جناب آقای احمد شهید گزارشگر ویژه حقوق بشر در امور ایران اینجانب میر باقر صداقی عضو قدیمی و با سابقه فرقه رجوی پیشاپیش از تمامی زحمات جنابعالی بابت پیگیری های چند ساله در دفاع از حقوق بشر در ایران و تهیه و آماده سازی گزارش نقض حقوق بشر که در فقدان منابع اطلاعاتی معتبر و بیطرف که ناشی از عدم دسترسی شما به منابع موثق در ایران است قدر دانی میکنم از آنجائیکه در چندین جلسه شما در ژنو حضور داشتم و میدانم که نماینده گان فرقه رجوی چگونه در تهیه گزارش در جلسات شما شرکت میکنند لازم و ضروری دیدم ضمن تائید گزرشهای شما تنها گوشه های از حقایق مربوط به تبعیض ونقض حقوق اولیه و انسانی درون تشکیلاتی فرقه رجوی پرده بردارم متاسفانه درهیچ یک از گزارشهای شما توجه ای به آنها مبذول نشده است این کاستی در گزارشات شما شاید بدلیل اینکه ماموریت شما در مورد ایران تعریف شده است تمامی ندارد اما صورت مسئله نقض حقوق بشر از دیدگاه من ایجاب میکند شما به دردها و آلام تمامی طرفهای قربانی گوش کنید و در گزارش خود لحاظ کنید.
من ۱۵ سال عمرم را تنها در قرارگاههای فرقه رجوی تباه کرده ام در ۱۵ سالی که در قرارگاههای فرقه رجوی بوده ام تماما ممنوع الملاقاتی بودم و بودیم نه میتوانستیم نامه ای بنویسم نه میتوانستیم تلفن داشته باشیم نه میتوانستیم به کسی زنگ بزنیم نه میدانستیم اینترنت چیست نه میدانستیم فیس بوک چیست تماما از دنیای بیرون قطع بودم بعد از سقوط صدام حسین دیکتاتور سابق عراق و شکستن طلسم اختناق مسعود رجوی توسط فرقه رجوی برای اسارت چهارونیم سال به زندان تیف رفتم زندان تیف نتیجه بند وبست فرقه رجوی با پنتاگون بود تا ما جداشد های منتقد را در شرایط بلاتکلیفی نگه دارند تا در نامیدی مطلق مجبور شویم به ایران برویم در زندان تیف بود که با معقوله ای بنام موبایل آشنا شدم آنزمان ارتش آمریکا تعدادی کارگر هندی به تیف آورده بود ما اولین بار در دست کارگران هندی موبایل را دیدیدم.
آنجا در دست سربازان آمریکائی برای اولین بار با دیویدی و لب تاب آشنا شدیم ظلم و تبعیضی که در حق ما اعضا در بند فرقه رجوی شده است تا به امروز به هیچ کس روا نشده است ما در داخل مناسبات حق نداشتیم در خواست ملاقات یا تماس با خانواده هایمان را داشته باشیم اینها در مناسبات فرقه رجوی تابو بود و جزو گناهان کبیره ما حق تشکیل خانواده نداشتیم فرقه رجوی به بهانه انقلاب ایدئولوژیک همه را مجبور کرده بود تا از همسرانشان جدا شوند حتی فکر کردن به جنس مخالف در مناسبات گناه محسوب میشد در نشستهای عملیات جاری روزانه شستشوی مغزی میشدیم تا گفته های رهبری را طوطی وار تکرار کنیم مثل زنبوری بودیم که هر چه رهبری میگفت مجبور بودیم همان را وز وز کنیم و وای به روزیکه خط رهبری را پیش نمیبردیم آنموقع با نشست ها و جلسات انتقادی بزرگ به نام دیگ مواجه میشدیم فشار های وارده در این جلسات انتقادی به قدری شدید بود که نفرات را مجبور به انتحار میکرد از جمله اینها خود سوزی یک نوجوان کرد به نام فرمان بود که در مقر ۳۵ از قرارگاه هفتم به فرماندهی مهری علی قلی.
بعد از نشست انتقادی بزرگ (دیگ) بر اثر توهین خانم مهری علی قلی به فرمان , فرمان نفت عشتار را روی خودش ریخت و خودش را به آتش کشید این صحنه را من به چشم خود دیده ام و حاضرم در هر داده گاه بین الملی آنرا شهادت دهم از آنزمان (سال ۱۳۷۷) بعد از این تراژدی من میخواستم از این فرقه جدا شوم اما سرکوب و فشار در داخل مناسبات فرقه رجوی به حدی بود که من جرأت نمیکردم در خواست خروج کنم و چون مسئله دار شده بودم و مثل گذشته خط وخطوط رهبری را قبول نمیکردم و ازخود گزارش انتقادی و مختصات نمی نوشتم مورد سرزنش جمع و تشکیلات فرقه رجوی بودم هر روز زیر انتقاد بودم که از اتوبان رهبری خارج شده ام و باید به این اتوبان برگردم آنها در مناسبات به فهم و شعور انسانها ارزش قائل نبودند برای آنها احساسات انسانها مهم نبود تنها خواسته رهبری ملاک بود که در آن بالا با عنوان امام زمان نشسته بود او معصوم بود و ما تمامی اعضا گناه کار و بدهکار رهبری در اثر فشارهای انتقادی به خودم که نقش شکنجه روحی را داشت دچار بیماری افسرده گی شده بودم علاوه بر این هفته ای دوبار خونریزی داشتم و خون بیرون میرفتم تقریبا هر روز سر درد داشتم که اول این بیماری مرا آنها تمارض میدانستند و بعد ها چون خونریزی نمای بیرونی داشت مجبور شدند واقعیت را قبول کنند در مناسبات فرقه رجوی خودم را تنها یافته بودم انگار همه کر و کور هستند و جنایتهای رهبری را در حق خودشان نمیبینند مناسبات فرقه رجوی برایم زندان بود زندانی که هم زندانی خودمان بودیم هم زندانبان آقای دکتر احمد شهید شاید برایتان قبولش سخت باشد ما در محدوده ۲۰۰ متری بخاطر اینکه از این مقر به مقر کناری برویم مجبور بودیم ویزای تردد بگیریم حق نداشتیم تنها تردد کنیم حق نداشتیم تنهائی نگهبانی بدهیم چون مناسبات و تشکیلات فرقه رجوی به ما القا کرده بود که تنها ماندن و تنها فکر کردن برای یک مجاهد سم است و ما باید تمامی لحظات زندگیمان را با رهبری تقسیم کنیم تبغیض در مناسبات فرقه رجوی موج میزد تمامی امکانات رفاهی در دست تعدادی شورای رهبری جانی بود آنها چاقوی رهبری را در گلوی ما میفشردند تا خط و خطوط رهبری پیش برود و از اینرو تمامی امکانات رفاهی پول کولر گازی لوکس ماشین های لوکس ساختمانهای لوکس در اختیار آنها بود و ما در بدترین آب وهوا یعنی در گرمای بیش از ۴۵ درجه عراق مجبور بودیم در زیر آفتاب کار کنیم یا در زمانی که طوفانهای شن و خاک بلند میشد و آلوده گی هوا به مرحله خطرناک میرسید ما مجبور بودیم برای این فرقه جان بکنیم ۱۵ سال تمام در مناسبات فرقه رجوی بیگاری دادم در روز خروج حتی فرقه رجوی یک دینار عراقی به من نداد و امروز بعد از ۲۷ سال هنوز برادر م میر واقف صداقی در اسارت ذهنی و فیزیکی این فرقه است ۲۷ سال است که مادرم صدای پسرش را نشنیده است دو سال پیش پدرم بدون اینکه صدای برادرم میر واقف را بشنود این جهان را بدرود گفت به باور و ایمان من این فرقه هزاران بار جنایتکار تر از هر دولت دیکتاتور است اینها هنوز به قدرت نرسیده این همه جنایت و ظلم میکنند وای به روزیکه به قدرت برسند.
جناب دکتر احمد شهید امیدوارم شما صدای فراموش شده ها اعضا در بند و اسارت فرقه رجوی را در آلبانی و عراق بشنوید و در گزارشات جدید آنها را لحاظ و ملاک قرار دهید و درد و آلامی را که بر آنها روا شده است را به قلم بکشید.
با تشکر میر باقر صداقی ,سوئیس