مسعود رجوی رفوزه ای هم ارقه هم عجوز!

مطلبی با عنوان “عاطفه اقبال رفوزه ای هم ارقه و هم عجوزه!” در سایت های مرتبط به فرقه رجوی بدون قید تاریخ درج گردیده که البته بر خلاف موارد قبلی که از نام های ساختگی به عنوان نویسنده استفاده میشد این بار نویسنده مجهول است. در خواست میکنم این مطلب را به دقت مطالعه نمائید چون یک تعریف جامع و کامل از خصوصیات رهبران فرقه ای ارائه میدهد.
در خصوص این مقاله، با توجه به آنچه که می بایست نوشته می شد، نام مسعود رجوی به جای نام عاطفه اقبال گذاشته شده است که مفهوم آنرا دقیق و کامل میکند:
“در فرهنگ فارسی و در اصطلاحات متداول عامه؛ آدمهای مکار؛ دریده؛ کلاش؛ نابکار و نادرست را ارقه می گویند. عجوز هم به معنای عجز و درماندگی و پیرمرد عاجز و عفریت است. رفوزه refuséهم در فرهنگ فارسی (برگرفته از فرانسه) کسی را گویند که رد شده، مردود، ناکام و ناموفق در امتحان باشد.
در اینجا مراد از عنوان این نوشته توصیف کسی است که شخصیت و ماهیتش بیان و ترجمان واقعی این اصطلاحات و معانی است.
در روانشناسی، توهم را پریشان پنداری می نامند و فرد متوهم کسی است که موضوعاتی را حس و ادراک می کند که واقعیت ندارند ولی او آنها را واقعی می پندارد و بر آن اصرار می ورزد. دلایل بروز توهم البته گوناگون است؛ اما ریشه در اختلالهای روانی دارد. مثلا وقتی یک فرد به کناره گیری شدید از واقعیت دچار می شود؛ بیمار شیزوفرنی نامیده می شود.
شخص متوهم دچار هذیان و کابوس هم می شود و می پندارد کسی یا کسانی قصد جان او را کرده‌ اند یا موجودی را می بیند که به او حمله می‌کند و می خواهد او را نابود کند و از بین ببرد. توهم و هذیان توامان از نشانه‌های بارز در تمیز و تشخیص اختلالهای روانی شدید هستند.
حال اگر چنین فردی، خود شیفته یا خود پسند و باصطلاح فرنگی «نارسیسیست Narcissist» و خود بزرگ بین هم باشد؛ میشود جانوری مانند مسعود رجوی و امثالهم که بهترین طعمه برای جنگ طلبان آمریکائی و صدام حسین هستند و شدند.
علائم خودشیفتگی را خیالبافی؛ خود را بی نظیر و استثنایی دانستن که دیگران درکش نمی کنند؛ نیاز مفرط به ستایش و تمجید از سوی دیگران؛ حق به جانب؛ استثمارگر؛ درمانده و ناتوان از دوست داشتن و یکدل و یک رنگ با مردم بودن؛ حسود و فرافکن و متکبر و خودبین و فقط منم زدن می شناسند.
دیدگاه و جهان بینی فرد خودشیفته، خود محوری و استثنائی بودن است و چنان تشنه جلب توجه دیگران است که هیچ حد و مرزی نمی شناسد. عطش خودشیفتگی این فرد هر چه بیشتر توجه دیگران را به خود جلب کند بیشتر می شود و همیشه هم تشنه باقی می ماند. رابطه اش با سایرین رابطه ای بی عاطفه، یک طرفه و یک جانبه و صرفا دریافت کننده است. اهل پرداخت و قیمت دادن نیست. بسیار جبون و ترسو است. اینگونه افراد خود پسند؛ بی وفا و تشنه قدرت اند که در ظاهری آراسته و جذاب نمایان می شوند و پس از رسیدن به هدف خود، ۱۸۰ درجه تغییر مسیر می دهند.
جانوری که وصف و ذکرش شد؛ وجودی متوهم و متناقض بود که آخر الامر در منجلابی که باید؛ فرو رفت.”
شاید پنهان شدن مسعود رجوی هم به این دلیل یعنی اینکه “می پندارد کسی یا کسانی قصد جان او را کرده‌ اند یا موجودی را می بیند که به او حمله می‌کند و می خواهد او را نابود کند و از بین ببرد” باشد چون او در عین “منم زدن” ها “بسیار جبون و ترسو” هم هست. فوبیای “وزارت اطلاعات” آنقدر توسط رجوی تکرار شده که خودش هم باور کرده که همیشه چند مأمور وزارت اطلاعات پشت سرش هستند. یا شاید بعد از همکاری با دشمن متجاوز به خاک میهن و خوش خدمتی های هسته ای و غیر هسته ای برای صهیونیست ها و تروریست های تکفیری آنچنان در منجلاب خیانت و جنایت و البته حماقت فرو رفته که توان بیرون آمدن ندارد.
اما مشکل مسعود رجوی با عاطفه اقبال در کجاست؟ آیا مشکل اینست که عاطفه اقبال رفوزه شده است؟ آیا مشکل اینست که او فردی با مشکلات روانی است؟ آیا مشکل اینست که او پیر و ناتوان گردیده است؟ نخیر، مشکل در اینست که خانم عاطفه اقبال فعالانه خواهان انتقال فوری ساکنان لیبرتی به کشوری امن قبل از اینکه رجوی بازهم از آنان قربانی بگیرد است که البته این موضوع از نظر مسعود رجوی که نیاز مبرم به خون دارد گناهی نابخشودنی است.
نویسنده مدعی همکاری و انعطاف مجاهدین خلق با مقامات ملل متحد شده و به بیانیه شماره ۱۳ کمیساریای عالی ملل متحد برای پناهندگان UNHCRاشاره میکند که نوشته است: “تا آخر سال ۲۰۱۵، بیش از ۱۱۰۰ تن از ساکنان به محل امن در کشور سوم منتقل شده اند. این عدد شامل بیش از یک سوم ساکنان ثبت شده نزد کمیساریای عالی پناهندگان می باشد. تا شروع سال ۲۰۱۶، انتظار می رود کمتر از ۱۹۷۰ تن از ساکنان در کمپ موقت ترانزیت باقیمانده باشند.”
در این نامه اشاره شده که: “وضعیت انتقال در فعالترین ترین وضعیت خود از زمان شروع تلاش هاست. تقریبا نیمی از انتقال در نیمه دوم سال ۲۰۱۵ صورت گرفت.” که باید پرسید چرا طی سالیان گذشته هیچ گونه “همکاری و انعطاف” وجود نداشته است و چرا وقتی زور بالای سر رجوی قرار گرفت نهایتا تن به این انتقال داد؟ او حتی به قیمت قربانی کردن بسیاری از افراد فرقه اش تلاش داشت تا پادگان اشرف را هم حفظ نماید و از آنجا بیرون نرود.
با این همه شتاب که کمیساریا هم اشاره نمود تازه بعد از چندین سال یک سوم ساکنان لیبرتی منتقل شده اند. معلوم نیست با این وضعیت انتقال قطره چکانی و وضعیت وخیم امنیتی و حفاظتی در عراق چه تعداد دیگر باید قربانی مطامع رجوی شوند تا تمامی ساکنان از عراق خارج گردند.
بعد از حمله موشکی ۲۹ اکتبر ۲۰۱۵ که منجر به جان باختن ۲۴ تن از ساکنان و مجروح شدن ده ها تن از آنان شد، خانواده های افراد گرفتار در فرقه رجوی ساکن در لیبرتی به شدت نگران شده و خواهان کسب خبر از سلامت عزیزان خود گردیدند. اما رجوی که مایل به انتقام گیری از خانواده ها بود تلاش کرد تا اسامی مجروحان بیرون داده نشود تا بر نگرانی آنها بیفزاید. در این نوشته اصرار بر انتشار اسامی مجروحین نیز که به خواست خانواده ها جهت رفع نگرانی صورت گرفته است اقدامی ضد امنیتی توصیف گردیده که البته این موضوع هم به همان “توهمات” ذکر شده در بالا مربوط میشود.
همه میدانند و کمیساریا هم بارها اعلام کرده است که تنها کسی که در روند انتقال ساکنان لیبرتی به مکانی امن اختلال بوجود می آورد شخص مسعود رجوی است و همین مقدار از کسانی هم که از عراق خارج شده اند به زور ملل متحد و دولت عراق و فشار خانواده ها بوده که توهین و تهمت های آنرا هم ملل متحد و صلیب سرخ و امثال مارتین کوبلر و نوری مالکی خورده اند. تا جائی که به رجوی مربوط میشود علنا در سخنرانی های خود برای ساکنان لیبرتی هشدار داد که تحت هیچ شرایطی حاضر نیست افراد خود را از عراق خارج کند.
به یاد داریم که مسعود رجوی و کشور ثالث درست مثل جن و بسم الله شده بودند و رجوی کشور ثالث را با تعبیر “ویروس سه نقطه” تخطئه میکرد و ساکنان لیبرتی می بایست گزارش و فاکت می نوشتند که خطای فکری مرتکب شده و به خروج از عراق فکر کرده اند و اعتراف می نمودند که وقتی هواپیما از بالای لیبرتی رد میشد به ذهنشان زده است که کاش میتوانستند از آن کشور خارج شوند و بعد از بابت آن در نشست عملیات جاری عذر تقصیر خواسته و زیر باران تحقیر و افترا قرار میگرفتند. همچنین به یاد داریم که رجوی انتقال به کشور رومانی را رد کرد و اصرار بر این داشت که همه افراد به یک نقطه واحد مانند اشرف یا لیبرتی نقل مکان کنند حتی اگر پروسه آنقدر کند پیش برود که به قیمت قربانی شدن تعداد زیادی از آنان تمام گردد.
از دیگر جرائم خانم عاطفه اقبال انتشار اسامی کسانی است که به آلبانی رفته اند تا خانواده های آنان از نگرانی خارج شوند که این کار در مقاله مربوطه به عنوان یک اقدام ضد امنیتی مطرح شده است. حالا باید پرسید چه کسی دچار توهم و شیزوفرنی است؟ مگر نام این افراد به عنوان ساکنان لیبرتی مشخص نیست و مگر این افراد در لیبرتی امنیت بیشتری از آلبانی دارند؟ آیا تابحال در آلبانی تهدیدی متوجه کسی بوده است که بردن نام یک فرد منتقل شده به آنجا تهدیدی برای او محسوب شود؟ توهم از این بالاتر؟ یا شاید ترفند؟
“وزارت اطلاعات” و “دولت عراق” و “خانواده هائی که همگی کمر به نابودی عزیزان خود بسته اند” هم توهم یا ترفندی است که رجوی دجال سعی میکند آنرا برای توجیه قصد اصلی خود یعنی نگاه داشتن افراد در عراق، و به کشتن دادن آنان، در میان اعضا و هواداران سازمان بپراکند و از این بهانه به نفع خود سوء استفاده نماید.
بنیاد خانواده سحر، به نمایندگی از خانواده های دردمند و رنج کشیده، از فعالیت های انسان دوستانه خانم عاطفه اقبال در جهت انتقال فوری ساکنان لیبرتی به مکانی امن و زحماتی که در این خصوص میکشد تشکر و پشتیبانی میکند و برای وی آرزوی توفیق می نماید. قطعا دعای خیر خانواده ها بدرقه راه او در مسیری که قدم گذاشته است می باشد. واکنش های زبونانه فرقه رجوی هم به خوبی نشان میدهد که فعالیت های بشردوستانه خانم اقبال تا چه میزان مثمر ثمر بوده و قصد رجوی دجال برای به کشتن دادن ساکنان لیبرتی را تا چه میزان بر ملا کرده است.
 

خروج از نسخه موبایل