براساس اخبار منتشر شده جان کری وزیر امور خارجه ایالات متحده امریکا پس از سفری چهار روزه به آلمان در توقف کوتاهی در تیرانا پایتحت آلبانی از مقامات این کشور خواست که راه را برای پذیرش اعضای فرقه مجاهدین خلق را هموار کند. اما چگونه مسعود رجوی اعضای سازمان مجاهدین را به این نقطه رسانده است؟ وقتی در سال شصت و شش به عراق برای پیوستن به ارتش به اصطلاح آزادی بخش رفتم رجوی در نشست عمومی سه روزه در قرار گاه اشرف گفت با عملیات متمرکز ارتش آزادی بخش می خواهد رژیم ایران را سرنگون کند و به همین خاطر اولین عملیات بزرگ اش تحت عنوان عملیات آفتاب را در تاریخ هشت فروردین ماه سال شصت و هفت انجام داد و بعدش هم در تاریخ سی خرداد همین سال عملیات چهل چراغ را انجام داد که نیروهای ارتش به اصطلاح آزادی بخش وارد شهر مرزی مهران که خالی از سکنه و جنگ زده بود ؛ شدند و بعد رجوی دچار توهم شده و با شعار امروز مهران و فردا تهران در سوم مرداد سال شصت و هفت نیروهای سازمان را تحت عنوان عملیات سرنگونی فروغ جاویدان که بهتر است بگوییم دروغ جاویدان ؛در تنور جنگ ریخت و کلی از نیروهای سازمان را به کشتن داد و خبری از سرنگونی نشد و دست از پا درازتر برگشتیم به اشرف و بعد رجوی بجای اینکه قبول کند که اشتباه کرده است و تحلیل هایش غلط از آب در آمده است ؛ گفت شما بدلیل وابستگی به خانواده نتوانسته اید سرنگونی را محقق کنید و در تنگه ایدئولوژیکی گیر کرده بودید که نتوانستید از تنگه چهارزبر رد شوید و رژیم را سرنگون کنید.
لذا به همین دلیل و برای سرگرم کردن نیروها و ایجاد سرکوب و خفقان شدید در مناسبات قرون وسطایی اش انقلاب کذایی مریم را مطرح کرد و طلاق های اجباری را در تشکیلات سازمان براه انداخت و همواره هم با تحلیل های آبکی اش وعده سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی ایران را می داد و می گفت صلح طناب دار رژیم ایران هست و این آتش بس منجر به صلح پایدار بین ایران و عراق نمی گردد و جنگ دوباره شروع می شود و ما به صفت به اصطلاح ارتش آزادی بخش برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی ایران می رویم و بقول خودش عملیات فروغ جاویدان دو را انجام می دهیم ولی بجای اینکه طبق تحلیل های ایشان جنگ بین عراق و ایران دوباره شروع گردد و رژیم سرنگون گردد ؛ بدلیل اشغال کویت توسط صدام حسین جنگ بین عراق و آمریکا در گرفت و با تکرار این جنگ در سال دو هزار و دو میلادی صدام حسین این ارباب و پدر خوانده رجوی سرنگون شد و بدنبال آن ارتش آزادی بخش رجوی که توسط صدام حسین تشکیل شده بود ؛ خلع سلاح گردید و در حالیکه دولت منتخب مردم عراق خواستار خروج سازمان از عراق شده بود ؛رجوی برای فریب ما می گفت ما الان در دوران گذار هستیم و بزودی دوباره سلاح های خود را پس گرفته و برای سرنگونی می رویم ولی نه تنها اینطوری نشد بلکه با کلی خسارات مالی و کشته و زخمی شدن نیروهای سازمان مجبور شدیم که کمپ اشرف را تخلیه کامل کرده و به کمپ موقت لیبرتی در نزدیکی شهر بغداد منتقل شده و منتظر انتقال به کشور های ثالث و امن بمانیم و در کمپ لیبرتی هم سازمان بجای همکاری با کمیساریای عالی پناهندگان برای تسریع انتفال ما به کشورهای امن ثالث نه تنها کارشکنی و سنگ اندازی کرده و می کند بلکه خواستار برگشت نیروها از کمپ لیبرتی به کمپ اشرف بود و مریم رجوی با دنبال کردن این خط برگشت به اشرف می گفت اشرف خیلی امن تر از کمپ لیبرتی می باشد ولی با کشته و زخمی شدن اکثریت صد نفر نیرویی که سازمان به بهانه حفظ اموال اشرف در آنجا نگه داشته بود ؛ که این حمله تروریستی توسط گروههای تروریستی در عراق صورت گرفت و بعد هم اشرف تخلیه کامل گردید خانم مریم رجوی بدون اینکه کوچکترین انتقادی از اینکه با دنبال کردن خط برگشت به اشرف و نگه داشتن صد نفر از نیروهای بی دفاع سازمان در اشرف باعث و مسبب اصلی کشته و زخمی شدن نیروهای سازمان بوده است ؛ این خط برگشت به اشرف را کنار گذاشت چونکه دیگر اشرفی در کار نبود و بدنبال آن خط اصرار بر ماندن در عراق و لیبرتی را دنبال کرد.
نیروهای نگون بخت سازمان را وادار به اعتصاب غذا کرد و در حالیکه بخاطر وضعیت بحرانی عراق در شرایط کنونی که بخاطر حضور گروه تروریستی داعش این کشور جنگ زده حتی دیگر برای شهروندان عراقی هم امن نیست ؛ سازمان بجای همکاری با کمیساریای عالی پناهندگان برای سرعت بخشیدن در امر انتقال نیروهای گرفتار سازمان به کشور های ثالث امن ؛همچنان در کار انتقال نیروهای سازمان به کشور های ثالث کارشکنی و سنگ اندازی می کند و برای انتقال نیروهای سازمان به کمپ تیرانا مانع تراشی کرده و بر اثر فشار سازمان های بین المللی و ارگان های حقوق بشری تنها حاضر شده است که بصورت قطره چکان در اکیپ های پانزده نفره که لیست اسامی را هم خودش مشخص کند ؛ با انتقال افراد به کمپ تیرانا موافقت نماید و اکنون هم که تعداد زیادی از نیروهای سازمان به کمپ تیرانا منتقل شده اند و سران سازمان فهمیده اند که دیگر نمی توانند در عراق بمانند و خط اصرار بر ماندن در عراق دیگر جواب ندارد. لذا اکنون در کمپ تیرانا خط جایگزین کردن اشرف را دنبال می کنند و در این راستا پشت سر هم با مقامات کشور آلبانی ملاقات می کنند و یک سری ساختمان هایی را هم خریده اند و همچنین برای سرکار گذاشتن و سرگرم کردن نیروها یک سری مرور کلاس های تئوری آموزش های نظامی را گذاشته اند و می گویند که ارتش به اصطلاح آزادی بخش که اکنون با از دست دادن سلاح و قرارگاه استراتژیکی اشرف به یک شیر بی یال و دم و اشکم تبدیل گشته است که اکثریت نیروهایش هم سالخورده و بیمار هستند و توان راه رفتن ندادند تا چه برسد به اینکه توان حمل سلاح را داشته باشند.
البته این خط ابلهانه ای که مسعود رجوی دنبال می کند راه به جایی نمی برد. چون که اولا به لحاظ فاصله جغرافیایی کشور آلبانی با کشورعراق که همسایه ایران هست و ثانیاً به لحاظ سیاسی دولت آلبانی با دولت صدام حسین فرق می کند و ثالثا شرایط کنونی منطقه و بطور خاص شرایط اسف بار کنونی سازمان که بصورت همه جانبه در وضعیت بسیار وخیم و بحرانی قرار گرفته است ؛ اجازه چنین کاری را نمی دهد و دنبال کردن جایگزینی کمپ اشرف در تیرانا راه به جایی نمی برد و غیر واقعی است و دادن وعده سرنگونی توسط ارتش به اصطلاح آزادی بخش که اکنون تبدیل شده است به خانه سالمندان سرابی بیش نیست که دیگر حتی نیروهای سازمان باور نمی کنند که از این ارتش و از رهبری سازمان که اکنون بیش یک دهه هست که بخاطر فرار از پاسخگویی و بخاطر خطر جانی برای خودش در مخفیگاه بسر می برد آبی گرم شود و لذا به همین دلیل موج ریزش نیرویی و فرار نیروها از تشکیلات سازمان بالا رفته است و سران سازمان هم دیگر توان مقابله با این موج رو به افزایش فرار و ریزش نیرویی را ندارند و رجوی که با تشکیلات مخوف و استالینی اش ؛ روزی در قلعه اشرف زیر چتر حمایت های همه جانبه صدام حسین ؛ برای خودش حکومت دیکتاتوری کوچکی راه انداخته بود اکنون دیگر در کمپ تیرانا نه تنها از آن حکومت خبری نیست بلکه کاملاً تشکیلات تروریستی و فرقه گرایش در آستانه فروپاشی کامل قرار گرفته است.
علی جهانی،