب رجویها خواستند با یک جابجایی ابراهیم را بیشترتحت کنترل خود داشته باشند.

ابراهیم یکسال بعد دریک عملیات مرزی شرکت داده شد وازناحیه فک گلوله خورد وآسیب جدی دید طوریکه کاملا قیافه اش تغییریافته بود وبا چهره قبلی اش کاملا متفاوت شده بود. مدتها دربیمارستان بستری شد وحتی سالیان پس ازترخیص ازبیمارستان ومداوا تنها غذایش فقط سوپ بود که آنهم با سختی میل میکرد. جراحتش مقارن بود با خروج همسرش بنام ایران آقایی به اتفاق فرزند خردسالش که به سختی توانسته بود ازعراق خارج وبه آلمان برود."

درادامه روند این ملاقات آقای شعبانی هم ازآخرین وضعیت ابراهیم که زندگی اش را باخته وبا مشکلات روحی وروانی درکمپ لیبرتی بدنبال نجات است برای عمووپسرعموی ابراهیم روشنگری داشتند وآرزوکردند که رجوی خائن بخاطرازهم پاشیدن چنین خانواده هایی به پای محاکمه کشانده شود وقصاص شود.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا