من و مادرت دلمان خوش بود که پسر بزرگ کردیم که در دوران پیری عصای دستمان شود. من و مادرت نگران حالت هستیم. نمی دانیم در چه وضعیتی هستی. لااقل یک تماسی با ما بگیر. برادرهایت مجتبی و مصطفی تا به حال چندین بار به عراق سفر کرده اند که شاید بتوانند با شما دیداری داشته باشند ولی هر موقع به ایران برگشتند با دست خالی برگشتند خدا از رجوی و سرانش نگذرد که چگونه ما پدر و مادرها را در حسرت دیدن فرزندانمان گذاشته اند. شما را در یک چهار دیواری محبوس کرده اند تکون نمی توانید بخورید.عجب قانونی در کمپ لیبرتی حاکم است من خبرهای شما را دنبال می کنم.فرارها از لیبرتی ادامه دارد و خیلی ها خودشان را نجات دادند و به دنبال زندگی آزاد رفتند. شما هم می توانید.کافی است یک تصمیم درستی بگیری. تصمیم بگیر و خودت را نجات بده و تا در قید حیات هستیم تو را یک بار دیگه ببینیم و حسرت چندین سالمان برآورده شود. به امید آن روز.
پدرت شمس الله نوری