نگاهی به ساختار و گرفتاریهای انتخاب مسئول اول در یک فرقه

مسئول اولی در سازمان مجاهدین خلق از وقتی که این سازمان شیوه ها و تاکتیک های آیت الله خمینی را در سرنگونی نظام شاهنشاهی الگوی خود قرار داد َدیگر ارزش چندانی نداشت، مجاهدین بعد از شکست هایشان در به اصطلاح خودشان فاز سیاسی و رکود در رشد بادکنکی خود، بیمناک شدند که موجودیت خود را از دست بدهند، تنها راه برای آنها ایجاد بحران بودوتنش، آنها امیدوار بودند که در درگیرهای بوجود آمده جایگاهشان تقویت شود، در استدلال های مسعود رجوی در جنگهای ارتش آزادیبخش که بارها گفته بود این تعداد شهید و حتی چندین و چند برابر آن هم ارزش این نتایج جنگ را داشت میشود نتیجه گرفت که کشته شدن هواداران هم آنزمان برای مجاهدین نسبت به نتایج که عمده آن تبلیغاتی بود به صرفه بود.

 

شکست مجاهدین در هوچیگری و خروج از جامعه وبطن مردم آنها را بیش از بیش منزوی کرد حتی متشنج کردن جامعه نیز برای آنان نتیجه عکس داد،‌وقتی پای مسعود رجوی به فرانسه رسید و در یکی از روستاهای نزدیک پاریس اقامت گزید، این تداعی برایش پیش آمد که میتواند مسیر آیت الله خمینی را با هواپیمای ایرفرانس در فتح تهران طی کند و جمهوری اسلامی خودش را بنا نهد. این خام خیالی و توهم او را واداشت که ادعای فقاهت و خلافت و امامت و رهبری عقیدتی کند. او البته میخواست بالاتر از آیت الله خمینی ظاهر شود و به همین دلیل سعی کرد ازدواج با همسر دوست صمیمی اش را به حساب و کتابهای ماورائی ربط دهد، او خود را بطور رسمی رهبر عقیدتی خواند که به هر کاری جایز است و حسابش با اعضا یکی نیست. حالا پوستین مسئول اولی سازمان برای او تنگ و بی قواره بود و به همین دلیل آن را به همسرش که مجیز گو و مورد اعتمادش بود بخشید، این ازدواج ماورائی که انقلاب ایدئولوژیک خوانده شد،سرچشمه تغییراتی شد که مجاهدین را بصورت یک فرقه تمام عیار در آورد. فرقه ای که زنان حرمسرای رجوی میتوانستند هر فرمان رهبری را به جان بخرند، کسر رهایی اصطلاحی بود که شامل کسری میشد با صورت خون و مخرج نفس و مردان باید با یک فرمان خون میدادند و زنان نفس خود را در اختیار رهبری میگذاشتند و این زنان میتوانستند در نبود مریم رجوی که حالا رئیس جمهور مادام العمر شده بود به ترتیب مسئول اول سازمان شوند بدون اینکه مشکلی پیش بیاید، مسولین اول سازمان نه اختیاری داشتند ونه لازم بود صلاحیتی داشته باشند، انتخاب و رای گیری و برگزیده شدن اجرای مسئولیتها همه و همه نمایشی و فرمایشی بود و بس، لاجرم مشکلی هم پیش نمی آمد، هرچه مسول اول عوض میشد هیچ تغییری در خط مشی و سیاست ها ایجاد نمیشد حتی کمتر از سر سوزنی. به همین دلیل انتخاب مسول اولی هیچگاه در این سالها مشکلی برای سازمان نبود.

 

اما الان برای سازمان بزرگترین مشکل همین انتخاب است، با توجه به بهم ریختگی های تشکیلاتی و سازمانی و با توجه به مفقود بودن مسعود رجوی و چند پاره شدن سازمان همین کار ساده فرقه ای به مشکل بزرگی تبدیل شده است،

 

زنانی که در لیبرتی هستند به استثنای اینکه سازمان آنها را برای مرگ در نظر گرفته است و بقول رهبری شهادت همه آنها به برچیده شدن با آبروی بساط جنگ مسلحانه می صرفد، مشکلات دیگری هم دارند، سروکار با اعضای مسئله دار آنها را هم دچار مشکل کرده است و از طرفی امکان استرداد،تسلیم یا فرار آنها هم از نظر سازمان وجود دارد. کهولت سن و بعضا بیماری های همچون آلزایمر و توهم و…..عملا این افراد را از دور خارج کرده،پس از این آدمها نباید کسی انتخاب شود، مسئولین خارج نشین هم به دلیل دور بودن از مبارزه وخط مقدم نبرد به قول فرقه خود بخود فاقد صلاحیت هستند، کسانی که یا هیچگاه در نبرد آزادیبخش شرکت نداشته یا به موقع از آن گریخته اند و بعلاوه انتخاب چنین فردی به سادگی دلیلی بر شکست خط ارتش آزادیبخش خواهد بود و نشاندهنده آن است که سازمان میخواهد وارد سیاسی کاری و سیاسی بازی شود و البته این کار فرقه را در مواجهه با سایر اپوزسیون دشوار نیز خواهد کرد، از همه مهمتر هم اینکه بدنه اصلی مستقر در عراق نیز هرچند در ظاهر چنین شخصی را پذیرا شوند اما در نهان چون خود در کوران سختی ها قرار داشته اند برای فراریهایی که از عراق به پاریس گریخته اند چندان ارزشی قائل نیستند،کما اینکه خود مریم رجوی هم میداندکه همین حس را به او نیز دارند.

 

البته فرقه میتواند به بهانه های واهی مثل شرایط موجود درخواست رهبری و…. این انتخاب را عقب بیندازد اما همان نیز بیانگر ضعف عمیق در ارکان سازمان است.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا