نامه ای ازطرف خانواده فیروز ساعدی

سلام پسرم. من مادرت دیگر پیر شده ام. وچشمانم ازبس درفراق تو اشک ریختم دیگر سویی ندارد.
خواهر وبرادرانت همه درفکر و خیال تو هستند وپدرت کمرش خم شده است وهمه درانتظار دیدار توهستند.
پسرم دیگر طاقت دوری تورا ندارم. خواهش میکنم که برگردی ومارا شاد وخوشحال کنی وزندگی مان را برایمان بهشت کنی.
پسرم من آرزوی دامادی ترا داشتم و این آرزو بردلم مانده است. موهایم همه سفید شده است وهرسال دلم برای دیدنت پر میزند.
برگرد ومارا شادکن. بجز دیدن تو دیگر دراین دنیا آرزوی دیگری نداریم. این فراق برای ما درد آور است. با برگشتن ات این فراق دردناک را پایان بده.
ایران – میانه

 

خروج از نسخه موبایل