26 سال گذشت
نقش شورای ملی مقاومت در سرکوب عراقیان
سحرگاه یکی از روزهای پایانی سال 1369، انبوهی از جنگ افزار ها و ادوات زرهی مجاهدین به فرماندهی فاطمه طهوری (زرین) فرمانده فتح مهران واز گروگان های ادعایی کنونی رجوی شهر مرزی جلولا عراق را در محاصره خود گرفته بودند. شهر با آرامش خاصی در خواب و خاموشی نرمال خود بسر می برد ؛ که ناگهان فرمانده مربوطه (فاطمه طهوری) که در سازمان از لحاظ بی رحمی به باراباس لقب گرفته بود این آرامش صبحگاهی را از هم درید. جزئیات از آنجا شروع شد که با هماهنگی گروه موشکی و توپخانه دور برد صدام که از پشت مناطق کردی را هدف قرار می داد نیروهای سازمان نیز شهر و روستا را در هم کوبیدند. در این جنایت تعدادی از اعضای شورا به نامهای:
منوچهر هزارخانی، حسین نقدی، مهدی سامع، وسه تن ازاعضای جدا شده شورا(جدیدا)… برای روحیه دادن به رزمندگان خود با پوشیدن لباس نظامی و شلیک اوّلین تیر به سوی شهر جلولا و کشیدن طناب آتش توپها به طور سمبلیک حضور داشتند و به افراد حاضر گفتند این چیزی است که خواهر مریم از ما انتظار دارد.
چند ساعت بعد همین اعضا با حضور در کنار عده ای خبرنگار خارجی دست چین شده، از دفاع در مقابل تهاجم سنگین نیروهای سپاه پاسداران ایران حرف زدند. در همین حال شخص مریم رجوی در معیت حمیده شاهرخی امیری (افسانه) و محبوبه جمشیدی از داخل هلی کوپتر برفراز سر اهالی نگون بخت عراقی که در حال فرار بودند دیدبانی مستقیم می کردند و دستور قلع و قمع مردم عادی را صادر می کردند. دقیقا بیاد دارم که در منطقه حومه جلولا عده ای از اهالی با تراکتور اموال خود را به طرف کوه و بیابان منتقل می کردند که به دستور مهدی مددی الموسوی (جلیل) معاون فرمانده عملیات (عضو شورای ملی مقاومت) اموال آنها را به آتش کشید و خودرو آنها را مصادره و به شدت آنها را تحقیر کرد.
در این میان برای مشروعیت ادامه کشتار هیستریک خود یکی از فرماندهان به نام ژیلا طلوع (عضو شورای رهبری و عضو شورای ملی مقاومت)از کشته های 10شهریور، سه نفر از افراد محافظ خود را آگاهانه و با هماهنگی از پیش به کمینگاه شورشیان کرد اعزام نمود ؛ آنها در درگیری گویا کشته شدند اما قبل از اینکه این قضیه روشن شود، بلافاصله مسعود رجوی پیامی برای نیروها ارسال و در آن گفته بود که به برادران شما تجاوز جنسی شده و سپس آنها را سوزانده اند، این در حالی بود که چند روز بعد آن منطقه تصرف شد و جنازه آنها پیدا شد او از این کانال آنچنان نیروهای خود رانسبت به اکراد منزجر کرد که آنها تمامی شهر و روستاهای آن محدوده را با خاک یکسان نموده و تعداد زیادی را زنده به گور و به آتش کشیدند.
در ادامه همان اعضای بسیار دموکرات شورا در پروسه پاکسازی منطقه مجدداً حضور پیدا کردند و طبق اظهارات تنی چند از افراد یگان مکانیزه لشگر 15 تحت فرماندهی فرهاد الفت،هزار خانی در مواجه با یک مجروح کرد که در حال ضجه بود، او به فردی بنام محمد حسین فومنی (یحیی) دستور داد با سلاح کمری به وی تیر خلاص بزند.
مرحله دوم از عملیات مروارید در فروردین سال 1370 در شهرهای خانقین، کلار، کفری، ارتفاعات مروارید و مرز خسروی ایران رخ داد. در این مرحله سازمان مرتکب جنایات زیادی شد، اعضای شورای ملی مقاومت که کادر های سیاسی خارج کشوری همین سازمان می باشند برای عادی جلوه دادن این جنایات و ربط آن به دفاع در مقابل تهاجم سپاه پاسداران ایران، با همراه آوردن تعدادی خبرنگار به منطقه ؛ در شب این عملیات ؛ با طراحی از قبل با نفوذ دادن یک تیم به فرماندهی فردی بنام قاسم بوربور از اعضای قدیمی سازمان به داخل خاک ایران در مرز قصر شیرین اقدام به ربودن سه سرباز به نام های مهرداد ساغرچی، واحد سیف، اکبر عندلیبی (هر سه اهل همدان) می نمایند. آنها را چشم بسته و طناب پیچ شده به داخل پادگان عراق در شهر جلولا منتقل کرده و در محلی که پشتیبانی موقت سازمان بود مورد شکنجه و فشار شدید قرار دادند تا هرگونه اعترافی را بپذیرند، خود شاهد بودم که این سه نفر را به نقطه ای رساندند که قبول نمودند در قبال زنده ماندنشان به خبرنگاران اعلام کنند ؛ از طرف ایران جهت تسخیر مقرهای سازمان در عمق خاک عراق ماموریت داشتند.
با چشمان خود دیدم که این سه نفر توسط فردی به نام حسین خرسند در حضور اعضای شورا به نام های منوچهر هزار خانی،، جلال گنجه ای، مهدی سامع و… در همان محل اسارت اوّلیه با شکنجه شدید مجبور به قبول مصاحبه شدند.
آن سه نفر با قبول سناریو مجبور به ماندن در سازمان می باشند.
در یکی از نشست های انقلاب درونی (با کد زیر مینیمم) در قرارگاه اشرف در ساختمان یو شکلی که بنام یو، مهدی براعی (احمد واقف) معروف و مسئول این نشست مهوش سپهری بود، هر سه نفر به اتفاق اعلام کردند که سازمان آنها را مجبور به این کار (اعترافات دروغین) کرد و باعث خراب شدن تمام پل های پشت سرشان به سمت زندگی شده است.
در نشست هایی که معروف به جمع بندی مروارید در اردیبهشت سال 1370 در قرارگاه اشرف صورت گرفت، مسعود رجوی گفت: کردهای عراق دشمن دیرینه ما بودند. کردها در سنوات قبل در عملیات پشت تاشان همرزمان ما را کشته بودند و با رژیم ایران همکاری داشتند و ما را از کردستان عراق اخراج کردند و آنها را در این عملیات شکست دادیم. در این عملیات ما با صاحبخانه وحدت استراتژیک و منافع مشترک داشتیم و صاحبخانه (صدام) را نجات دادیم.
من خودم شخصاً با جلال طالبانی مشکل دارم، او ذاتاً مزدور بوده و برای رژیم ایران کار می کرده.
مریم رجوی نیز گفت: من به شما قبلاً پیام داده بودم که این ها لیاقت گلوله را نیز ندارند و آنها را در زیر شنی تانک قرار دهید و گلوله ها را برای پاسداران نگه دارید.
مسعود رجوی دوباره گفت: معاون شورای انقلاب عراق (عزت ا براهیم) را دیدم و به من گفت: من مسئول کنترل شمال عراق بودم که تانکی برایم باقی نمانده بود و وقتی نیروهای شما را دیدم که با این بی باکی حمله می کنند و به جلو می روند پیروزی خودمان را در رزمندگان شما دیدم.
در همین نشست شخصی بنام مجید عالمیان فرمانده مهندسی محور یکم تحت فرماندهی عفت جوادی الاصل بلند شد و شروع به گزارش دادن به مریم رجوی کرد و گفت: افراد محلی به همراه نیروهای که توسط یگانهای زرهی و مکانیزه محور یکم در ارتفاعات جبه داغ محاصره و قلع و قمع شده بودند، ما آنها را با لودر دفن میکردیم، که یکی از آنها زنده بود و توسط فردی بنام غلام نبی بوسیله ناخن لودر چند بار به هوا برده و به زمین زده شد تا کشته شود، این کینه رزمندگان خواهر مریم است، نسبت به کردهای عراقی است.
سازماندهی ارتش آزادی بخش در عملیات مروارید:
رهبریت سازمان در عملیات مروارید با مسعود و مریم رجوی بود، که به صورت مستقیم عملیات را هدایت و دستورات لازم را در هر مرحله ابلاغ می کردند.
بعد از این دو، محمود عطایی، مهدی ابریشم چی، حسین ابریشم چی، حسین ربوبی خبوشانی، محمدعلی جابرزاده انصاری، سیدمحمد سیدالمحدثین، شهرزاد صدرحاج سیدجوادی و مهدی براعی قرار داشته و بعد از این رده ها، فرماندهان لشکرها و فرماندهان پایین تر به قرار ذیل بودند:
مهوش سپهری، دولت نوروزی منجیلی، عذرا علوی طالقانی، جواد برومند جاهد اوّل (حجت)، مژگان پارسایی، فهیمه اروانی، ژیلا دیهیم، سپیده ابراهیمی، زهره بنی جمالی، کبری طهماسبی، زهرا بخشایی (پری)، اسماعیل مرتضایی (جواد خراسان)، گیتی گیوه چیان، محبوبه جمشیدی، فاطمه داعی الاسلام، فرهاد الفت، بتول رجایی، علیرضا امام جمعه ای، عطیه امامی، علیرضا باباخانی، محسن نیکنامی، محمد رضا وشاق، فرشته یگانه، صدیقه شاهرخی امیری، سهیلا شعبانی، زهره شفایی، ثریا شهری، نادر رفیعی نژاد، محمدرضا سادات دربندی، عبدالناصررشیدی، حکیمه سعادت نژاد، مهناز سلیمیان، محسن سیاه کلا، زهره سادات سیدالمحدثین، عباس داوری، لیلا دشتی، علی مثنی، فائزه خیاط حصاری، حسین داعی الاسلام، مریم حاج خانیان، حسن حسن زاده محصل، رضا مرادی، میترا باقرزاده و برادرش، شهین بدیع زادگان، معصومه بلورچی، زهرا مریخی آهنگرکلایی، سیدجلال منتظمی، حسن نظام الملکی، محمدجواد نقاشان، محمود قابلی، محمود فخارزاده، عبدالوهاب فرجی نژاد جهرمی، سیدحسین فرزانه سا، رقیه عباسی، زهره عطریانفر، الهه عظیم فر، پروین صفایی، طاهره ضیاء میرزایی، راضیه کرمانشاهی، مهناز کرمی، پرویز کریمیان، بدری پورطباخ، مرتضی اسماعیلیان مارنانی (سیامک)، صدیقه حسینی، علی اکبر حیاتی، محمد حیاتی، نیکو خائفی و افراد دیگر که اسم آنها را بخاطر ندارم.
فرمانده محور ما عفت جوادی الاصل(ناهید) و معاونش مهدی مددی الموسوی(جلیل) بودند و فرمانده لشکرها، لشکر 49 فاطمه طهوری، لشکر 15 فرهاد الفت و معاونش فاطمه داعی الاسلام (ژاله)، لشکر 26 علی نقی حدادی و معاونش زنی بنام بهجت بودند. فرماندهان توپخانه، محمد مرادی، علیرضا ارجمند، حسین نجمی و فرمانده مهندسی مجید عالمیان.
تقریباً نود درصد مسئولین سازمان در این عملیات شرکت داشتند.
پایان
عباس
آقاي حسين نژاد به شجاعت و ايمان شما به آزادي درود ميفرستم
و همچنين به شما خانم سنجابي كه يك لحظه براي آگاهي رساني به جوانان ايران كوتاهي نمي كنيد
درود بر شما و بر تمام آنهايي كه به بي شرافتي رجوي نه گفتند