نشست اعضای بازگشته استان مازندران
جداشده آقای حسین غرایاق زندی در ادامه حرف های دوستان خود اظهار داشت که اکنون شرایط عراق به صورتی می باشد که آنها امکان ماندن در آنجا را ندارند ولی به خاطر حمایت غرب از آنان عملا در عراق ماندگار شدند و سعی می کنند با کارشکنی در کار انتقال زمان بیشتری برای ماندن در عراق بخرند.
در گذشته قبل از سرنگونی صدام به اصطلاح ارتش توخالی رجوی سلاح داشت و می توانست پز آلترناتیوی بدهد ولی بعد از سرنگونی صدام معدوم همانگونه که شاهد بودیم روحیه افراد از بین رفته بود و سئوال های بی جوابی در ذهن افراد شکل گرفته بود و حالا شما تصور کنید که این افراد به کشور آلبانی بروند و از زیر فشار تشکیلات رجوی ها خلاص شوند دیگر هیچ نیرویی برای آنان باقی نخواهد ماند همانگونه که اکنون شاهد ریزش این نیروها در کشور آلبانی هستیم.
آقای دوست محمد فرحی که مدت زیادی است از فرقه جدا شده ولی کماکان ارتباط خود را با انجمن در جهت افشای ماهیت پلید فرقه رجوی ادامه داده بیان نمود که رجوی های شیاد همیشه خودش را می بیند و به ملاء بیرون خود اهمیتی نمی دهد وی جاه طلب وقدرت طلب می باشد به همین خاطر است که حاضر شده افراد بیشتری در عراق کشته شوند ولی به کشور آلبانی نروند در حالی که شاهد هستیم تعداد زیادی از نور چشمی های خود را به صورت قاچاق از عراق خارج کرده است بدون اینکه افراد خبری از این خارج شدن داشته باشند.
آقای عین الله شعبانی در ادامه حرفهای دوستان خود بیان داشت که اگر رجوی اجازه دهد که از عراق خارج شوند دیگر فرقی با سلطنت طلب ها نخواهد داشت و باید به کار سیاسی بپردازد و این یعنی شکست و فروپاشی تمام تشکیلات فرقه.
آقای محمد رضا گلی اسکاردی که با آمدن به ایران و قرار گرفتن در کنار خانواده احساس آرامش می کند بیان نمود که رجوی می خواهد خودش را در عراق نگه دارد زیرا رفتنش از عراق برابر است با زیر سئوال رفتن خود و استراتژی او. یعنی همه کارهای او بعد از سی خرداد به زیر سئوال خواهد رفت و دیگر حتی سازمانهای اطلاعاتی غربی و اسرائیلی و عربی ارزشی برای او قائل نخواهند بود و از طرف دیگر شعارهای داده شده طی این سالیان یعنی بعد از سی خرداد 1360 از طرف این فریبکار از بین خواهد رفت و روسیاهی برای او باقی خواهد ماند.
مسئول نشست در ادامه برای اینکه چهره فریبکارانه مسعود و زن سومش را افشا کند بیان نمود که این کار آنها بیشتر به یک بازی مسخره شبیه می باشد که بازیگر او فقط مسعود و زن سومش می باشند سئوال این است چرا وقتی فرد در مناسبات قرار دارد در نشست های عملیات جاری و… مارک نفوذی و بریده به او زده می شود ولی بعد از کشته شدن یک مرتبه به اصطلاح لقب انقلابی و مبارز،… می گیرد؟ آیا شما از میان کشته شدگان کسی را با این خصوصیات می شناسید!!!؟
ابتدا آقای عین الله شعبانی بیان نمود که من منوچهر براتی را می شناختم او فرمانده دسته من بود او در انقلاب طلاق مریم خیلی مشکل داشت او همیشه در نشست های درونی خودش را مخفی می کرد تا مسئول نشست او را زیر ضرب نگیرد و به عبارتی جز نفراتی بود که همیشه در این مورد با فرقه مشکل داشت ولی به خاطر اینکه اسیر مغز شویی فرقه قرار داشت نتوانست تصمیم بگیرد و از فرقه جدا شود و اکنون بعد از کشته شدن او به یکباره لقب به اصطلاح قهرمان و… از طرف مریم قجر و شوهر چندمش به او می دهند.
آقای مجید محمدی در ادامه حرف های دوستانش بیان نمود به اصطلاح بالاترین فرمانده میان کشته شده ها حسین ابریشمچی بود وی در انقلاب طلاق مریم مشکل داشت و همه افراد نیز از این موضوع اطلاع داشتند و نفراتی که من می شناختم همه شان مشکل دار بودند ولی از آنجایی که در سیستم مغزشویی فرقه گرفتار شدند دیگر توان تصمیم گیری نداشتند و به همین خاطر در فرقه ماندند و اکنون که به خاطر کینه ورزی و خیره سری مسعود کشته می شوند یک شبه به اصطلاح قهرمان و مبارز می شوند تا رجوی جنایتکار بتواند از خون آنها ارتزاق کند.
در ادامه آقای نوروز توکلی نیز گفته است که خیلی از نفرات را می شناختم و از آنجایی که سازمان را می شناسیم نفرات تا روز قبل یا مزدور است یا بریده و وقتی می میرد به اصطلاح پرچمدار و قهرمان می شود این سیاست فرقه رجوی است آنها به هیچ چیزی پایبند نیستند.
محمد رضا گلی اسکاردی یکی دیگر از نفرات جداشده که در راستای افشای ماهیت پلید فرقه در انجمن فعالیت دارد بیان داشت که حسین ابریشمچی چهره و وجهه خوبی در جمع نیروها نداشت و بچه های به اصطلاح لشگر وی به او حسین ابر که به اسم مستعارش بود نمی گفتند چون همیشه بچه ها را تعقیب می کرد که آیا محفل می زنند تا گزارش کند و جاسوسی می کرد به همین خاطر به او لقب حسین موش داده بودند
در ادامه تایید و تصدیق سخنان آقای محمد رضا گلی اسکاردی مسئول نشست مختصری از وضعیت حسین ابریشمچی برای دوستان جدا شده توضیح داد که وی دارای چه سوابقی در جنایت و ترور افراد در داخل کشور و حتی در درون فرقه داشته است او کسی بود که در عملیات مهندسی 4 نفر را به طرز فجیعی در سال 1361 در تهران به قتل رسانده بود و زنده زنده دفن نمود و او در درون فرقه نیز با همین روحیات خشن و با شکنجه افراد ناراضی این پیام را به مسعود داد که او در کشتار و جنایت دست کمی از وی ندارد و می تواند روی وی حساب کند و اکنون بعد از کشته شدن مزد جنایتش را گرفته و به اصطلاح نام فرمانده ای بالامقام و البته بخوانید بی خاصیت می گیرد.
می توان نتیجه گرفت که رجوی زن باره فقط به فکر کشتن افراد در لیبرتی می باشد او خوب به این مسئله رسیده است که بعد از سرنگونی صدام معدوم که تکیه گاه وی بوده دیگر راهی برایش باقی نمانده است و اکنون با آویختن به جناح جنگ طلب غربی و اسرائیلی و شیوخ مرتجع عرب منطقه می خواهد برای ماندن در عراق زمان بخرد و به همین خاطر هم اگر تعداد بیشتری کشته شوند وی می تواند در تبلیغات به همراه جیره خوارانش در غرب بر ادامه ماندگاری در عراق تاکید کند. رجوی زن باره به این مسئله پی برده که رفتن از عراق یعنی فروپاشی تشکیلات او در اروپا، و باید به تمام جنایت هایش چه در داخل ایران و چه خیانت در جنگ و کشتار نیروهای ایرانی در جنگ عراق علیه ایران و شکست استراتژی جنگ طبانه وی پاسخ دهد.
وی حتی اکنون بعد از کشته شدن افراد فرقه در لیبرتی هنوز اصرار می کند که حفاظت لیبرتی را نیروهای کلاه آبی سازمان ملل در اختیار بگیرند و یا به ما کلاه خود برای حفاظت از خود بدهید در حالی که این لیبرتی از ابتدا هم مکان سرپل بوده و قرار بر این بود که در زمان کوتاهی عراق را ترک کنند.
فرقه رجوی در تمام اطلاعیه های خود خبری از درخواست رفتن از عراق نداده و سعی می کند که با توجه به شرایط بوجود آمده در کشورهای منطقه یعنی سوریه و عراق زمان بیشتری برای ماندن در عراق بخرد تا شاید تغاری بکشند و جهان به کام کاسه لیسی رجوی باشد ولی او کور خوانده است مردم عراق دیگر تحمل حضور نیروهای خیانت و جنایت کار او را ندارند
در یک کلام مسئول مرگ افراد کشته شده در لیبرتی خود رجوی های فاسد و پلید وزن باره می باشد و ما اعضای جدا شده از فرقه با اشراف به این مسئله از سازمانهای بین المللی و حقوق بشری می خواهیم هر چه زودتر در مورد انتقال باقی مانده افراد به کشور ثالث اقدام کنند.