خاطره ای به قلم پوراحمد:
تو اسارتگاه مضمحل شده اشرف کمترکسی بود که عذرا علوی طالقانی معروف به " سوسن " را نشناسد. چراکه وی هم عضوقدیمی بود هم منتسب به خانواده آقای
سوسن بواسطه عمری دریوزگی در دربار رجوی توانسته بود هم عضوارشد شورای رهبری وهم درمقطعی رئیس ستاد ارتش آزادیبخش ملی در زمان صدام ملعون به عنوان مسوول وفرمانده وکذا وکذا کسب جاه ومقام بکند.
دربازیهای جاه طلبی وکرسی خواهی تشکیلات مافیایی رجوی و همچنین برای اتلاف عمر و در اسارت نگهداشتن اعضا، همواره مقوله تنبیه تشکیلاتی، گرفتن رده و کار ومسولیتهای پوشالی وبنگالی شدن مرسوم بوده تا زمانیکه فرد به مدار ندامت دست یابد درحضورشخص رجوی در برابر جمعیت بزرگی ابراز خفت وخواری کند و تحقیرشود. شاید که مخاطب موردی و بنگالی بتواند به موقعیت قبلش برگردد!
دراین وانفسا سوسن خانم نیز از این امرمستثنی نمی شود ویک شبه به زیرکشیده میشود طوریکه زیردست گیتی گیوه چینیان ازعناصر بیسواد حلقه بگوش رجوی قرارمیگیرد. درگذرزمان، کم کم درحاشیه قرارمیگیرد تا جایی که ازمدارشورای رهبری نیزخارج شده وعملا درآشپزخانه مشغول می شود.
این داستان البته که تبعات مساله دارشدن عده ای را نیزبه همراه داشت با این سوال ها که "چی!؟ چی شد!؟ خواهرسوسن دیگرچرا!؟ " همراه شد. طبعا به دلیل عجوزه بودن مورد اخلاقی که نمیتواند داشته باشد! پس میتواند یک بازی دیگرازسوی رجوی شیاد بوده باشد تا فیلی دیگرازجنس انقلاب مریم هوا کند.
اعلام می شود که نشست رهبری درپیش است وشیادی ای دیگروشاید بندی ازبندهای انقلاب مریم! کمترمواقعی رسم بوده که در نشست عمومی با حضورتمام لایه های تشکیلاتی، عضوی ازشورای رهبری زیرتیغ و تبر و تپانچه ی رجوی قراربگیرد.لذا همگان مات ومبهوت درانتظارنمایش تازه رجوی نشسته اند.
جالب است که در آغاز جلسه دوربین روی مهوش سپهری ملقب به نسرین زوم میشود که دارد زارزارگریه میکند!! البته که دلقک معروف به "نسرین گریان" معرف حضور بوده است ولیکن گریه الان بی مقدمه وموخره خیلی خیلی تعجب برانگیزاست.
انگاری سناریوی رجوی شیاد خوب گرفته بود طوریکه باهمان حالت ادای دوجنیستی خود خطاب به مریم قجرگفت: " مریم من نفهمیدم این خواهرنسرین شما که ناسلامتی مسوول اول سازمان ما هم هست چرا دایم آب غوره میگیرد!؟ "
مریم هم با یک نگاه عاقل اندرسفیه وغمزه خاص خودش اشاره می کند به سوسن که همان جلو جلوس کرده است. مسعود بازکوتاه نمی آید انگاردنبال لاس زدن آنچنانی دیگری است طوریکه با شدت تمام می خندد ومیگوید " منو باش گمان کردم خواهرنسرین ازدلتنگی وعشق به من می گرید!؟ نگوکه نگران انقلاب مریم است وازنامردی کسانی دلش به درد آمده و زارزار گریسته است."
دوربین می چرخد وتمام قد سوسن را نشان میدهد که سرش پایین است وسکوت پیشه کرده ولیکن نشان می دهد که شرمنده است ونادم واشکی هم می ریزد.
چهره شاداب وهیجانی رجوی دیدنی است. انگارقله ی اورست را فتح کرده است. چوب اشاره را به سمت سوسن می گیرد ومی گوید: " حرف می زنی یا با این چوب بیایم سراغت؟!"
سوسن با فشارزیاد واندک آب غوره گرفتن به حرف می آید: "برادرمن کنیزم کنیز! من کنیزتووخواهرمریم هستم. "
مسعود سواربربحث می شود ومی گوید " کنیزبرای چی!؟ توخواهر باسابقه ومسوول ودرصدرشورای رهبری و با آن همه کرامت و…هستی. نه نه اصلا اینطورنیست. "
درادامه ازسوسن اصرارکه " کنیزم" وازمسعود انکارکه کنیز نداریم الا اینکه برادران جمع حاضر نیز بخواهند به چنین مدارج عالی که سوسن صعود کرده برسند!
همه مانده بودند که مسعود ازجمع برادران چه می خواهد. لحظات به سختی طی شد ولیکن طولی نکشید که درادامه سناریوی ازپیش تعیین شده، شماری از برادران چاپلوس خودفروش چونان سرخپوست های وحشی هریک به سراغ میکروفونی رفتند ویکصدا فریاد زدند:"برادرماهم نوکرهستیم. "
در نتیجه ی آن جلسه ی "ندامت"، سوسن به موقعیت قبلش بازگشت ولیکن چوبش را برادران حاضردرجلسه خوردند وبه نوکری خواهران شورای رهبری ارتقاء رده یافتند!
حال دودهه است که تمام برادران عضوفرقه با مغزخشکی حمارگونه نوکری کنیزان شورای رهبری کذایی رجوی را می کنند وبه درجه فسیل شدگان تاریخ مبدل گشت اند.