سی مهر 1372، پایان بندی سناریویی رقم خورد که مسعود رجوی در سال 1364 آغاز کرده بود. آغاز این داستان ازدواج مسعود رجوی با مریم قجرعضدانلو بلافاصله پس از طلاق وی از مهدی ابریشم چی، برگی تازه در تاریخ سازمان مجاهدین خلق بود که آن را تبدیل به فرقه ای با مختصات و معیارهای فرقه های مخرب کنترل ذهن کرد.
در 26 مهر 1368، مسعود با معرفی مریم رجوی به عنوان مسئول اول سازمان، مقام خود را به سطح رهبر ایدئولوژیک ارتقاع داد که همه ی اعضای فرقه باید به واسطه ی مریم خود را تا رسیدن به لقاء رهبر ایدئولوژیک بالا می کشیدند.
در سی مهر 1372، مریم رجوی مفتخر به دریافت مقامی تازه شد. "رئیس جمهور برگزیده " عنوان تازه ای بود که در سناریویی که مسعود رجوی می نوشت بار دیگر مریم را به بازی می گرفت.
عنوان فرمایشی " رئیس جمهور برگزیده مقاومت"، بیست و دوسال است که بر مریم رجوی مانده است. دوران ریاست جمهوری ای که بیست و دو سال به طول انجامد و بدون برگزاری هیچ گونه انتخابات مجدد همواره یک نفر را در صدر نگه دارد تنها در نظام های دیکتاتوری دیده می شود. این نوع زمامداری معمولاً ریاست جمهوری مادام العمر خوانده می شود نظیر آن چه در رژیم سابق عراق و رژیم فعلی کره شمالی دیده می شود.
فرایند به اصطلاح رأی گیری در شورای به اصطلاح ملی مقاومت در سال 72 تنها یک نامزد ریاست جمهوری داشت و آن مریم رجوی بود.
به هر روی، پس از بیست و دو سال تکیه زدن مریم رجوی بر مسند ریاست جمهوری، بررسی دست آوردهای وی در کارنامه ی دو دهه ای اش جالب توجه به نظر می رسد. در سناریوی دست نوشته ی مسعود رجوی و شورای به اصطلاح ملی مقاومت ایران، مریم رجوی رئیس جمهور برگزیده مقاومت مقرر بود که پس از سرنگونی جمهوری اسلامی به عنوان رئیس جمهور موقت ریاست امور را به عهده بگیرد.
اکنون بیش از دو دهه گذشته است و وعده سرنگونی حکومت ایران کماکان در حد و اندازه وعده ای دور مانده است. کارکرد رئیس جمهور برگزیده به نظر می رسد که تنها در حد تبلیغات باشد و عنوانی دهن پر کن برای رهبر فرقه ای تروریستی. کارنامه ی مریم رجوی نه تنها دست آوردی در خود ندارد، بلکه سیر قهقرایی فرقه ی رجوی را به لحاظ ساختاری، کمی و کیفی به نمایش می گذارد.
حملات تروریستی سال های آخر دهه ی هفتاد در خاک ایران، از جمله ترور صیاد شیرازی و حتی ترور مردم بی گناه کوچه و خیابان در سال های آغازین ریاست جمهوری مریم رخ داد که کینه و نفرت مردم ایران را از مجاهدین؛ همدستان صدام دوچندان کرد.
پس از حمله ی امریکا به عراق و امضای تفاهم نامه میان مجاهدین خلق و نیروهای امریکایی و تسلیم سلاح ها به امریکایی ها، نقصان عظیمی به نیروهای مجاهدین خلق وارد شد که باعث سردرگمی اعضا شد. سلاح که ناموسشان بود از دست رفت و آن ها ماندند و یک عمر تلف شده بر سر مبارزه ی مسلحانه..
بدین ترتیب، روند جدا شدن از فرقه ی رجوی ناگهان شدت گرفت. اعضا دیگر آرمان های خود را، در این فرقه ی بی سامان و بی اسلحه و بی حامی مالی و نظامی، دست یافتنی نمی دیدند.
در سال 2003 مریم رجوی به جرم پول شویی و برنامه ریزی برای حملات تروریستی در مقر خود در فرانسه دستگیر شد و به دنبال آن پرونده های قضایی علیه سازمان به جریان افتاد. ده ها تن از هواداران در پی تبلیغات مغزشویی سازمان در اعتراض به دستگیری رجوی، خود را به آتش کشیدند. این وقایع تلخ نه تنها دست آورد نبودند بلکه برگ سیاه دیگری به تاریخ خشونت های سازمان مجاهدین خلق افزود.
همچنین، با روی کار آمدن حکومت تازه ی عراق، پس از دیکتاتوری صدام، بقای فرقه ی رجوی روز به روز متزلزل تر شد. کمپ اشرف که چون مباد تن مجاهد هم مباد، تعطیل شد. اعضا به قرارگاه موقت لیبرتی منتقل شدند و از آن جا به صورت گروه گروه در حال انتقال به آلبانی هستند – کشوری در اروپای دمکراتیک که روند جداشدن اعضا و فرار از ساز و کار فرقه را تسهیل می کنند. نهایتاً امروز مسعود رجوی غایب و مریم رجوی رئیس جمهور فرمایشی شاهد قلع و قمع شدن کیش شخصیتی شان هستند.
از آن پس، فعالیت های مریم رجوی بر سیاه نمایی جمهوری اسلامی و سردادن شعارهای دمکراتیک و حقوق بشری متمرکز بوده است که صد البته با ماهیت واقعی فرقه اش تفاوت هایی عمیق دارد.
هر اندازه که شعارها و ادعاهای مریم رجوی برای محقق کردن حقوق بشر در ایران آینده بیشتر می شود، دست های خالی وی برای آینده مردم ایران نمایان تر می شود.
اعضای سابق فرقه ی رجوی و قربانیان نقض حقوق بشر در این فرقه هر بار با شنیدن شعارهای تبلیغاتی مریم رجوی، در عزم راسخ خود برای افشای چهره ی واقعی وی مصمم تر می شوند و بر تلاش های خود می افزایند.
امروز رئیس جمهور برگزیده پس از سال های طولانی حمل این عنوان، سرافکنده تر از همیشه در برابر اعضای داخلی و مخاطبان خارجی با دستان خالی ایستاده است.
مزدا پارسی