رجوی به کم قانع نیست

قبل از هر چیز باید گفت رجوی اگر دنبال خدمت کردن برای مردم و خلقی که شعارش را می دهد بود سرش را مثل بچه آدم می انداخت پائین و برای مملکتش خدمت می کرد پس مشکل این نبود.او از همان ابتدای انقلاب فکر می کرد حقش را خوردن وتشنه قدرت طلبی و زیاده خواهی بود شعارها فقط لق لق زبان و بازی با کلمات بود چون در آن دوران خوراک خوبی برای قشر جوان بود که تازه انقلاب کرده بودند و آرمانهای والائی داشتند.طولی نپائید که مخاصمات خود را با انقلاب نو پا آغاز نمود و همه چیز را زیر سئوال برد و با تصمیم گیری غلط مبارزه مسلحانه را آغاز نمود.و در ضدیت با نظام بر آمد که از هیچ جنایتی فرو گذار نشد.
و تا زمانی هم که از ایران فرار کرد بخاطر همین عقاید نتوانست برای خودش متحد خوبی داشته باشد.چون او هیچ گاه  دنبال تقسیم  قدرت وبه کم قناعت نمی کرد.وقتی به عراق رفت با هم پیمانی با صدام دنبال این بود پرو بال بگیرد. و با کمک صدام عرصه سیاسی و نظامی را برای خود هموار کند که متاسفانه با این اقدام تمام اعتبار و ارزش خود را از دست داد.رجوی با درست کردن یک گروه سازمان یافته که خودش آنرا ارتش می نامید و در معیار ارتش کلاسیک هیچ قانونمندی نداشت به همین خاطر اسمش را هم ارتش آزادیبخش انقلاب نوین مردم ایران نامید.رجوی این فرد جاه طلب و خوش اشتها طی این سالیان با گرفتن امتیازهایی از جانب دیکتاتور عراق تا توانست تجهیزات و ادوات جنگی مهیا کرد بطوریکه هر فرد از این ارتش دارای چندین سلاح و تجهیزات جنگی بود و فقط جز کار درست کردن و سرگرمی که نفرات در طول هفته چند روز را باید یا سلاح ها را از دپو در می آوردند یا آنها را دپو می کردند. سلاحهای اهدائی صدام که اغلب خراب و صدها ساعت کار برای رجوی درست کرد. رجوی هم نیروها را با آنها به بازی می گرفت و سر گرم می کرد.رجوی فکر می کرد تا دندان مسلح است و خودش را قدرتمند تصور اما این نگاهی بود که خودش را توجیه می کرد صحنه هائی که رجوی به نقشه ایران نگاه می کرد و با افسوس می گفت ایران کشوری عظیم و غنی است این حسرت بدلی برای رجوی برای همیشه به گور رفت تمامی چیزهایی که از صدام گرفت در دوران اشغال آمریکا از رجوی پس گرفته شد و فقط یک آه سرد بر روی پیشانی افراد نشسته بود و نقطه انفعال نیروها از اون به بعد شدت بیشتری گرفت خیلیها از رجوی سرخورده شدند و بی کفایتی وی دیده شده اما این مرد مکار با حیله گری خاص خود گفت انتخاب بین سلاح و صاحب سلاح برای من بود ولی من صاحبان این سلاحها را پذیرفتم چون ایمان دارم این عنصر مجاهد خلق است که ارزش دارد سلاح اونطرف مرزها هم هست.رجوی چون هیچ راهی بجز این نداشت و راهکار سومی در کار نبود.علارغم آن این بزدل همواره بفکر منافع خود می باشد بنظرم رجوی با سقوط صدام مرد و از هم پاشید و فاتحه تشکیلات را خواند چون او پرورش یافته صدام بود بقائ او به حیات صدام بستگی داشت و صدام نقش ریشه را برای سازمان داشت و عملا داریم مشاهده می کنیم که چطور شاخ و برگ این فرقه خشک می شود.
 

خروج از نسخه موبایل