ممکن است ما دانسته یا ندانسته از گروه هائی نظیر داعش حمایت کرده و موجب ترویج آنها شویم در حالیکه باید آنها را فلج نموده و از بین ببریم.
در جنگ علیه گروه های تروریستی یا فرقه ها، باید دقت کنیم که به هیچ عنوان موجب تقویت آنها نشویم یا کاری نکنیم که جذب نیرو را برایشان ساده تر نمائیم. اولین خط دفاعی ما باید درک نقاط قدرت و ضعف آنها باشد تا بتوانیم خود را با نقاط قوت آنها تطبیق داده و به نقاط آسیب پذیرشان حمله کنیم.
سه H وجود دارد که در زندگی هر فرد بالاترین اهمیت را دارا می باشد که اولی Honor (عزت)، دومی Health (سلامت) شامل هم سلامت جسم و هم سلامت روان، و سومی Happiness (سعادت) است. فرقه های مخرب و تروریست با دنیای سیاه و سفید شان اساتید نیرنگ و فریب هستند. آنان ظاهرا یک تعریف ساده، سرراست و براحتی قابل فهم از این سه عنصر به پیروانشان ارائه میدهند.
تعریف یک فرقه از این سه H به صورتی عمیق در ذهن و روح پیروانش رسوخ کرده و در ضمیر ناخودآگاه آنان، حتی سالها بعد از ترک گروه، باقی می ماند. وعده هائی که در این سه مقوله داده میشود میتواند، خصوصا برای جوانان، جذاب باشد و این توان و قدرت اصلی فرقه برای متقاعد کردن و فریب است که بیش از هر چیز دیگری باید موجب نگرانی ما باشد.
عزت Honor
فرمول ارائه شده برای تعریف عزت، افتخار و شرف در اغلب فرقه ها، خصوصا آنهائی که گروه های مخرب یا تروریستی خوانده میشوند، بسیار ساده است که عبارت از عشق/پرستش/ستایش (x) در مقابل نفرت/مقاومت/نبرد (y) میباشد. تنها چیزی که برای کامل کردن این فرمول لازم است اینست که به جای x و y ایده های مردم پسندی که میتواند بعدا توسط رهبر فرقه تعریف و تشریح گردد قرار داده شود.
برای مثال، تمامی فرقه های “مذهبی”، شامل شاهدان یاهوا، مونی ها، القاعده، داعش (دولت اسلامی) و مجاهدین خلق، به جای x خدا/مسیح/اسلام و برای y شیطان/اهریمن/ضد مسیح/دشمن اسلام بکار می گیرند. فرقه های سیاسی و غیر مذهبی ممکن است به جای خدا از مردم/آزادی/دموکراسی و برای شیطان از امپریالیسم/دیکتاتوری استفاده کنند.
گروه هائی مانند القاعده، داعش و مجاهدین خلق به منظور جذب یک جوان مسلمان ادعا میکنند که ایدئولوژی آنان اسلام است و اینکه آنان در برابر دشمنان دین می جنگند. آنها دو وجه مهم اسلامی را مورد سوء استفاده قرار میدهند که عبارت از جهاد و شهادت میباشد؛ و ایدئولوژی خود را حول این ایده ها با تحریف و تعریف نادرست از آنها بوجود می آورند.
جهاد، طبق نظر اکثریت بالای مسلمانان (به غیر از وهابی ها و سلفی ها)، به عنوان مبارزه علیه بدی ها در ذهن و عمل یک مسلمان یا جامعه اسلامی (جهاد اکبر)، یا دفاع از جامعه اسلامی علیه تجاوز دشمنان (مفهوم عام جهاد یا جهاد اصغر) تعریف شده است. هر دو نوع جهاد قوانین و قواعد بسیاری دارد که در قران و احادیث آمده اند.
شهادت نیز در تمامی مذاهب مختلف اسلامی دارای تعریف روشنی است، ولی فرقه های تروریستی یک معنی تحریف شده تازه به این دو مقوله (جهاد و شهادت) داده و معنی آنها را با “کشتن” و “کشته شدن” عوض کرده اند، که حتی شامل خودکشی هم میشود. مجاهدین خلق، القاعده، و داعش تمامی قوانین و قواعد جهاد و شهادت را در اعمال تروریستی خود، مانند کشتن شهروندان غیر مسلح، زنان، کودکان و سالمندان، و بمب گذاری در مساجد و اماکن مقدس، نقض کرده اند.
هرچند تعاریف آنان از نظر اغلب مسلمانان تحریف شده و ضد اسلامی است، اما بهرحال آنان معنی جدیدی به واژه عزت داده و آنرا مترادف با جنگیدن و کشته شدن برای اهداف گروه و تمایلات رهبر قرار داده اند. البته، بسادگی میتوان نشان داد که آنچه که آنان انجام می دهند ربطی به اسلام، جهاد یا شهادت ندارد، اما وقتی فرقه ذهن یک شخص را مانیپوله میکند، از آن به بعد شخص مربوطه مطلقا برای درک ایدئولوژی فرقه و معنی عزت به رهبر متکی می گردد.
آنچه که آنها جایگزین (X,Y) میکنند به اندازه اینکه چگونه آنها را تعریف میکنند مهم نیست. برای مثال، مجاهدین خلق، بدنبال هوی و هوس و منافع رهبر – مسعود رجوی – ؛ اینکه چگونه خدا را باید دوست داشت و او را پرستش کرد و اینکه دشمن کیست و چگونه باید با وی مبارزه کرد، هراز چندگاه تعاریف جدید و مختلفی از این دو مقوله داده اند. “خدا” با مفاهیمی مانند “خلق”، استقلال”، “آزادی” یا “حقوق بشر” و همچنین شیطان با مفاهیمی نظیر “استثمار”، “امپریالیسم”، “صهیونیسم” یا “دیکتاتوری” جایگزین شده است.
در عین حال، رجوی قادر بوده است این ایده ها را هرطور که خودش میخواهد تعریف کند. برای مثال، او مردم و عشق به مردم را به نحوی تعریف کرده است که نهایتا از تحریم بین المللی علیه مردم ایران حمایت می کند. او عزت را به عنوان جنگ برای استقلال ایران و مخالفت با امپریالیسم تعریف کرده است، و در عین حال به پیروان خود دستور میدهد تا در جنگ ایران و عراق علیه ایران بجنگند. و حالا او جنگ طلبان راستگرای آمریکائی را تشویق میکند تا به ایران حمله کرده، و همانند عراق، کشور را ویران نمایند.
تعریف مجاهدین خلق از آزادی بر این منطق استوار است که یک شخص مستمرا شخصیت فردی خود را سرکوب نماید، هیچ تمایل شخصی نداشته باشد، ترک خانواده کرده و تجرد را بپذیرد. بر اساس این تعریف از آزادی، پیروان تصور میکنند که آزادترین انسان های روی زمین هستند، و به این واقعیت توجه ندارند که با این تعریف شخص مربوطه دیگر هیچ تمایل، آرزو یا خواسته شخصی ندارد که بخاطر انجام یا عدم انجام آن “آزاد” باشد. امروزه، مجاهدین خلق عزت را برای هواداران خود بسادگی عشق، وفاداری، و اطاعت از رجوی ها (شوهر و زن به عنوان رهبری گروه) و نفرت نسبت به رژیم ایران تعریف میکنند، که رجوی ها مایلند آنرا به منظور کسب رهبری بعدی مردم سرنگون نمایند.
این تعریف از عزت در ذهن و ضمیر پیروان باقی می ماند و تمامی تفکرات، احساسات، و رفتار آنان را، حتی سالها بعد از ترک فرقه، هدایت کرده و توجیه می نماید. اخیرا، شنیدم که برخی اعضای سابق مجاهدین خلق، برخی اعضای سابق دیگر را مورد اهانت قرار داده و آنان را صرفا به این دلیل که “اهداف عزتمند” کاشته شده در اذهانشان زمانی که جزو فرقه بودند را ترک کرده اند خائن و مزدور و در خدمت دشمن نامیده اند. سالها بعد از ترک گروه، متهم کنندگان هنوز احساس میکنند که دارای عزت هستند چرا که هنوز به “مبارزه” تعریف شده در داخل گروه پایبندند.
من متوجه شده ام که بحث مشابهی توسط برخی اعضای سابق سایر فرقه ها در جریان بوده است که ادعا میکنند که ایدئولوژی و اهداف این گروه ها منطقی و درست بوده و تنها رهبری اشتباه کرده است، و اینکه آنان همچنان به آن ایدئولوژی وفادار هستند. آنچه که آنان از درک آن عاجزند این است که “اهداف”، “عزت”، و “ایدئولوژی” در این رابطه چیزی به غیر از الفاظ بدون محتوا نیست. کلمات هرچه که باشند – آزادی، امپریالیسم، عدالت – اعضای سابق یک فرقه باید بدانند که این ها به سادگی بازتاب تمایلات رهبر بوده و توسط وی تعریف شده اند.
برای اعضای سابق، که فداکاری های بزرگی نموده و بهای گزافی برای باقی ماندن در فرقه پرداخته اند، بسیار سخت است که حاصل دوره ای از زندگی خود را پوچ دانسته، معانی ایدئولوژی یا عزتی که در داخل فرقه آموخته اند را رد کرده، و به جای آنها اصول و اعتقادات جدیدی برای زندگی خود برگزینند. در صورت فراموش نکردن آن اصول و جایگزین نکردنشان با اعتقادات جدید، آنها محکوم به یک زندگی غم آلود و ناراضی میشوند و در صورت متعهد باقی ماندن به اصول فرقه ای، آنها بدون اینکه بدانند چرا و چگونه در بسیاری جهات همچنان پیرو فرقه در قلب و ذهن خود باقی خواهند ماند. خوشبختی آنها تنها در گرو پیدا کردن معانی جدیدی از عزت و شرف است.
سلامت Health
سلامت (جسمی، روحی، و عاطفی) یک پیش فرض دیگر برای یک زندگی سعادتمند است. مجددا، در فرقه های مخرب یک تعریف خیلی روشن، قاطع و ساده برای سلامت وجود دارد. سلامت جسمی تا جائی مهم است که فرد در جهت اهداف فرقه مبارزه میکند، ولی می توان و باید به عنوان یک نشانه از عزت، وقتی که لازم است، فدا گردد.
در فرقه های مخرب، پیروان لازم نیست در خصوص سلامت جسمی خود (شامل نیازهای ضروری مانند غذا و سرپناه و غیره) نگران باشند، چرا که گروه به عنوان یک بیمه عمل کرده و برآورده کردن تمامی نیازهای جسمی و مراقبت های بهداشتی را ضمانت میکند. فرقه ابتدا با به حداقل رساندن سطح توقع هر فرد در خصوص نیازهای جسمی اش و سپس با کانالیزه کردن امکانات فرقه در جهت پاسخگوئی به نیازهای خاص در هر زمان و مکان، قادراست جوابگوی چنین تعهدی شود.
علاوه بر این، فرقه ها با نفی شخصیت فردی، که آنرا با عنوان خودخواهی منفور نشان میدهند، به میزان زیادی نیازهای روانی فرد را کاهش داده و بعوض آن زندگی جمعی، رفاقت و برادری در اجرای اهداف جمعی و شخصیت مشترک فرقه ای را ارائه میدهند.
فرقه ها در جهت پاسخگوئی به سلامت عاطفی اعضأ، از طرفی با برچسب زدن به افراد بیرون از فرقه با عناوینی همچون دشمن و یا تحقیر کردن آنان، موجب انزوای روانی پیروان از دنیای خارج و خانواده و دوستان گذشته شده و با خنثی نمودن احساسات و عواطف گذشته آنان، نیازهای عاطفی اعضأ را به حداقل میرسانند. در عین حال، فرقه خود را به عنوان خانواده، رهبران فرقه را به عنوان والدین و سایر اعضای فرقه را به عنوان رفیق، یا خواهر و برادر معرفی نموده، و به این ترتیب یک مجموعه احساسات و عواطف جدید در میان پیروان خلق می نماید، که میتواند به راحتی توسط فرقه هدایت و کنترل شده و پاسخگوی نیازهای عاطفی افراد گردد.
فرقه ها همچنین جهت پاسخگوئی به نیازهای جنسی افراد، یک مجموعه از اعتقادات جدید در ذهن پیروان خود بوجود میآورند. این اعتقادات میتواند شامل رابطه جنسی بدون قید و شرط، ازدواج دستوری و از پیش برنامه ریزی شده، یا رابطه بدون عواطف و تعهدات خانوادگی، یا حذف کامل رابطه جنسی از زندگی باشد.
سعادت Happiness
فرقه ها، با رد مسئولیت های اجتماعی و خانوادگی پیروان و نادیده گرفتن نیازها و امیال فردی آنها، ادعا میکنند که وجه “سلامت” سعادت را تأمین نموده اند. مهمتر اینکه، با خلق یک دستگاه اعتقادی قوی و یک تعریف روشن، ساده، و در دسترس از عزت و عزتمند بودن، به پیروانشان یک سراب از سعادت را وعده میدهند، که به نظر ارضاء کننده می آید. اگرچه برای افراد خارج از فرقه، این تعریف از “سعادت”، عجیب، غلط و غیرقابل قبول به نظر می رسد، اما اغوا و قدرت فریب دادن یکی از بزرگترین توانائی های فرقه های مخرب و تروریستی برای جذب نیرو و حفظ پیروانشان می باشد.
اغلب ما البته اینطور بحث میکنیم که این نوع از سعادت ساختگی، یک سراب، و تنها از طریق یک نوع مانیپولاسیون ذهنی یا مغزشوئی قابل حصول است. ولی واقعیت این است که این محصول در داخل فرقه ها کسب شده و میشود، و ما هنوز یک پاسخ یا پادزهر برای آن نیافته ایم.
برای ما در غرب به طور خاص، سخت است که در ذهن و ضمیر جوانان در جهت پاسخگوئی به این سه H، خصوصا عزت، رسوخ کنیم زیرا هر سه H در حال حاضر تجاری شده و دارای معانی مبهم و بعضی اوقات دست نیافتنی گردیده اند. رسانه های جمعی و تبلیغات به جوانان این تصویر را میدهند که، برای احساس خوب داشتن، سرافراز و عزتمند بودن، باید ثروتمند، مشهور، خوش قیافه، با اندامی متناسب و ترکیبی زیبا و شاید دارای موهبت بزرگ استعداد هنری یا علمی باشند. تقریبا غیرممکن است که بتوان عزت را برای یک فرد معمولی با ایده هائی مانند ناسیونالیسم یا اعتقاد به یک مذهب یا فلسفه، بدون اینکه آنان را به سمت راسیسم (نژاد پرستی)، دگماتیسم، یا خرافات کشاند، تعریف نمود. برای سایر ارزش های معنی دار، قابل دسترس، و قابل ستایش، مانند نگرانی برای طبیعت و انسانیت یا ایستادن علیه استثمار، فقدان تعالیم و انگیزه در خانواده ها، مدارس و رسانه های ما وجود دارد.
مجددا در ارتباط با سلامت، انحصاری کردن معنی آن توسط رسانه های جمعی و استثمار آن توسط دلار، حداقل میتوان گفت که مایه تأسف است. به همین منوال، سعادت برای نسل جوان به نظر میرسد که امروزه معادل شادی، لذت، و شهوت شده است.
ترویج فرقه ها به جای از بین بردن آنها
بنابراین جهت تعریف سه H در غرب در ضعیف ترین نقطه خود هستیم، در حالیکه فرقه های مخرب و تروریستی در قوی ترین نقطه می باشند. در چنین وضعیتی، بدترین کاری که ممکن است بکنیم اینست که از همین زاویه به آنها حمله نمائیم.
به همین خاطر است که من اعتقاد دارم کسانی که حملات خود را به ایدئولوژی فرقه های مخرب معطوف می دارند – اغلب با انتقاد به اسلام و تصویر نمودن اسلام و مسلمانان به عنوان ریشه و علت تروریسم – ترویج دهنده و حمایت کننده این فرقه ها بوده و دانسته یا ندانسته اسباب جذب نیرو توسط آنان را فراهم می نمایند.
من به گروه هائی که خودشان به شکلی فرقه بوده و مروج نفرت هستند کاری ندارم. برای آنان، وجود سایر گروه های مخرب و تروریستی در حکم مهماتی است که میتواند فلسفه و برنامه کار خودشان را برای جذب نیرو ترویج دهند. روی سخن من با دولت، پلیس، رسانه های قدیمی و رسمی و حتی کسانی است که ادعا می کنند علیه فرقه ها و تروریسم می جنگند. آنان نیز، در برخی موارد، با مسلمان یا جهادی نامیدن این گروه ها و با حمله با ایدئولوژی آنان، دانسته یا ندانسته از آنان حمایت کرده و موجب ترویجشان میشوند در حالیکه باید آنان را زمین گیر و فلج نموده و نهایتا آنان را از بین ببرند.
مسعود بنی صدر، فیرآبزرور
ترجمه ابراهیم خدابنده