همه ی انسان ها دنبال گم شده ی خود هستند و من هم که یک انسانم، دنبال برادرم محمد رضا میباشم.
اودرسال 1367خانه را ترک کرد ومدتی بعد با حیرت وتاسف فهمیدیم که به خیل گروگان های رجوی پیوسته است!
من خبر حضور او و سلامتی اش در تشکیلات رجوی را از زبان مهندس محمد رضا مبین شنیدم که زمانی گروگان رجوی بوده وموفق به خروج شده وبه تبریز برگشته بود.
دیگر چیز بیشتری از برادرم نمیدانم.
دراین مدت مادرم دق مرگ شد وشوهرم درگذشت.
ما تنها برادرم محمد رضا عظیمیان را داریم که ازدورا دور دل وامید باو داده ایم بدون اینکه ارتباطی بااو داشته باشیم!
بچه های پدر ازدست داده ی من، مدام سراغ دائی شان را ازمن میگیرند ومیگویند که اگر نمیتواند به خانه برگردد، لااقل تلفنی بما کرده ونامه وعکسی بفرستد ومن مانده ام که این درخواست خیلی ساده ی بچه هایم را چگونه برآورد کنم!
نمیدانم چرا جدا شدگان ازسازمان رجوی، عموما بمن میگویند که ارتباط وملاقات با محمد رضا برایت سخت است!
همه ی آنها توصیه میکنند که قابل دسترس ترین راه، انتقال او به آلبانی است که لااقل جانش حفظ میشود وتو میتوانی با آسودگی بیشتر، درفکر ارتباط وملاقات با او باشی!
من اصلا هضم نمیکنم که این چه تشکیلاتی است که بعد از 27 سال، اجازه ی تماس وملاقات را به خواهری که اینک کس دیگری غیر ازاین برادر ندارد، نمیدهد.
میگویند درطول تاریخ ودرهمه ی جهان چنین سازمانی با چنین برخورد ظالمانه ای نسبت به اعضا و خانواده اش وجود نداشته است وبا این وصف ببینید میزان بدشانسی وبدبختی مرا!
حالادیگر برمن معلوم شده است که برادرم گروگان یک فرقه ی زورگو وخشن است وگرنه اگر دریک سازمان سیاسی معقول بود، این سختگیری ها موردی نداشت!
من وضع اسفناک خود را به دوایر بین المللی مربوطه گزارش داده وازآنها کمک خواسته ام واین سخنانم برای آگاهی افکار عمومی واظهار دردمندی با من است که گفته ونوشته میشود.
فرزانه حاج عظیمیان
تبریز- ایران
نامه ای نوشته شده به نهاد های بین الملی
سلام عموی دوستم به نام اسماعیل ابراهیمی از مجاهدین خلق بود که در ایران در سال 68 ناگهان مفقود شد…از بعضی ها شنیده بودند که در کمپ منافقین است آیا کسی را می شناسید که از او خبر داشته باشد….
نمی دانم متولد چه سالی بود ولی اصالتاً اهل شاهکوه بود وبرادری به نام اسحاق داشت
مادر پیری دارد که همه آرزویش دیدن اسماعیل است اگر می توانید کمک کنید تا رد و نشانی از او بگیریم