اینکه چرا هادی محسنی دست بقلم برده که حرف هایی متفاوت با همفکران و حتی خودش بنویسد، بر ما اعضای نگون بخت اسرای لیبرتی روشن نیست!
امثال او تاهمین دیروز ازوضع بد کمپ لیبرتی مینالیدند و به تعطیل کنندگان کمپ اسرار آمیز اشرف لعن ونفرین میکردند، حالا متوجه شده اند که هم بسته شدن اشرف بصلاح بوده وهم لیبرتی طوری بازسازی شده که شایسته است گلستانش بنامند!
ظن قوی این است که شکست های تاکتیکی واستراتژیکی دائم التزاید باند رجوی، آنها را برآن داشته که بیشتر دنبال رفتار " گوبلزیسم " بوده وبا فغان این شکست ها، روحیه ی رجوی را خرابتر ازاین نکرده واسرای لیبرتی را کماکان دنبال نخود سیاه بفرستند.
نام نوشته ی خسته کننده ی آقای هادی محسنی " سبزه دمد از آهن " بوده ودررسانه های رجوی منتشر شده است.
بعد از پرگویی های زیاد، این نویسنده ی مداح رجوی نوشته است:
"… تازه عظمت تصمیم ترک اشرف و هجرت به رزمگاه جدیدی بنام " لیبرتی" را تا حدی فهم کردم…".
اولا شما با تصمیم خود اشرف را ترک نکردید، بلکه این پلیس عراق بود که دراجرای حکم دادگاه عراقی دایر برتخلیه ی زمین های مردم عراق که اشرف نحس دراین زمینها برپا شده بود، مجبور باین کار شده و کشته ها وزخمی هایی را هم بهمراه داشت وموج کارزار جهانی در جلوگیری از خروج ازاین کمپی که اسرار حیرت انگیزی در سینه ی خود دارد!
ثانیا، کمپ لیبرتی بعنوان یک مکان ترانزیتی مورد قبول طرف های ذینفع قرار گرفته وابدا بعنوان " رزمگه " مورد شناسائی قرار نگرفته است!
عظمت ادعایی نامبرده درجملات زیر نشان داده میشود:
"…اگر دچار احساسات نشوم که احساس و شعف درونی ذاتی انسان است اما راستش با دیدن آبادانی و سازندگی تکه مخروبه ای در عراق بنام " لیبرتی" انگار در شوک عظمت این نوسازی و سازندگی سنگستان و تبدیلش به گلستان هستم. با این فهم که آخر این نه ساختمان و پارک سازی معمولیست بلکه سازندگان آن اعضای سازمانی هستند که پنجاهمین سال تاسیسش را جشن می گیرند. آنها اعضای ارتش آزادیبخشی هستند که تک تک شان از همه چیزشان گذشته اند تا رژیم ولایت فقیه در ایران زمین را سرنگون سازند. نیرویی هستند که این سازندگی نماد نوسازی وطن ویران شده ای است که فردای سرنگونی نظام ولایت , قسم خورده اند که آبادش سازند و آزاد ".
با این حساب، مشکلی بنام نارسائی های زیستی درلیبرتی وجود ندارد و این اسرای لیبرتی مانند بردگانی که زیر تازیانه بناهای با شکوه ساختند وخود اغلب درپای دیوارها وباروهای حیرت انگیز وعظیم آن جان باخته وبهره ای از کار خود ندیدند، عمل کرده اند واز آنجا که این کمپ موقتی بوده و به سربازان آمریا هم وفا نکرد، اسرای لیبرتی هم بدون اینکه خود بخواهند- همانطور که بردگان نمیخواستند- منبع خیری شده اند که ازاین طریق قسمتی از دین خود را به مردم عراق که این کمپ را مورد استفاده ی آموزشی و… قرار خواهند داد، ادا خواهند کرد ودراینجاست که موضوع " وحدت اضداد" مطرح میگردد!!
اینکه چرا پارک سازی و… درعراق موجب سقوط رژیم ایران میشود، مسئله ایست که تنها دراذهان رجوی ها میتواند وجود داشته باشد و انسان های معمولی، رابطه ی علت ومعلولی این مسئله را درنخواهند یافت!
ونیز:
" کوتاه اینکه عشق به آزادی مردم ایران و هرچه می کنیم برای آزادی و آبادی ایران زمین است در تمامی مصاحبه ها و گفته های این زنان قهرمان موج می زد و نگارنده این نتیجه را توانست بفهمد که: تشکیل و معرفی شورای مرکزی 1000 زن تنها در یک نماد تشکیلاتی خلاصه نمیشود بلکه یک پدیده ایدئولوژیکی – سیاسی در نبرد با اهریمنی بنام " جمهوری اسلامی" ایران است که بزرگترین و جدیترین صفت فکری – فقهیش در ضدیت با زن خلاصه میشود…".
البته ساختن پارک وکمپ برای مردم عراق بعنوان همسایه ی ما که شما ظلم بزرگی درحق آنها کرده و درحال حاضر هم به فراخور حال خود سرگرم دمیدن درجنگفرقه گرایی درآنکشورید، خودبخود چیز خوبی است اما بیاد داشته باشید که این نوع سازندگی ها اولا بخاطر خسته کردن وسرگرم نمودن فرزندان ما بوده که به چیزی مانند عواطف خانوادگی فکر نکنند وثانیا تمامی پادگان های نظامی هم ازاین نظافت وپاکیزگی برخوردار است واین مسئله ابدا ثابت نمیکند که لزوما حکومت های صاحب این پادگان ها، برای مردم خود نیز بهمان اندازه کار میکنند و کشور خودرا به گلستانی تبدیل کرده ومردم خود را به رفاه وآسایش می رسانند!
درضمن، کارهای حکومت ایران در قیاس با کارهایی که رجوی برعلیه زنان انجام داد، ابدا برجستگی لازم را ندارد و شما رجوی ها کاری کردید که جمهوری اسلامی باستناد این کارهای شما،کلی منت میتواند بر سر زنان بگذارد!
درهر صورت، اشتیاق کامل خود را برای دیدن این کارهای عمرانی فرزندان خود در لیبرتی اعلام نموده ودرکنار آن انجام ملاقات آزادانه با آنها را برای هزارمین بار اعلام میکنیم!
گروهی از اعضای خانواده های اسرای رجوی درلیبرتی عراق
ایران
استان آذربایجان شرقی